فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفرمایید کیک شب یلدا🎂🍉
برای شیرین کردن کام شما
که لبخند زیباتون شیرینی سفره دل ماست❤️
امروز یک دقیقه بیشتر عشق بورزیم
و شاد باشیم...
یلداتون مبارک و خجسته🌹🍃
ناز چشمان سیاهت چه کشیدن دارد
شوق دیدار تو را قلب تپیدن دارد
غمزه و ناز نگاهت دل و دینم را برد
برق آن ناز نگاهت چه خریدن دارد
ای دریغا نشود چشم تو گریان و نمور
اشک از چشم ترم میل چکیدن دارد
لب تو دُر یمانی است و همرنگ شفق
بوسه ای از لب تو وَه که چه چیدن دارد
شیوه و طرز نگاه تو شرر زد به دلم
مرغ دل در طلبت میل تپیدن دارد
#محمدرضا_اکبری
هدایت شده از S.Bagheri
جملات ناب
✨وقتی تو خوشی و شادی هستی
🍁عهد و پیمان نبند.
✨وقتی ناراحتی جواب نده.
🍁وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر.
✨دوباره فكر كن..، عاقلانه رفتار كن.
🍁زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست،
✨امتحان ریشه هاست.!
🍁ریشه هم هرگز اسیر باد نیست.
✨زندگی چون پیچک است،
🍁انتهایش میرسد پیش خدا
هدایت شده از 🏡مستاجر خدا🏡
خنده بس کن دگر ای #روحانی ..
#بشنوید اشعار طوفانی و انتقادیِ اجرا شده در همایش #صدای_مردم ، به نفس و قلم استاد کلامی زنجانی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
دل مردم سپر تیرِ بلاست
این چه ظلمی ست که بر مردم ماست
غفلتِ دولتیان فتنه فزاست
اعتراض ار کنی ای دوست به جاست
صفِ ما از صف اشرار جداست
بارها گفته شده در منبر
گفتنی ها زِ زبانِ رهبر
بس کنید این همه طغیان دیگر
درد را نسخۀ تدبیر دواست
صفِ ما از صف اشرار جداست
مرغِ حق شو سر هر بام نرو
قدمی جز ره اسلام نرو
ای مسلمان پی برجام نرو
پنج بِعلاوه ی یک دام بلاست
صفِ ما از صف اشرار جداست
نه به ما وعدۀ یارانه بده
نه برو دست به بیگانه بده
مردشو پاسخِ مردانه بده
حرف رهبر بشنو راهگشاست
صفِ ما از صف اشرار جداست
گر تدابیر موکّد میشد
راه بر فتنهگران سَد میشد
شد ولی آنچه نباید میشد
در کمین لشکرِ ابلیس دقاست
صفِ ما از صف اشرار جداست
دشمن اندیشه ی بت سازی داشت
در زمینِ وطنم بازی داشت
این حنا ؛ رنگِ براندازی داشت
غافل از اینکه خدا همره ماست
صفِ ما از صف اشرار جداست
گرم شد از نفسِ پاییزی
جان زنجان و دم تبریزی
که کشیدند به شورانگیزی
خط بطلان به جناحِ چپ و راست
صف ما از صف اشرار جداست
نه شمال و نه یمین ، هست خطا
رهی از جاده طریق الوسطا
بنما مهدی موعود عطا
عالمی منتظر لطف شماست
صف ما از صف اشرار جداست
خنده بس کن دگر ای #روحانی
نا امیدم ز تو #لاریجانی
دولت و مجلسُ و روگردانی
از متانت که مرام عقلاست!
صف ما از صف اشرار جداست
بذر کین دشمن بیعاطفه کاشت
غرضی جز ستم و فتنه نداشت
رهبر از آبرویش مایه گذاشت
آری این مرد همان روح خداست
صف ما از صف اشرار جداست
اعتراضات نه اردوکشی است
نه به این سو نه به آن سو کشی است
قصه ی خانه و جاروکشی است
پاکسازی ز فرامین خداست
صف ما از صف اشرار جداست
ای رئیسی که شریف اَنفاسی
پی احقاقِ حقوق الناسی
تو به زیر علم عباسی
مددی بر تو مدد کز سقاست
صفِ ما از صف اشرار جداست
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#استاد_کلامی_زنجانی
هدایت شده از NegeiN
هرچه بینی در جهان دارد عوض
در عوض گردد تو را حاصل، غرض
بیعوض، دانی چه باشد در جهان؟
عمر باشد، عمر، قدر آن بدان
#شیخ_بهایی
🍃🌸
مشک ریزان میجهد باد صبا از کوی دوست
شاخهای گویی ربودست از خم گیسوی دوست
دوست میدارم نسیم صبح را کو در هوا
تا نفس میآیدش جان میدهد بر بوی دوست
#سلمان_ساوجی
🍃🌸
عطر تو شعر بلندی است رها در همه سو
کاش یک باد به کشفت برساند ما را
تو همانی که شبی پر هیجان میآیی
تا فراری دهی از پنجرهها، سرما را
#مهدی_فرجی
من به چشمهای بیقرار تو
قول میدهم، ریشههای ما به آب
شاخههای ما به آفتاب میرسد
ما دوباره سبز میشویم.
#قیصر_امینپور
عاقبت طوطی من لال درآمد از کار
چلّه چلچلهام کال درآمد از کار
وعده میداد شب هجر به پایان برسد
وعدهی یک شبهاش سال درآمد از کار
خواب دیدم صنمی آب به رویم پاشید
وسط معرکه غسّال درآمد از کار
صاحب کشف و کرامات شنیدم مشتش
عاقبت وا شد و رمّال درآمد از کار
دل وامانده چو شاهین قضا را پائید
کفتری بیپر و بیبال درآمد از کار
خواستم نظم کنم عاقبتت را ای شیخ
خود به خود قافیهاش ضال درآمد از کار
#ارفع_کرمانی
هدایت شده از NegeiN
بزرگی كه در ثروت، قارون زمان خود
بود اجل فرا رسيد و اميد زندگانی قطع كرد جگرگوشگان خود را حاضر كرد و گفت :
ای فرزندان، روزگاری دراز در كسب مال، زحمتهای سفر و حضر كشيدهام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشردهام ، هرگز از محافظت اموال غافل مباشيد و به هيچ وجه دست به خرج آن نزنيد
اگر كسی با شما سخن گويد كه پدر شما را در خواب ديدم حلوا میخواهد، هرگز به مكر آن فريب نخوريد كه آن من نگفته باشم و مرده چيزی نخورد
اگر من خود نيز به خواب شما بيايم و همين التماس كنم، بدان توجه نبايد كرد كه آن را خواب و خيال و رويا خوانند. چه بسا كه آن را شيطان به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگي نخورده باشم در مُردگی تمنا نكنم
اين بگفت و جان به خزانه مالک دوزخ سپرد.
#عبید_زاکانی
📚
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینهٔ شکسته دلان
مرهمی لطف کن، که خستهدلم
مرحمت کن که [بس] شکستهدلم
گر چه من سر به سر گنه کردم
نامهٔ خویش را سیه کردم
تو درین نامهٔ سیاه مبین
کرم خویش بین گناه مبین
من خود از کردههای خود خجلم
تو مکن روز حشر منفعلم
با وجود گناهکاریها
از تو دارم امیدواریها
زانکه بر توست اعتماد همه
ای مراد من و مراد همه
تو کریمی و بینوای توام
پادشاهی و من گدای توام
نی گدایی که این و آن خواهم
کام دل، آرزوی جان خواهم
بلکه باشد گداییام دردی
اشک سرخی و چهرهٔ زردی
تا به راهت ز اهل درد شوم
برنخیزم اگرچه گرد شوم
چون به خاک اوفتم به صد خواری
تو ز خاکم به لطف برداری
گرچه در خورد آتشم چو شرر
نظری گر به من رسد چه ضرر؟
من نگویم که لطف و احسان کن
بندهام هرچه شایدت آن کن
عاقبت بگسلد چو بند از بند
بند بند مرا به خود پیوند
هلالی جغتایی