enc_16901216330949882104895.mp3
3.78M
آرزوهایی که بعد تو داشتم نقش بر آب شد😭😭
#کودکان_غزه
#قدس_اشغالی
#روز_قدس
#شب_جمعه
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای:
ما اگر ضعیف بودیم!دشمن اینجور عصبی نمیشد… ☑️
@ShifteganeTarbiat
45.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء بيستوپنجم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
جزء 25.mp3
4.02M
💠فایل صوتی: تند خوانی جزء بيستوپنجم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
⭕️راهکارهای زندگی موفق در جزء بیست و پنجم قرآن کریم😍😍
👆👆👆
التماس دعا🤲
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور گام به گام یه نوشابه سر سفره شام، به تامین مالی جنگها در غزه ختم میشه...
لطفا تا آخر ببینید
#روز_قدس
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشــق🌹 #پــلاک_پنهــان #قسمت102 سمانه در آشپزخانه کوچک در حال آماده
* #هــو_العشـــق🌹
#پـلاک_پنهــان
#قسمت103
محمد سریع به اتاق برگشت و با دیدن کمیل که با سختی و درد در حال پوشیدن پیراهنش است،به سمتش رفت و گفت:
ــ داری چیکار میکنی؟
ــ دایی چرا برگشتی؟برو دنبال سمانه
ــ بهش نرسیدم،بعدشم نمیشد تورو تنها بزارم
کمیل به سمت در رفت که محمد بازویش را گرفت:
ــ کجا داری میری با این زخمت
ــ حال من خوبه دایی
ــ کمیل بشین استراحت کن خودم میرم
کمیل کلافه گفت:
ــ دایی من نگران سمانه ام ،اون الان بد برداشت کرده باید بهش بفهمونم قضیه چیه
ــ باشه خودم میرم دنبالش
ــ یا میزارید بیام بهاتون،یا بدون شما میرم
****
کمیل عصبی گوشی را کنار دنده پرت کرد و زیر لب لعنتی گفت.
محمد فرمون را چرخاند و نگران نگاهش کرد.
ــ آروم باش اینجوری که نمیشه
ــ چطور آروم باشم ساعت۱۲شبه ،تنها رفت بیرون از کجا مطمئنید اون عوضیا همون اطراف نبودن
محمد خودش هم نگران بود ولی نمی خواست جلوی کمیل چیزی بگوید ،سریع شماره خواهرش را گرفت.
ــ الو سلام فرحناز جان،خوبی؟محمود خوبه؟
ــ ......
ــ سلامت باشی ،سلام میرسونن ،میگم سمانه هستش؟هرچقدر زنگ میزنم گوشی اش در دسترس نیست
کمیل زیر لب آرام ذکر میگفت و منتظر خبر خوشی از محمد بود.
ــ ......
ــ آها خیلی ممنون اجی،پس برگشت بهش بگو بهم زنگ بزنه
ــ.....
ــ یا علی ،خداحافظ
تماس را قطع کرد و نگاه ناراحتش را به کمیل دوخت ،صدای کمیل که از عصبانیت و نگرانی میلرزید در اتاقک ماشین پیچید.
ــ حتما اتفاقی براش اتفاقی افتاده ،باید به بچه های گشت خبر بدم
ــ آروم باش کمیل،سمانه بچه نیست،حتما یکم دیگه میره خونه
ــ پس چرا گوشیشو جواب نمیده؟
ــ الان هم عصبیه هم ناراحت،حرفایی که شنید کم چیزی نیستند
ــ اما من منظورم اونی که فکر میکنه نبود
ــ میدونم اما اون الان اینطوری برداشت کرده
* ادامه.دارد....
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: چهار چیز بدتر از گناه
🔸 حجت الاسلام عالی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز بیست و پنجم رمضان㉕
#استوری
🎙 با نوای قاسم موسوی قهار
#امام_زمان (عج) #ماه_رمضان
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
سابقه داشته آقا بعد از کلی سخنرانی و اتمام جلسه یکدفعه بین نماز بلند شوند و دوباره مطلبی بفرمایند یا
.
"هميشه خواب روزه دار عبادت نيست، گاهي خيانت است!
مثل وقتي كه پای صهيونيست در ميان باشد..."
(وعده دیدار ما :
#جمعه راهپیمایی باشکوه روز جهانی #قدس)
@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین وضعیت جبهه مقاومت و چگونگی مواجهه با رژیم صهیونیستی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻قاعدهی بازی
🔹وقتی دشمن از قواعد بازی بینالمللی دیپلماسی عدول میکند، بهترین شرایط فراهم خواهد شد که ما نیز در برابر قواعد بازی عصیان کنیم...
#طوفان_الاحرار
#سردار_دلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱استوری
از غم هجرتو من دل خستهام...
#امام_زمان{عج}
#جمعه
#جمعه_های_دلتنگی
#جمعه_های_انتظار
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ایران چگونه در حال آبپز کردن اسرائیل است؟!
