#پروانه
#عطار_نیشابوری
جملگی در حکم سه پروانه ایم
در جهان عاشقان، افسانه ایم
اولی خود را به شمع نزدیک کرد
گفت: آری من یافتم معنای عشق
دومی نزدیک شعله بال زد
گفت: حال، من سوختم در سوز عشق
سومی خود داخل آتش فکند
آری آری این بود معنای عشق
هم بادیهٔ عشق تو بی پایان است
هم درد محبّتِ تو بی درمان است
آن کیست که در راه تو سرگردان نیست
هر کو ره تو نیافت سرگردان است
#عطار_نیشابوری
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
🍃 مصطفی گفتا که نور کلّ علی است
حیدر کرّار با من راز گفت
ز اولین و آخرینم بازگفت
گفت آخر چند باشی در بدن
وارهان این روح را چون جان ز تن
مصطفی از پیش او توفیق داشت
مرتضی از دید او تحقیق داشت
مصطفی آلودهٔ دنیا نبود
مرتضی آسودهٔ اینجا نبود
مصطفی سد شریعت را ببست
مرتضی در عین انسانی نشست
مصطفی را جبرئیل آمد ز پیش
مرتضی را خواند حق در پیش خویش
مصطفی در اسم اعیان آمده
مرتضی در عین انسان آمده
مصطفی در جسم چون جان آمده
مرتضی اسرار سبحان آمده
مصطفی از حق همه اسرار دید
مرتضی از نور حق انوار دید
مصطفی در راه عرفان زد قدم
مرتضی دیده است حق را دمبهدم
مصطفی با حقتعالی راز گفت
مرتضی با مصطفی آن بازگفت
مصطفی گفته که حیدر جان من
مرتضی گفتا که ای ایمان من
مصطفی گفتا که حیدر پاک زاد
مرتضی گفتا که علم احمد بداد
مصطفی گفتا علیّ بابها
مرتضی گفتا که یا خیرالورا
مصطفی گفتا که حق با من بگفت
مرتضی گفتا که حق از من شنفت
مصطفی گفتا که نور کلّ علی است
مرتضی گفتا که نام من ولی است
گر نباشد همدم تو حبّ شاه
کی برون آیی تو از چاه گناه
گر تو دین او نداری مردهای
ور یقینت نیست پس افسردهای
این یقین عطّار دارد از نخست
وین محبت از زمین او برست
این یقین عطّار دارد از ازل
ور نداری تو بود دینت دغل
این یقین عطّار دارد همچو روز
تو برو از آتش حسرت بسوز
هرکه او پیرو نباشد شاه را
راه گم کرده نداند راه را
گر تو مردی راه او رو همچو من
تا نیفتی در درون چاه تن
هرکه او در چاه تن شه را ندید
رفت در دریای کفر او ناپدید
گر تو خواهی سرّ چاه از من شنو
وین رموز سرّ شاه از من شنو
ز آنکه حیدر از درون یار گفت
از دم منصور و هم از دار گفت
هم از او یعقوب و هم موسی شنید
هم از او عطّار و هم کبری شنید
این همه اسرار سرّ شاه بود
از درون ما همه آگاه بود
گر تو راه او روی واصل شوی
از دویی بگذر که تا یکدل شوی
هرکه دین او ندارد لیوه شد
چون درختی دان که او بی میوه شد
این سخن را تو مگو عطّار گفت
حقتعالی با علی اسرار گفت
ای شده سرّ خدا خود ورد تو
جبرئیل از کمترین شاگرد تو
با محمد گفت شه در صبحگاه
پس مبارک باد معراج اله
تو به دست مصطفی دادی نگین
خاتم ختم رسل ای شاه دین
آنچه حقّ با تو بگفت او با تو گفت
تو به او گفتی و او از تو شنفت
هرکه اسرار علی را گوش کرد
جام وحدت را لبالب نوش کرد
هرکه او با شاه ما بیعت ببست
تو یقین میدان که از بدعت برست
هرکه گفت شاه ما در جان نهاد
مصطفی بر درد او درمان نهاد
هرکه او با شاه مردان بد مقیم
جای او کردند جنّاتالنّعیم
هرکه او با شیر یزدان کرد عهد
عهد او باشد به عرفان همچو شهد
هرکه او با شاه ایمان آورد
در میان سالکان جان آورد
هرکه او در دین حقّ آگاه شد
با محبّان علی همراه شد
هرکه او در راه حیدر راه رفت
از سلوک سالکان آگاه رفت
هرکه او در راه حیدر دید یافت
از امیرالمؤمنین تفرید یافت
هرکه او در راه حیدر شد نخست
بیشکی گردد همه دینش درست
هرکه او را مرتضی ایمان نبرد
در میان کفر سرگردان بمرد
هرکه او از شاه مردان روی تافت
در دم آخر شهادت مینیافت
گر تو میخواهی که باشی رستگار
دست از دامان حیدر وامدار
رو تو فرمان خدا راگوش کن
می ز جام "هل اتی" خود نوش کن
رو تو با حقّ راز خود را بازگو
در حقیقت نکتههای رازگو
درّ دریای نبوت مصطفی است
اختر برج ولایت مرتضی است
مرتضی باشد یدالله ای پسر
وین یدالله از کلام حقّ شمر
مرتضی میدان ولیّ حق یقین
إنّما در شأن او آمد ببین
رو ز دنیا دور شو چون مرتضی
تا بیابی تو عیان سرّ خدا
راهبینان مصطفی و مرتضی
غیر ایشان نیست اینجا مقتدا
با محبّان علی همراز شو
در مقام بیخودی ممتاز شو
بیعت نیکو تو با مظهر ببند
تا شوی در ملک معنی سربلند
یا امیرالمؤمنین عطّار را
خوش فروزان کن در او انوار را
یا امیرالمؤمنین جان گفتهام
درّ معنی در معانی سفتهام
یا امیرالمؤمنین با من بگو
سرّ اسرار خدا را روبهرو
من سبق را از علی آموختم
نی ز جهّال خلی آموختم
من سبق از کلّ کل آموختم
خرقهٔ ایمان از او بردوختم
من کیام خود گردی از نعلین تو
ذرّۀ افتاده پیش عین تو
راه دین راه علی دان در یقین
تا شود نور الاهت راه بین
گرچه سرّها من به مظهر گفتهام
این کتاب از گفت حیدر گفتهام
بعد از این الهام با عطّار گفت
میتوانی یک کتب ز اسرار گفت
#عطار_نیشابوری
📚مظهرالعجایب، در ارتباط ولایت با نبوت
از لطیفی که هست آن دلبر
فخر خوبان چین و ماچین است
وصف خوبی او چه دانم گفت
هرچه گویم هزار چندین است
ُ#عطار_نیشابوری🌸
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
💜🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
صبح ازپس ڪوه روے بنمود اےدوست
خوشباشوبدانڪهبودنی بود
اےدوست
هرسےم ڪه دارےبه زیان آر ڪه عمر
چون درڪَذرد نداردت سود اےدوست
#عطار_نیشابورے
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
@shervamusiqiirani - ساز و آواز.mp3
1.3M
🎵ساز و آواز از آلبوم : شب، سکوت، کویر
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویشدار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
#عطار_نیشابوری
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
لشگر #محمود_شاه در سومنات بتی یافتند به نام #لات . هندوان به زاری و تمنا از او خواستند تا در برابر ده من زر بت را باز ستانند. شاه بت را نفروخت و در عوض آتشی بر افروخت و لات را در آن بسوزاند.
یکی از سردارانش گفت:
زر از بت بهتر بود، کاش بت را به آن همه زر می فروختی.
شاه گفت:
ترسیدم که در روز حساب کردگار آذر و محمود را به پیش آورد و بگوید که او بت تراش بود و تو بت فروش!
ناگاه از میان بت که در آتش می سوخت بیست من گوهر برون آمد.
شاه گفت:
لایق این بت آن بود و از خدای من مکافات و پاداش این بود.
بشکن آن بتها که داری سر بسر
تا عوض یابی تو دریای گهر
نفس را چون بت بسوز از شوق دوست
تا بسی گوهر فرو ریزد ز پوست
منطق الطیر
#عطار_نیشابوری
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
عزیزا گر شوی از خواب بیدار
خبر یابی ز شادیهای بسیار
اگرچه جمله در اندوه و دردیم
یقین دانم که آخر شاد گردیم
چو خاری هست ریحان نیز باشد
چو دردی هست درمان نیز باشد
اگر امروز ظاهر نیست درمان
شود ظاهر چو آید وقت فرمان
از آن از حد گذشت این قصه ما
که درد آمد ز قسمت حصه ما
جهانی را که درمانست حصه
نه حصه باشد آنجا و نه قصه
بدانستیم بیشبهت یقین ما
که خوش خواهیم بودن بعد ازین ما
بهر رنجی که ما اینجا کشیدیم
بهر دردی و اندوهی که دیدیم
یکی شادی عوض یابیم آنجا
بیا تا زود بشتابیم آنجا
ورای آن که ما جمله درآنیم
بلاییست این که چیزی می ندانیم
چرا ناخوش دلی ای مرد درویش
که بسیاری خوشی داری تو در پیش
زهی لذت که نقد آن جهانست
همه لذت علی الاطلاق آنست
از آنت گر بود یک ذره روزی
ز شوق ذره دیگر بسوزی
جهان جاودان خوش خوش جهانیست
که کلی این جهان زان یک نشانیست
همه پیغامبران را جای آنجاست
دل و دین جان و جان افزای آنجاست
همه روحانیان آنجا مقیماند
همه حوران در آن مجلس ندیماند
گر آنجا بایدت کز من شنیدی
همی از خود بر آنجا رسیدی
گر اینجا از وجود خود بمیری
هم اینجا حلقه آن در بگیری
#عطار_نیشابوری
ای جان جان جان من تو جان جان جانی
بیرون ز جانِ جان چیست؟ آنی و بیش از آنی
#عطار_نیشابوری
دلم از ڪار جهان ڪَرفته است
آمدهام تا مرا بخواهی.
ڪه دلم بر هیچڪس قرار نمیگیرد، اِلّا به تو...
#عطار_نیشابورے
🔻حکایت بط(مرغابی)
🦆 بط به صد پاکی برون آمد ز آب
در میان جمع با خیرالثیاب
🦆 گفت در هر دو جهان ندهد خبر
کس ز من یک پاکروتر پاکتر
🦆کردهام هر لحظه غسلی بر صواب
پس سجاده باز افکنده بر آب
🦆همچو من بر آب چون استد یکی
نیست باقی در کراماتم شکی
🦆زاهد مرغان منم با رای پاک
دایمم هم جامه و هم جای پاک
🦆 من نیابم در جهان بیآب سود
زانک زاد و بود من در آن بود
🦆گرچ در دل عالمی غم داشتم
شستم از دل کاب همدم داشتم
🦆آب در جوی منست اینجا مدام
من به خشکی چون توانم یافت کام
🦆چون مرا با آب افتادست کار
از میان آب چون گیرم کنار
🦆زنده از آب است دایم هرچ هست
این چنین از آب نتوان شست دست
🦆من ره وادی کجا دانم برید
زانک با سیمرغ نتوانم پرید
🦆آنک باشد قلهٔ آبش تمام
کی تواند یافت از سیمرغ کام
🦆هدهدش گفت ای به آبی خوش شده
گرد جانت آب چون آتش شده
🦆در میان آب خوش خوابت ببرد
قطرهٔ آب آمد و آبت ببرد
🦆آب هست از بهر هر ناشسته روی
گر تو بس ناشسته رویی آب جوی
🦆چند باشد همچو آب روشنت
روی هر ناشسته رویی دیدنت
#عطار_نیشابوری
#منطق_الطیر
┏━━━🌷💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💌🌷━━━┛
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دائما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیده ی جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار_نیشابوری
۲۵ فروردین #روز_ملی_عطار گرامی باد