#شعر💕✨
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش
جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش
#ابتهاج
C᭄💙Z🌺
@sherziba110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشماتو ببند و اسکرین شات بگیر.
❤️❤️
─━━━⊱🎀⊰━━━─
@sherziba110
قشنگترین قسم؟
اونجا که جناب #سعدی میگه:
«به وصالت… به وصالت، که مرا طاقتِ هجرانِ تو نیس»
❤️❤️
─━━━⊱🎀⊰━━━─
@sherziba110
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
خود را وبالِ گردنِ مردم نکردهایم
ترجیح میدهیم تقاضایمان کنند
━━━━💠🌸💠━━━━
#حسن_غریبی
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
به میان جمع خوبان چو همی کنم نظاره
مه من تو آفتابی و دگر بتان ستاره
━━━━💠🌸💠━━━━
#مولانا
به وفایی که نداری قسم ای ماهجبین
هر جفایی که کنی بر دلِ ما عینِ وفاست
#ملک_الشعرا_بهار
C᭄💙Z🌺
@sherziba110
رقیب آخر نجاتم داد زین کوچهگردیها
مگر مهمـان کـنـد آواره را آوارهای دیـگـر
#محمد_سهرابی
C᭄💙Z🌺
@sherziba110
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوباره زنده نماید بهارِ همعهدی
صلا زند که أنا المنتقم، أنا المهدی
#سید_روحالله_مؤیّد
#شعر_خوانی
┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈
┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈
پاشنه در رکابی میکوبد
که استواریِ زمیناش
ارتعاشِ اندوهی موروثی را
دهان به دهان
افسار میزند
بیشیهه از گُردهاش میاُفتد انسان
لنگ میزند
بر نعشِ اسبی مست
که خزه
ریشه دوانده در جاناش
و خوابِ یالهاش از هر جهت آشفته است.
ای کهربا
نمیدانستی
ترکه از خاک نمیروید
جز آبِ دهانِ مادیانی که طعمِ خونابههاش
رگهها را خشکاند
نمیدانستی
فرو رفتنِ نعره در گریبانات
مسیرِ هلاک را
در تناسبِ عجیبی با خفقان تاخت میزند
که پا بکوبی و
مهیای نیزار شوی
و مرزهات را باد تمیز نخواهد داد
از مهارتِ رمهها
در حرکت
که خوشهها را بلعید و رفت
از کالبدِ حیوان برمیخیزی
از برآمدگیِ حصر در گلو
که خم از نطفه به قامت نمیرسد
پوزه میکشی
به رقصِ علف در تناوب اُفت و خیزها
گلوله پس میزند
پرزهای تنات را
تا عطش تازه شود
و جوخههای درد از میدانچهی پیشانیات
به سراشیب میروند
تا کاکلِ سرخات را
علامتِ میدان کنند
بر طاقتِ رانهات کلوخ بستهاند
که سلانهسلانه
در رثای ردِّ سمها لکنت گرفتهای
و نفیرِ درد
وقفه در لهجهی ساقهات انداخته است
ای کهربا
بگو کنارِ تو
بر کدام سطح بایستم از شرم
که غبارِ ریگها
بر گلوی تو آیههای شهادتاند
نژادِ نجیبت را هدر دادهام
به مثابهی تعزیتی
شرحه شرحه از عشیرهی چهارپایان
که در سوگِ تو یورتمه میروند
اما رمیدی
و بازدمِ تقلای تو
تکهتکهام میکرد
بوی نفرین
از زهدان جنازهای
لاشهی مادرزاد در عضلاتِ خاک میغلتاند
و قساوت مرگ
از جوارحات بیرون میزد
دورتر
گودالی
پُرشده از ظلمت
وقتی سایهی خیزران
شکافِ زخم را عمیق میکرد
و نقشِ پهلوهات
در حافظهی شلاق درد میکشید
بگو
چقدر باید بگذرد
تا دلات گُر بگیرد
برای آتشی که نعلها را داغ میکند.
#غضنفر_اریوکسل
#شعر_ترکیه
C᭄💙Z🌺
@sherziba110