من صدای وزش ماده را میشنوم
و صدای کفش ایمان را در کوچه شوق
و صدای باران را روی پلک تر عشق
روی موسیقی غمناک بلوغ
روی آواز انارستانها
#سهراب_سپهری
#روز_جهانی_عصای_سفید_گرامی
┏━━━🌷💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💌🌷━━━┛
صبح ها وقتی خورشید در می اید
متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادراک فضا، رنگ، صدا ،پنجره گل
نم بزنیم
آسمان را بنشناسیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پروخالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار، از پشه ،از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
#سهراب_سپهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنار تو تنهاتر شدهام!
از تو تا اوج تو،
زندگی من گسترده است
از من تا من، تو گسترده ای
با تو برخوردم
به راز پرستش پیوستم
از تو به راه افتادم
به جلوه ی رنج رسیدم
و با این همه ای شفاف!
و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو به در نیست
زمین،
باران را صدا می زند
من،
تو را...
#سهراب_سپهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنار تو تنهاتر شدهام!
از تو تا اوج تو،
زندگی من گسترده است
از من تا من، تو گسترده ای
با تو برخوردم
به راز پرستش پیوستم
از تو به راه افتادم
به جلوه ی رنج رسیدم
و با این همه ای شفاف!
و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو به در نیست
زمین،
باران را صدا می زند
من،
تو را...
#سهراب_سپهری
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف
در متنِ ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهاییِ من بزرگ است
و تنهاییِ من
شبیخون حجم تو را پیش بینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است ...
#سهراب_سپهری
جهان آلوده خواب است
فرو بستهاست وحشت در به روی هر تپش، هر بانگ
چنان که من به روی خویش
در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست
و دیوارش فرو میخواندم در گوش:
میان این همه انگار
چه پنهان رنگها دارد فریب زیست!
شب از وحشت گرانبار است.
جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بیدار:
چه دیگر طرح میریزد فریب زیست
در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟
#سهراب_سپهری
صبح شد
پنجرهها خندیدند
شاخهها رقصیدند
همهجا بوی شکفتن جاری است
فرصت بیداری است
صبح یعنی آغاز
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در باد
فکر رفتن باشیم
چه کسی میگوید
پشت این ثانیهها تاریک است
گام اگر برداریم
روشنی نزدیک است
#سهراب_سپهری
ظهر بود.
ابتدای خدا بود.
ریگ زار عفیف
گوش می کرد،
حرف های اساطیری آب را می شنید.
آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک.
لکلک
مثل یک اتفاق سفید
بر لب برکه بود.
حجم مرغوب خود را
در تماشای تجرید می شست.
چشم
وارد فرصت آب می شد.
طعم پاک اشارات
روی ذوق نمک زار از یاد می رفت.
باغ سبز تقرب
تا کجای کویر
صورت ناب یک خواب شیرین؟
ای شبیه
مکث زیبا
#سهراب_سپهری
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در
افسون گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادراک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار از پشه از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
#سهراب_سپهری
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژهای در قفس است.
حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما میتابد.
و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ.
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظهها را به چراگاه رسالت ببرید.
و من آنان را،
به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ.
به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخنهای درشت.
و به آنان گفتم:
هر که در حافظهٔ چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشهٔ شور ابدی خواهد ماند،
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچینند
میگشاید گرهٔ پنجرهها را با آه.
زیر بیدی بودیم.
برگی از شاخهٔ بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این میخواهید؟
میشنیدم که بهم میگفتند:
سحر میداند، سحر!
سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند.
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد.
خانههاشان پر داوودی بود،
چشمشان را بستیم.
دستشان را نرساندیم به سر شاخهٔ هوش.
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینهها آشفتیم.
#سهراب_سپهری
شعری زیبا از زنده یاد " #سهراب_سپهری "
❣️زندگی ذره كاهیست ، كه كوهش كردیم
❣️زندگی نام نکویی ست كه خارش كردیم
❣️زندگی نیست بجز نم نم باران بهار ،
❣️زندگی نیست بجز دیدن یار ،
❣️زندگی نیست بجز عشق ،
❣️بجز حرف محبت به كسی ،
❣️ورنه هر خار و خسی ،
❣️زندگی كرده بسی ،
❣️زندگی تجربه تلخ فراوان دارد ،
❣️دو سه تا كوچه و پس كوچه و اندازه ی یك عمر بیابان دارد .
❣️ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟!
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ🍃🩵🔖🦜❣️🧿༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