فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان من و جان تو بستست به همدیگر
همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر❤️
#مولانا
🌴🕯🌴
﷽
بر تختِقصرِافلاک، تنها علي امیر است
سندچهخواهيازمن،کيٖمنکرِ غدیراست
زمانچواسبِرامش،زمینچوکبکِدامش
اوخودوليبهقلبمچومرغِعشقْاسیراست
اگر خداست اَعظم، حتماً علي عَظیم و
اگر خداست اَکبر، قطعاً علي کَبیر است
بر آسمانبگویید، بندد به پشتِخود زین
چونمیلِ یکّهتازي،در فکرِ آن امیر است
تا سر کشیدم آنروز، از خُمّ عشقِ حیدر
از جامِ تلخِدنیا، سینايسینه سیر است
مــولا کسي در عالـم، غیر از علي نگیرم
چه مقتداي خوبي، وَاݪݪّٰہ ِبےنظیــر است
#شعراحساݩ_قنبرے
باسلام ...✍🕌🕌🕌🕌👋👋👋👋
دلسروده نادر
🕌تقدیم به مسافران حرم امام رضا...ع..🕌
مازندرانیها. خدا پشت و پناه تان
امام رضا.ع منتظرهست و چشم.به راه تان
الهی که سالم روید. به کوی. آقا
نائب ما باشید .به. قربان. صفاء تان
🕌🪴🕌🪴🕌🪴
سفربی خطر..التماس دعا...صلوات
خادم الحسین توحیدی کریمی ...
باسلام ...نوای ضرب .زورخانه ای به عشق اباعبالله الحسین ..ع.و اهلبیت ..با ضرب و صدای زیبای مرشدایرج ..صلوات. ....
2.77M
باسلام ..⬛️⬛️⬛️⬛️
دلسروده ... نادر.
⬛️نواجش .محلی مازنی . درفراق پدر⬛️
بابا. بورده. مره تینار. هکرده
شه جان بابای قربون
مه دل ره زارو نخار. هکرده
شه جان بابای قربون
شه جان بابای. قربون
من ونه صفای قربون .
من ونه وفای. قربون
بابا نازنین بیه کجه بورد ه
شه جان بابای قربون
عزیز مه جبین بیه کجه بورده
شه جان بابای قربون
شه جان بابای قربون
من ونه صفای قربون
من ونه وفای قربون
باباجون. راهت دنیا. نکرده
شه جان بابای قربون
خسه تن. داشته وبیمار. بمرده
شه جان بابای قربون
.شه جان بابای قربون
من ونه صفای. قربون
من ونه وفای. قربون
باباجون ته زحمت نونه فراموش
شه جان بابای قربون
ته نازنین صدا. ننه امه گوش
شه جان بابای قربون
شه جان بابای قربون
من ونه صفای قربون
من ونه وفای قربون
خنه سر. دارنه بوی مه بابا.
شه جان بابای قربون
هرچه چرخ گیرمه نکمه پیدا
شه جان بابای قربون
شه جان بابای قربون
من ونه صفای قربون
من ونه وفای قربون
پنجشنبه نماشون بورم خیابون
شه جان بابای قربون
بورم مزار پِرمهربون
شه جان بابای قربون
شه جان بابای قربون
من ونه صفای قربون
من ونه وفای قربون
شه جان بابای قربون
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
شادی روح همه پدران آسمانی ...صلوات....
#خادم_الحسین_توحیدی_کریمی_____
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷
🔹
#حکایت
یکی ناســـــزا گفت در وقت جنـــــگ
گریبـــــان دریــدند وی را به چنـــــگ
قفـــــا خورده گریان و عریــان نشست
جهـــاندیدهای گفتش ای خــــودپرست
چو غنچـــــه گرت بسته بودی دهــــن
دریـــــده ندیدی چو گـــــل پیــــرهن
ســـــراسیمه گوید سخن بر گـــــزاف
چو تنبـــور بیمغـــــز بسیـــــار لاف
نبینی که آتــــش زبــــان است و بس
به آبی تـــــوان کشتنــــش در نفس؟
اگـــر هست مــرد از هنــــر بهرهور
هنـــــر خود بگوید نه صــــاحب هنر
اگــــر مشک خالص نـــــداری مگوی
ورت هست خود فــــاش گردد به بوی
به سوگنــد گفتن که زر مغربی است
چه حاجت؟ محک خود بگوید که چیست
#بوستان
#سعدی
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 این شعرخوانی فوق العاده را یکبار که ببینی دوباره و سه باره برمیگردی و نگاهش میکنی
🔷️ این نماهنگ که خوانده میشود ، چیزی که برداشت از آن است اینکه شعرش ، خواننده اش، مکانش ، حضارش و آقایمان همه سر تا سر غرق در نور هستند.
