#شهدا
ای آنکه ز دامن تو کوته دستم
دیروز به پیشانی پیمان بستم
دیشب تا صبح با شهیدان بودم
ای کاش به آن قافله میپیوستم
💫 #مرحوم_محمدرضا_آقاسی 💫
#عاشقانه
#باز_نشر
عمری دل من،از نگهی مست،غزل گفت
از نازترین،زهرترین،چشم عسل گفت
آسوده نبوده،به تمنا بنشینید
بر آنکه جدا راهش از آن روز ازل گفت
محبوب نبودم و به چشمان من انگار
چشم تو چنان عایشه یک جنگ جمل گفت
نادیده ترین عشق اهورایی قرنم
کیهان به منظومه ز یک عشق ثقل گفت
سخت است بدانی که به صبرت نشود باز
عشقی که گره بر یدِ هر مرد عمل گفت
(مهدیه_گودرزی)
من هرگز ضرورت اندوه را انکار نمیکنم، چرا که میدانم هیچ چیز مثل اندوه روح را تصفیه نمیکند و الماس عاطفه را صیقل نمیدهد ...
اما میدان دادن به آن را نیز هرگز نمیپذیرم، چرا که غم حریص است و بیشترخواه و مرز ناپذیر ! هر قدر که به غم میدان بدهی میدان میطلبد و باز هم بیشتر و بیشتر ...
#م.راد
هم ساده دلم را برد، هم دار و ندارم را
خنديد و گرفت از من آرام و قرارم را
يك دكمه رها كرد و اندوه زمستان رفت
در يك شب پاييزى آورد بهارم را
میخواستم آن گل را پرپر نكنم خود خواست
من چشم بر او بستم، او راه فرارم را
میمردم و میخنديد، میديد و نمیديدم
چشمان خمارش را، چشمان خمارم را
تا در دل هم باشيم تاوان بدى داديم
او گيرهى مويش را من ايل و تبارم را ...
#سيد_تقى_سيدى
جوانی ها رجز خوانی و پیری ها پشیمانیست
شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس
#شهریار
.
جنگ یک جدول تناسب بود،
تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد،
حاصلش بخش بر زمین باشد
عدهای را ضریب منفی داد،
عدهای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت،
تا ابد زیر ذره بین باشد
یک نفر فکر آب و خاک که نه،
در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان،
تا پس از جنگ خوشنشین باشد
یک نفر پشت خاکریز خودی،
لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین،
تا دعاگوی سرزمین باشد
یک نفر فارغ از معادلهها،
بیخیال تمام مشغلهها
روی میدان مین قدم زد تا،
ته این سطر نقطهچین باشد
در جواب کسی که میگوید،
پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالیست،
تا جوابش در آستین باشد
همقطار پدر که عکاس است،
گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار،
پدرت رو به دوربین باشد...
محمدحسین ملکیان
غزل شماره 205 - بخش 2.mp3
4.92M
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم(پیر مغانم ز ازل) در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دم (شب)که ز شوق تو نهد(نهم) سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
(بر زمینی که نشان کف پای تو بود
سالها سجده صاحب نظران خواهد بود)
بخت حافظ گر از این گونه(دست) مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
گر یار وفادار ، نداریم عجب نیست
ما یار ، بجز حضرت جبار ، نداریم
با جامه صد پاره و با خرقه پشمین
بر خاک نشینیم و از آن عار نداریم
ما شاخ درختیم و پر از میوه ی توحید
هر رهگذری ، سنگ زند باک نداریم
🗒 #مولانا
فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشتهای؟
کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد.
مرد پرسید: پس ذرت کاشتهای؟
کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرتها را آفت بزند.
مرد پرسید: پس چه چیزی کاشتهای؟!
کشاورز گفت: هیچچيز، خیالم راحت است!
همیشه بازندهترین افراد در زندگی، کسانی هستند
که از ترس هرگز به هیچ کاری دست نمیزنند.