eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | در مواجهه با اغتشاگران، آشوبگران و عناصر دشمن، چه کارهایی باید انجام دهیم؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ⭕️ حاج قاسم سلیمانی: شهادت به معنای خسارت و به معنای هلاکت، یک تصور انحرافی است، شهادت به معنای جاوید بودن و پاینده بودن است •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ سلبریتی های همیشه حاضر در صحنه 🔴 اما ... نه برای دعوت مردم به آرامش بلکه برای ایجاد فتنه و تفرقه بین مردم ❗ سلبریتی هایی که توجیه نیستن بابت محصولات خودشون پول دریافت کردن ... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موش‌های دستگیر شده توسط پلیس همان عربده کشهای خیابانها هستند همان قاتلان و عاملان تخریب اموال عمومی و خصوصی تهدید کنندگان مردم ، فحاشان و ساختارشکنان ،همان کسانی که مردم و اموالشان و پلیسهای بیگناه را آتش میزدند به دست قانون سپرده شدند امیدواریم با آنها مماشات نشود •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
روزی به کریم خان زند گفتند، فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند. کریم خان گفت: "وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من". پس از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم . کریم‌خان دستور داد چشم های این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد! اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید. وکیل الرعایا گفت: پدر من تا زنده بود در گردنه بید سرخ دزدی میکرد، من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم. پس از اینکه من به شاهی رسیدم عده‌ای چاپلوس برایش آرامگاه ساختند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند. پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟ اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند! 📚کتاب “کریم خان زند” از پناهی سمنانی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
تبیینه جهاد فرهنگی برای فتنه اخیر.pdf
343.4K
فریاد تبیین جبهه فرهنگی انقلاب 🔹متن کامل تبیینیه فعالان جبهه فرهنگی انقلاب در تشریح صحنه آرایی جدید جبهه حق و باطل منتشر شد. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙نماهنگ حماسی وبسیار زیبای حکم جهاد 🇮🇷 🎤حسین طاهری وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد ما قدرت حقیم تلاویو ضعیف است ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است تهدید شدی خصم برو اَرچه نشستی در راه سلیمانیِ ما نیست شکستی 🌺🇮🇷 🇮🇷🌺 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۴۶ قرآن کریم ( آیات ۱۳۸ تا ۱۴۲ سوره مبارکه انعام)  🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۴۷ قرآن کریم ( آیات ۱۴۳ تا ۱۴۶ سوره مبارکه انعام)  🍃🌹🍃 🌺  در وصیت پیامبر (ص) به امام علی (ع) آمده است: «وَعَلَیکَ بِتِلاوَةِالقُرآنِ عَلی کُلِّ حالٍ» یاعلی! برتو باد که در همه حال قرآن تلاوت کنی. (اصول کافی ۷/۷۹) 🎙 استاد: پرهیزگار •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَىٰ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِّلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ» آیا آنها مخلوقات خدا را ندیدند که سایه هایشان از راست و چپ حرکت دارند، در حالى که با خضوع براى خدا سجده مى کنند؟! (سوره مبارکه نحل/ آیه ۴۸) 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ❇ تفســــــیر * این آیات بار دیگر به بحث توحید باز مى گردد. نخست مى گوید: آیا آنها (مشرکان توطئه گر) مخلوقات خدا را ندیدند که چگونه سایه هاشان از راست و چپ حرکت دارند و با خضوع براى خدا سجده مى کنند (أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْء یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ).( یَتَفَیَّؤُا از ماده فَیىء به معنى بازگشت و رجوع است. بعضى گفته اند: عرب سایه موجودات را به هنگام صبحگاهان، ظِلّ مى نامد و در عصرگاهان فَیىء، و اگر مى بینیم به قسمتى از غنائم و اموال فیىء گفته مى شود، اشاره لطیفى به این حقیقت است که بهترین غنائم دنیا همچون سایه عصرگاه است که بزودى زائل و فانى مى شود. ولى، با توجه به این که در آیه فوق به سایه هاى راست و چپ اشیاء اشاره شده و کلمه فَیىء براى همه آنها به کار رفته استفاده مى شود که فَیىء در اینجا معنى وسیعى دارد و هر گونه سایه را شامل مى شود. 🌼🌼🌼 هنگامى که انسان در موقع طلوع آفتاب رو به طرف جنوب بایستد مى بیند قرص خورشید از سمت چپ، از افق مشرق، سر بر مى آورد، و سایه همه اجسام به طرف راست او مى افتند که همان طرف غرب است، این امر همچنان ادامه دارد و سایه ها مرتباً به طرف چپ جابه جا مى شوند، تا زوال ظهر در این هنگام، سایه ها به طرف چپ کاملاً تغییر مکان مى دهند تا هنگام غروب آفتاب که سایه هاى بزرگ و طولانى اجسام در طرف مشرق گسترده مى شوند و با غروب آفتاب، همه آنها پنهان مى گردند. در اینجا خداوند حرکت سایه هاى اجسام را در راست و چپ به عنوان نشانه اى از عظمتش معرفى مى کند و آنها را در حال سجده براى پروردگار و تواضع خضوع مى داند. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۸ سوره مبارکه نحل) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : حیا و عفاف در سیره اهلبیت علیهم‌السلام 👤 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_صد_و_سیزدهم دوست دارم بخوابم ساعت ها؛ اما دنيا افتاده روی دور تندش. منتظر من هم نمی
- زندگی يک رنگ نيست. رنگين کمان است. چهارگوش هم نيست. دايره است. مصطفی اين را می گويد. توی ماشين هستيم برای خريدن حلقه. حرفش را برای خودم تصوير می کنم خوشم می آيد از تعبيرش؛ اما منتظرم منظورش را بگويد. - قوس و قزح دلربايی داره. بين فضای آفتابی و بارانی محشری است. می گويم: - اما همه رنگ های زندگی مثل رنگين کمان روشن نيست. بعضی وقت ها رنگ تيره هم داره. دنده عوض می کند و آرام زمزمه می کند: - اما وسعت رنگين کمان را داره. از اين سر دنيا تا آن سر دنيا کشيده می شه. هرکسی می تونه قلم مو برداره و بالا پايين رنگ ها رنگ مورد علاقه خودش رو بزنه. از وسعتش استفاده کنه. دليلی نداره که در فضای کوچکی، خودش رو مجبور و محصور کنه و بعد هم غصه بخوره. با انگشتر عقيقم بازی می کنم. عجله ای برای رسيدن ندارد. آهسته می راند. می دانم که اين بحث را شروع کرده تا مرا به حرف بکشد، اما نمی توانم بفهمم دقيقاً منظورش چيست. - خيلی وقت ها می شه يکی قلم مو دست می گيره و بالا و پايين رنگين کمون زندگی رو رنگی می زنه که خودش می خواد. تو هم مجبور می شی تحمل کنی. موتوری مقابلمان است که از فرصت خلوتی خيابان استفاده می کند و با اينکه دو ترکه سوارند، تک چرخ می زند. هينی می کشم و دستانم را مقابل دهانم می گيرم. مصطفی سرعت کم ماشين را کمتر می کند و می گويد: - ای جان! جوونيه و همين کيف و حالش. با صدايی خفه همانطور که نگران نگاهشان می کنم، می گويم: - اين عين بی عقليه. مگه مجبورن اينطوری جوونی کنن؟ مصطفی توی تيم من نيست. راحت نگاهشان می کند و راحت می گويد: - هر وقت کسی اجباری رنگی به رنگين کمانت اضافه کرد، منفعل نگاهش نکن، يک تدبيری به خرج بده تا قوس و قزحش رو، جای اون رو، ميزان رنگش رو و ترکيب بالا و پايينش رو خودت انتخاب کنی. منظورم اينه که در عين هر اجباری يک زاويه هايی اختياری هم بازه. بستگی به خود آدم داره. موتور راست می شود روی دوچرخ. نفس راحتی می کشم. مصطفی دنده عوض می کند و سرعت می گيرد و از موتور جلو می زند. هم زمان برايشان چند بوق تشويقی می زند. دو جوان خوششان آمده، خودشان را می رسانند به ماشين و يکی شان می گويد: - نوکرتيم. مصطفی می خندد: - آقايی. چرا اين کفه؟ - وارديم، بی خيال. اين مدل مصطفی را تصور نمی کردم. چه لوطی هم حرف می زند. سرعت را کمتر کرده تا حرفش را بزند می گويد: - بی خيالی رو عشقه، اما جوونی هم حيفه. جوان راننده اخم می کند و پشت سری اش با تلخندی می گويد: - اين کاره ای داداش يا نه؟ دستان مصطفی ستون می شود به بالای در و می گويد: - موتور پرشی باشه آره، با اينا حال نمی کنم. جوان دستانش را مشت می کند و يکه ای بلند برای مصطفی می کشد که همه می خنديم. مصطفی آدرس جايی را می دهد برای اين کارهای به قول خودش پرشور جوانی و توصيه کلاه کاسکت. 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | همه‌چیز درباره اینترنت ماهواره‌ای استارلینک در ایران! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_صد_و_چهاردهم - زندگی يک رنگ نيست. رنگين کمان است. چهارگوش هم نيست. دايره است. مصطفی
ديگر رسيده ايم. قبل از پياده شدن می گويد: - حواسم باشد بحث رنگين کمان مان نصفه نماند. قبل از پياده شدنم می گويم: - اما من همه رنگ هايش را دوست ندارم. نمی دانم می شنود يا نه. دنبال حلقه آمده ايم و نمی خواهم که حلقه بشود اسباب زحمتم. وقتی حلقه کوچک و ظريفی انتخاب می کنم، رد می کند، بايد توجيهش کنم؛ صبورانه ايستاده تا نظرم عوض شود. مغازه های بعدی حلقه ظريف و طلايی رنگی به دلم می نشيند؛ اما قبل از اينکه نشانش بدهم می گويم: - می دونيد عيب حلقه های بزرگ چيه؟ تيزتر از آن است که ترفندم را نفهمد. با لبخند می گويد: - کدوم رو انتخاب کرديد؟ تمام مقدمه هايی را که توی ذهنم چيده ام حذف می کنم و رک می گويم: - راستش من دوست دارم حلقه ام هميشه دستم باشه. حلقه های سنگين و بزرگ خيلی ها رو ديدم، حلقه شون رو گاهی دست نمی کنند چون کلافه شون می کنه. خُب چه کاريه، اين هم قشنگه، هم ظريف. حلقه تکی که توی جا انگشتری جلوه نمايی می کند را نشان می دهم. طلا فروش می آورد. سبک است و شيک. مصطفی حرفی نمی زند و می گذارد به دل خودم. سرويس هم همانجا بر می داريم. - تمام معادله های معمول رو به هم می زنيد. سرويس پر از توپ های کوچک فيروزه ای است. رنگ آبی و طلايی جلوه قشنگی پيدا کرده است. می گويم: - معادله ها رو آدم ها خودشون می نويسن و بعد هم به جامعه تحميل می کنن. مهم اينه که آدم خودش مجهول معادله قرار نگيره. درِ ماشين را برايم باز می کند. وقتی می نشينم دستش را بالای سقف می گذارد و خم می شود. بعد از مکث کوتاهی می گويد: - من شيفته همين معادله نويسی تون هستم. ولی جداً بانو من مجهول ايکس هستم يا ايگرگ؟ منتظر است تا جواب بدهم. نگام را می دزدم و می گويم: - شما چند مجهولی هستيد. نگاه عميقی می کند که باعث می شود سرم را پايين بيندازم. قد راست می کند و در را می بندد. پيش خودم فکر می کنم که همه انسان ها هم معلوماند، هم مجهول. می شود با معلومات به راحتی حل مجهول کرد. فقط متحيرم از جنگ و دعواهايی که کار راحت را سخت می کند. مصطفی سوار نمی شود و من رد قدم هايش را می گيرم که بر می گردد سمت طلا فروشی و بعد از مدتی دوباره با پاکتی در دست از مغازه بيرون می آيد. سوار که می شود، پاکت را می گذارد روی چادرم و می گويد: - ببينيد همين بود يا نه؟ اول پاکت حلقه و سرويس را باز می کنم هر دوتايش هست. پاکت بعدی را باز ميکنم و جعبه کوچکی را در می آورم. ساکتم و دوست دارم اجازه بدهم ذهنم هرچه می خواهد حدس بزند؛ اما او هم ساکت مانده که اين کار مصطفی يعنی چه؟ بر می گردم و نگاهش می کنم. چشم از خيابان بر می دارد و نگاه و لبخندی که چرا بازش نمی کنيد؟ جعبه را باز می کنم. دستبندی که نگين های فيروزه دارد. از کجا مکث چند ثانيه ای مرا روی ويترين ديده بود؟ می گويد: - رنگ فيروزه ای رنگين کمان را که دوست داريد؟ بقيه اش مهم نيست. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چگونه فرزند صبور میشود؟ ✍چرا جوانان امروز ضعیف شده‌اند؟ 🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻 📚استاد خیراندیش •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جاهلیت مدرن بدتره یا بت پرستی گذشته؟ 👤 ✅ ما در دوران جاهلیت مدرن هستیم. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
⚜ حکایتهای پندآموز⚜ 🔹من‌دیگ‌نخریدم🔹 ✍آورده اند یکی از علما 40 شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند تمام روزها روزه بود در حال اعتکاف،از خلق الله بریده بود...!!! روز به صیام و شب به قیام و زاری و تضرع 👈شب سی و ششم ندایی در خود شنید که می گفت: فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر بیا عالم میگوید از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به 4 ریال و 20 شاهی،پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید،همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آورده م به 6 ریال می فروشم ؛ خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به 6 ریال ؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت :این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به 25 ریال میخرم!!! پیر زن گفت:عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت : ابدا" دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد عالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر رفتم و گفتم :عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟!اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند آنگاه تو به 25 ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم. من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد *من دیگ نخریدم* عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم و در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!! دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ...!!!! 📚مجموعه حکایتهای معنوی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️‼️ ♨️ قسمت سوم ♨️ 📣📣 دههٔ هشتادی‌ها! قرار است ندانید ❌ شکنجه‌های بی‌رحمانهٔ زنان و دفاع از حقوق آنها ‼️ 🎙استاد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
👌ابلیس به ۵ علت بدبخت شد: ➊اقــرار به گــناه نڪرد ➋از ڪرده پشـیمان نشد ➌خـود را مـلامـت نڪرد ➍تصـمیم به تـوبه نگرفت ➎از رحـمت خدا نامید شد. 👌آدم به ۵ علت سعادتمـند شد: ➊اقــرار به گـــناه ڪرد ➋از ڪرده پشــیمان شد ➌خـود را ســرزنش ڪرد ➍تعـجیل در تـوبه ڪرد ➎به رحمت حق امید داشت. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دومینوی آرامش‌بخش 😍 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بیانات امام خامنه ای 🎥 🔸فشار اقتصادی، روانی و عملی دشمن 🔻فشار عملی دشمن این است که در کشور آشوب ایجاد کند ... 🔻من توصیه میکنم مردم عزیز ما هوشیاری خودشان را حفظ کنند 📎 بصیرت سیاسی و دشمن شناسی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat