eitaa logo
شیفتگان تربیت
12.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۰۳ فروردین ۱۴۰۱ میلادی: Wednesday - 23 March 2022 قمری: الأربعاء، 19 شعبان 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹غزوه بنی مصطلق، 5_6ه-ق 📆 روزشمار: ▪️12 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️21 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️26 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️29 روز تا اولین شب قدر ▪️30 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 قسمت(۶۶). #نگاه_خدا - امیر آقا؟ امیر: بله - حاضر نمیشین بریم؟ امیر : چشم الان میرم
* 💞﷽💞 قسمت(۶۷). توی مسیر راه امیر فقط درحال دعا و قرآن خوندن بود مریم جون : سارا جان این میوه ها رو بگیر پوست بکن با اقا امیر بخورین ( منم میوه ها رو گرفتم ،پوست کردم ،داخل ظرف ریز ریز کردم گرفتم سمت امیر ) - بفرما امیر آقا (امیر یه نگاهی به من کرد ،لبخند زد) : خیلی ممنون ( اه ،بلااخره خنده اش هم دیدم من🤨): نوش جونتون بابا واسه نماز و شام وایستاد کنار یه رستوران بابا و امیر رفتن سمت نمازخونه مردونه منم همراه مریم جون رفتم نماز خونه زنانه من یه گوشه نشستم ،تا نماز مریم جون تمام شه بعد باهم رفتیم داخل رستوران و شام خوردیم بعد از شام حرکت کردیم من تو ماشین خوابم برد با صدای امیر بیدار شدم امیر: سارا خانم ،سارا خانم ،بیدارشین رسیدیم - (چشمامو باز کردم وایییی خاک بر سرم، کی سرم و گذاشتم رو شونه اش🤦‍♀)- - ببخشید اصلا حواسم نبود 🙈 امیر : اشکالی نداره - بابا و مریم جون کجان ؟ امیر: رفتن واسه صبحانه ،گفتن صداتون کنم - آها ،باشه بریم رفتیم صبحانه مونو خوردیم و حرکت کردیم ساعت۸ رسیدیم مشهد اول رفتیم هتل ،ماشین و گذاشتیم پارکینگ ،بابا دوتا اتاق گرفت کنار هم! یکی از کلیدارو داد به امیر بابا رضا: امیر جان تو و سارا برین داخل این اتاق ،یه کم استراحت کنین بعد همه باهم واسه نماز ظهر میریم حرم ( واااییی ،فک کردم منو مریم جون باهم باشیم ،چه جوری یه هفته ...😣) وارد اتاق شدیم ،اتاقش خیلی تمیز و بزرگ بود ،دو تا تخت تک نفره داشت کنار هم منو امیر به همدیگه نگاه کردیم من رفتم یه تخت و گذاشتم یه سمت دیوار یه تختم گذاشتم سمت دیگه که بتونیم راحت بخوابیم - حالا میتونین بیاین اینجا استراحت کنین امیر : خیلی ممنونم دلم میخواست برم حمام ولی نمیتونستم ،منتظر شدم امیر بخوابه وقتی خوابید ،سریع رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون یه بلوز خردلی با یه شلوار سفید پوشیدم موهامو هم باز گذاشتم تا خشک بشه رفتم دراز کشیدم یه دفعه دیدم امیر بیدار شد رفت حمام ( مگه خواب نبود؟😕)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡نامه مهم امام زمان (عج) خطاب به شیعیان 🎤 سخنران: استاد رفیعی
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 اولین انیمیشن قرن جدید/تیزری جالب در مورد سال تولید، دانش بنیان ‌و اشتغال آفرین
نوروز.pptx
2.86M
✳️پاورپوینت نوروز ✳️برای دوستان خود فوروارد کنید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹در ایام نوروز این ۵ ترفند خانه‌داری بسیار کاربردی که هیچ هزینه‌ای ندارد را فرا بگیرید.
📹 کتک خوردن زنان، به دست پلیس ترکیه *تجمع اعتراضی به اعدام های عربستان سعودی در ترکیه به خشونت کشیده شد 🔻کلیپ کتک زدن زنان توسط پلیس ترکیه، با انتشار گسترده در فضای کشور خشم مخاطبان را برانگیخته است. 🔻برخی فعالین شبکه های مجازی احتمال می دهند، انتشار اینگونه تصاویر، در کنار سایر نارضایتی ها منجر به اعتراضات گسترده ضد حکومتی در ترکیه خواهد شد.
📚حسودی روزگاری در سرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه‌اى داشت به نام خواجه سلمان كه مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشك مى‌برد و مى‌كوشید كه اندكى از نعمتهاى آن مرد شریف را كم كند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى كارى از پیش نمى‌برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، كه خواجه را مسموم كند، حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى كه خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد كه خسته و مانده و گرسنه بودند، خواجه را بر آن دو، شفقت آمد، نان وحلوا را به آنها داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى‌الحال مردند. خبر به حاكم شهر رسید و خواجه را دستگیر كرد، هنگامى كه از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاكم كسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر كردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز كرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد كه آن دو تن، یكى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یكى دو روز مرد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود كند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش كرد.
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 *شما هم‌ موثرید* *سالم رسیدن به مقصد فقط به عهده راننده نیست*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سوال مجری از نتانیاهو: کابوس اصلی اسرائیل کیست؟ 🔹نتانیاهو: میخواهی بگویم سه کابوس اصلی اسرائیل کیست؟ مجری: بگو! نتانیاهو: ایران، ایران، ایران 🔹مجری: چرا هر سه کابوس ایران است!نتانیاهو: چون ایران درحال تبدیل شدن به یک امپراطوری است