تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینهسوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما … نوشداروست!
چه غم دارم که این زهر تبآلود،
تنم را در جدایی میگدازد
از آن شادم که در هنگامهی درد،
غمی شیرین دلم را مینوازد.
اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانیست.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم که، مرگم زندگانیست.
- #فریدون_مشیری
می توانستم فراموشت کنم... امّا نشد
زندگی یعنی همین ؛جبری به نامِ اختیار
#پوریاشیرانی
#یاامیرالمومنین
من علی ام که خدا قبلهنما ساخت مرا
جز خدا و نبی و فاطمه نشناخت مرا
من که یکباره در از قلعه ی خیبر کندم
داغ زهرا به خدا از نفس انداخت مرا ...
از چاه لبریز است دنیایی ڪہ زهرا(س) نیست
فُزتُ و رب العاشقی ، اے عشق دریابم ...
#امیرالمومنین_ع
من صدای نفسِ
باغچه را می شنوم
و صدای صاف باز و بسته شدن
پنجره تنهایی
و صدای پاک پوست انداختنِ
مبهم عشق...
#سهراب_سپهری
غزل شماره 305 - بخش 1.mp3
4.83M
غزل شمارهٔ ۳۰۴(به روایت استاد حسین آهی)
حافظ » غزلیات
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیای مظفر ملک عالم عادل
ای درگه اسلام پناه تو گشاده
بر روی زمین(جهان) روزنه جان و در دل
تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم
انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل
روز ازل از کلک تو یک قطره(نقطه) سیاهی
بر روی مه افتاد که شد حل مسائل
خورشید چو آن خال سیه دید به دل گفت
ای کاش که من بودمی آن هندوی مقبل
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن این زمزمه مگسل
می نوش و جهان بخش که از زلف(خمّ) کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل
دور فلکی یک سره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
حافظ قلم شاه جهان مِقْسَم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشه باطل
دلبسته ي اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنت
منت نکش از غیر وپر وبال خودت باش
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش .....
#اقبال_لاهوری
گر دل نبُود کجا
وطن سازد عشق ؟؟
ور عشق نباشد
به چه کار آید دل !؟
#ابوسعید_ابوالخیر
🍃🌷🌹🍃🌷🌹🍃🌷🌹🍃🌷
ما اهل دلیم شعر به جانانه سراییم
از نقش همه اهل ریا رنگ زداییم
گر همسفر اهل دلی با نفس عشق
از خویش رهاشو که ازین بند جداییم
#حافظ
🍃🌷🌹🍃🌷🌹🍃🌷🌹🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/3261595663Cc664d1dfa7
@Sheroadab_alavi
👌کانال و گروه خودتون را بدوستان خود معرفی کنید🌹