🔸شارمینه ناروانی، روزنامه نگار رسانه کریدل: ایرانی ها قورباغه را چگونه می جوشانند؟ آهسته و روشمند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانمها ببینند!
نقشه سازمان سیا برای بی حجاب کردن زن های ایرانی
#حجاب
#غرب_وحشی
#نشر_حداکثری
https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
شیفتگان تربیت
#مســــابقه از کتاب تا قاف کرامت کانال شیفتگان تربیت #مســــابقه کتابخوانی برگزار میکند. هدی
این #مسابقه را لطفا اطلاع رسانی فرمائید
شیفتگان تربیت
﷽ ⭕️#توجه ⭕️#توجه 📢#به_وقت_مسابقه نوبت مسابقه کانال #شیفتگان_تربیت هست که در نظر داری
#مسابقه پس فردا برگزار میگردد لطفا اطلاع رسانی فرمائید(دوشنبه وعده ما)
45.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء بیستوششم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
جزء 26.mp3
3.99M
💠فایل صوتی: تند خوانی جزء بیستوششم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
⭕️راهکارهای زندگی موفق در جزء بیست و ششم قرآن کریم😍😍
👆👆👆
التماس دعا🤲
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚داستان سید عبدالکریم کفاش
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* #هــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهــان #قسمت103 محمد سریع به اتاق برگشت و با دیدن
* #هــو_العشـــق🌹
#پـلاک_پنهــان
#قسمت104
ساعت یک بامداد بود و کمیل و محمد همچنان در خیابان ها میچرخیدند.
محمد نگران کمیل بود،زخمش کمی خونریزی کرده بود اما حاضر نبود که برود و پانسمانش را عوض کند.
کمیل خم شد و سرش را بین دستانش گرفت و محکم فشرد،تا شایدکمی از سر دردش کم شود.
ــ دایی زنگ بزن به خاله ببین سمانه نیومده ؟
ــ نمیخوام نگران بشن
ــ دایی اگه سمانه تا الان نیومده حتما به من زنگ میزدن چون سمانه بهشون گفته که با منه،مگه خاله اینو بهتون نگفت؟
محمد سریع شماره خواهرش را گرفت،که بعد از چند تا بوق آزاد صدای خوابالود فرحناز خانم در گوشی پیچید
ــ الو
ــ سلام ،ببخشید بیدارت کردم فرحناز،سمانه برگشت؟
ــ آره داداش بعد اینکه زنگ زدی به ربع ساعت اومد،من بهش گفتم زنگ بزنه،زنگ نزد؟
محمد نفس راحتی کشید و دستش را روی شانه ی کمیل گذاشت و فشرد:
ــ اشکال نداره شاید خسته بود
ــ اره وقتی اومد چشماش سرخ بودند از گریه،فک کنم با کمیل بحثش شده بود
ــ خب پس، فردا بهاش حرف میزنم،شب بخیر
محمد سریع خداحافظی کرد و روبه کمیل گفت:
ــ درست حدس زدی،خونه است
ــ خدایا شکرت
با ناراحتی گفت:
ــ خاله نگفت حالش چطوره؟
محمد نمی خواست به او دروغ بگوید برای همین حقیقت را گفت:
ــ گفت حالش خوب نبود،چشماش از گریه سرخ بودند،حدس میزنن که با تو بحثش شده
ــ نباید سمانه رو وارد این بازی می کردم نباید این کارو میکردم
و مشتی بر زانویش نشاند.
***
ــ خسته نباشید
سمانه بی حوصله وسایلش را جمع کرد و از کلاس بیرون رفت،نگاهی به ساعت انداخت،ساعت۱۱ صبح بود،و کلاس بعدیش نیم ساعت دیگه شروع می شد،حوصله صحبت های استاد را نداشت ،با این ذهن درگیر هم نمی توانست چیزی یاد بگیرد،کیف را روی شانه اش درست کرد و از دانشگاه خارج شد.
چشمانش درد میکردند،گریه های دیشب اثرات خودشون را کم کم داشتن نشان می دادند،احساس می کرد زخم عمیقی بر قلبش نشست،حرف های کمیل برایش خیلی سنگین بود.
با صدای بوق بلند ماشین،سرش را بلند کرد،وسط جاده بود ،خودش هم نمی دونست کی به وسط جاده رسیده بود،خیره به ماشینی که به سمتش می امد بود پاهایش خشک شده بودند و نمی توانست از جایش تکان بخورد.
باکشیدن بازویش از جاده کنار رفت و صدای ماشین با بوق کشیده و وحشتانکی در گوشش پیچید.
سرش را بلند کردتا صاحب دست مردانه ای که محکم بازویش را گرفته ببینید.
با دیدن شخص روبه رویش با عصبانیت گفت:
ــ تو .. تو اینجا چیکار میکنی؟
* ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#ماه_مبارك_رمضان
امید داریم ، بہ ستار بودنت💔
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat