یادی نخنما
نفسی آواز
تصنیفی کهن
مرا سپرده به یادی نخنما
احوالِ والهام
در اتاقک خاطرم
یادهای پوسیده ولو کرده
تو چند بار دوست داشتهای
کِی بوده که برای دستت
از راه گُلِ خودرو چیدهای
تو با چراغ قدم میزنی یا با ماهتاب
من آبام در تاریکی به راه نشت میکنم
نسیمم
من با نگاهِ دورِ دوستانم
وجود به نگاهِ عزیز میسپارم
نه از کنج و رخوت حوصله تنگ چرا
برخیزم رها شوم بگریزم از درهمی
یکی دو ورق چیز بخوانم
که از من بهتر سخای صبح را در نگاه
از گُل شکفتهتر میشناسد
دهنی آواز یادی پوسیده گل و بتهای رفته
مچاله خمودهام ته صندلی
مچالگیام میخواهد
بتابد
بگشاید
پَرِ پروازم بنثارد
برخیزم دیگر
به کارم برسم
چراغ بیاورم.
#منوچهر_یکتایی
@sherziba110
🌹🌹🌹
شام رباط
تا نغمهی سحر و ندای مناجات
در گوشه گاهِ اتاقِ کنج
مشغولِ انتظار
بر رختخوابِ پهن نشسته خمودم
در کِر و کِر لنگیِ پای شب قافله
این پاسدارِ دیواران
با چشم خواب نیایم
از تاق رفتم تا کف
هفتاد و پنج و سیصد بار لابد
از تاقچه و قالب مهر تربت
بالا خزید دیدم تا تنگ و رف
دل من گاه دل من شد که نشد
[...]
#منوچهر_یکتایی
@sherziba110
🌹🌹🌹
ضظغ
به جنس باد و پرنده و حیوان
نسجی ز من متفرق
چیزی نمانده با من قابل
آن نفس هوشیاری یم
ششدر شده اسیر
هم لات گشته در معبر
هم مات گشته در دل
در خود شکسته و گمراه
همهی کارداران دلجو
دورم به جرگه برآمدند
یله بر بازوهاشان به سراهاشان رفتم
همه هر یک را بساط هر یک را خانهیی
به رسم خانهی خود دارانِ آزادی
[...]
#منوچهر_یکتایی
@sherziba110
🌹🌹🌹
مهاجر
فضای اتاق فضای او نیست
نه زمین سرزمینِ زادگاهیش
آشوب است در خانهی پدریش
و نشانیِ خانهاش
تغییر کرده از تصویرِ پریشانیِ نشانیِ خاطرش.
او در جوانیِ خود نیست دیگر
و طولِ راه - نه خستهاش کرده -
بی مِیلَش میکند
جز از نزدیکی با تنهایی سود نمیبَرَد
و این به دلخواه او نیست که پریشان شده
به لبهای مینشیند
چمدانش بر رانش
و چمدان یادش را میبندد میگشاید:
«شغلش در وزارتخانهی درّهها
و حساب خصوصی بانکیاش
در آسمانِ آفتابْگزان
و سقفسوراخهای آفتابْرَسانِ بازارها.»
چمدانش را میبندد میگشاید میبندد
و سرمایهاش اینک - با اُفتی اندک بر قامتش -
در قدم زدن به پیشْمَغازههایِ خیابان
و ایستادن
رفتن
و بازگشتن.
و شب اگر هزار تکه روشنی از بالا دارد
و روزِ او
و خانه اش
و زمینش
با وقتِ او
و مقصد
و مِیلَش
فعلا دو سوی معادله است
با هم درست حساب نشدنی
و چمدانش را بر رانش
میگشاید او
اینجا اجازهی اقامت دارد او.
#منوچهر_یکتایی
@sherziba110
🌹🌹🌹
عمر چه یک روزه
چه صد ساله نبوده آنِ من
ابتدا ز گذشته نباشد آنِ من
انتها زِنیامده من هیچ چیز ندارم که بایستیاَش بدارم به تواَم
فلانی تو بمان غرق در باورت و من
در باورم به بیباوری.
#منوچهر_یکتایی
@sherziba110
🌹🌹🌹