◇ یک جایی دلها بدجوری آتش میگیرید که شاعر میگويد: "ای صبا دست سلیمانی" و حضرت آقا با بغض می گوید: "چه شد؟"
🔻 بعد حضرت آقا بغضش را کنترل میکند و به جمعیت نگاه می اندازد و شاعر در ادامه دوباره غوغا میکند:
●ای ستون خیمهای که گفته او
●ای ستون خیمهای که گفته او
●ای ستون خیمهای که گفته او
کعبه را من دوست دارم ، مستجارش بیشتر
کعبه با این مستجارش اقتدارش بیشتر
شد صراط المستقیم یک دایره گِردِ علی
دورِ او ما گشته ایم ، پروردگارش بیشتر
آنچنان میثم ز مستی روی دارَش مدح گفت
شد ازآن پس طالبِ صهبای دارَش بیشتر
گرچه عزرائیل و داسش جان ز عالم میگرفت
کشته «أعداالنّبی» را ذوالفقارش بیشتر
با وجودِ اینکه ملعونی بجایش تکیه زد
ماسوا حالا شده در انحصارش بیشتر
دشمنِ پیغمبرش را میزده یک در میان
دَم به دمَ در معرکه شد ابتکارش بیشتر
وعده ی دیدارِ خود را داده او در حینِ مرگ
بهرِ مُردن ، عاشقش شد إنتظارش بیشتر
رخ نمایان کن که نقاشان قلم را بشکنند
شاعرت هم میشود عاشق به کارش بیشتر
من خودم را میشناسم ، خودشناسی کرده ام
مست باشد میکند «منْ» یادِ یارش بیشتر
فخرِ ساقی ها فقط ساقیِ کوثر چونکه او
میدهد پیمانه ها را بر خمارش بیشتر
دلْ به میدانِ قمارش برده ام ، جان را گرفت
بُرده هرکس که ببازد در قمارش بیشتر
شد شفاعت کردنم با او ، بشرطِ ترکِ ذنبْ
مانده او برعکسِ من پای قرارش بیشتر
بعدِ خلقِ مرتضی ، باری تعالی عشق کرد
تحتِ أمرِ ذاتِ حق شد اختیارش بیشتر
آرزویم مرتضی باشد و او را آرزوست
اینکه زهرا هم بماند در کنارش بیشتر
گرکه تیر از سمتِ مژگانش رها گردد یقین
شوقِ «نجما» میشود حینِ شکارش بیشتر
شاعر نجمای رضوی
زندگی
مملو از بالا و پایین هاست...
رمزش آن است که...
در بالاها
لذت ببریم و در
پایـینها،شجاع باشیم و استوار....
#قصیده_علوی
#جدید
#یاامیرالمومنین_مدد
ای بهترین جواهر و ای دُر در صدف
ای رازق عوالم و ای ساکن نجف
می آید عطر شال تو هر دفعه از جنان
خورشید در مدار زند چنگ و ماه دَف
بگذار تا ملائکه حسرت به دل شوند
جامی بریز باز برایم بدون صف
جبریل تا به سوی تو سجاده را کشید
کَروبیانِ عرش معلی زدند کف
بگذار تا به رقص در آییم روی دار
مارا بِکِش چو میثم تمار در کَنف
عیسی مسیح شد چو دم یاعلی گرفت
موسی کلیم شد چو شنید از تو لا تخف
شأن خدایی تو که مارا به شک کشید
نشناختند لات و هبل های معترف
از قوم زور و زر به اباذر بسنده کن
خانه نشین مشو سر یک مشت بی طرف
شاهان بدون عشق تو محکوم ذلتند
خیل غلام های تو هستند با شرف
هم بازی یتیم شدی گرچه مصطفی
مبهوت جایگاه تو گردید آن طرف
انگور در ضریح تو کهنه شراب ماست
زیرا در آفتاب جمال تو دیده تف
شرمنده ایم ازین که نداریم تحفه ای
شرمنده ایم ازین که گرفتیم جان به کف
بر تار و پود وصله روی لباس تو
بستیم ما دخیل خود ای شاه لوکشف
دارم هوای صحن تو در مشهد الرضا
هستم کنار پنجره فولاد در نجف
«در بارگاه قدس که جای ملال نیست»
گاهی به گریه آمده ام گاه باشعف
مارا کشید عشق تو در کشتی حسین
برعکس نوح و قصه ی فرزند ناخلف
کردم بهشت بی تو تصور برای خود
دیدم جهنمی ست که دارد می و علف
ما با غمت انیس نماندیم بی دلیل
از راه تو عبور نکردیم بی هدف
یک لحظه دیدن تو دم مرگ ای عزیز
بی شک کُند تلافی عمری که شد تلف
در حسرت نگاه تو خوابم نمی رود
اَمْسَیتُ فی اَمانُکَ یا شَحْنه ی نَجَفْ
#علی_اصغر_یزدی