24.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور در این شرایط، مردم را برای مشارکت در #انتخابات دعوت کنیم؟
این ۸دقیقه بارها ارزش دیدن دارد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
#تلنگر
🔸همیشه حرفی بزن
که بتوانی آن را بنویسی...
چیزی را بنویس
که بتوانی امضا کنی...
و چیزی را امضا کن
که بتوانی پایش بایستی...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
چرا رای بدیم؟.pdf
1.21M
چرا باید رأی بدهیم؟!
🔰 ۷ دلیل برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری
#انتخابات
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آقا جان نمی گذاریم حرفت زمین بماند...
#نشر_حداکثری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
﷽ #مســــابقه از کتاب #غدیردرگذرزمان هدیه نقدی برای افراد برگزیده 😍🎁🎁🎁🎁 👈وقت کامل برای مطالعه
این#مسابقهبزرگکتابخوانیغدیر #پسفردا همین #سهشنبه برگزار می گردد،لطفا اطلاع رسانی فرمائید و در ثواب #غدیر سهیم باشید
به اندازه کافی #جایزهنفیس هست
https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىَ وَمَا هُم بِسُكَارَىَ وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ»
روزی که آن را میبینید، (آنچنان وحشت سراپای همه را فرامیگیرد که) هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را فراموش میکند؛ و هر بارداری جنین خود را بر زمین مینهد؛ و مردم را مست میبینی، در حالی که مست نیستند؛ ولی عذاب خدا شدید است!
تفسیر:
آیه بعد، نمونه هائى از بازتاب این وحشت عظیم را در چند جمله بیان کرده مى گوید: روزى که زلزله رستاخیز را مشاهده کنید، آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مى گیرد که مادران شیرده از کودک شیرخوارشان غافل مى شوند (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَة عَمّا أَرْضَعَتْ).
🌺🌺🌺
و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنین خود را سقط مى کند (وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها).
سومین بازتاب این که مردم را به صورت مستان مى بینى، در حالى که مست نیستند! (وَ تَرَى النّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى).
ولى عذاب خدا شدید است که این چنین هول و وحشت به دل ها افکنده و انسان ها را از خود بى خود ساخته است (وَ لکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدِیدٌ).
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲ سوره مبارکه حج)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎁 پاداش گرامی داشتن عید غدیر؟!
#استاد_پناهیان
#عید_غدیر
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣تصویرسازی بچه ها از خدا و اهلبیت قبل از سن بلوغ
#دکتر_سعید_عزیزی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت 22 ✍ #میم_مشکات -اره،توروخدا یادم نیار! امروز به اندازه کافی قشنگ بوده
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت23
✍ #میم_مشکات
راحله خندید. سپیده دختری تپل با مصرف غذای بالا بود. هروقت راحله میل نداشت، روزه بود یا به هر دلیل دیگه ای -مثل امروز- غذایش را نیمخورد روز جشن سپیده بود. برای یک ادم پرخور چه چیزی بهتر از یک پرس غذای اضافه? و سپیده اعتقاد راسخی داشت به ضرب المثل معروف "مفت باشه، کوفت باشه".
برای همین حتی غذای سلف با وجود کیفیت نه چندان مطلوبش غنیمتی مناسب بود. تنها زمانی که سپیده رغبت چندانی به غذا نشان نداده بود اوایل ورودش به خوابگاه بود که از دستپخت مادرش جدا مانده بود. البته این واقعه عجیب، تنها چند روزی بیشتر طول نکشید بود و سپیده به راحتی غذای سلف را جایگزین کرده بود. این همه اشتهای سپیده برای راحله تعجب آور بود و چون می ترسید علت ان بیماری تیرویید یا بیماری دیگری باشد، سپیده را مجبور کرده بود یک چک آپ کامل برود و نهایتا به این نتیجه رسیدند ک مشکلی وجود ندارد و مساله تنها علاقه بیش از حد سپیده به خوراکی بود و نه چیز دیگر. هرچند خیال راحله کمی راحت شده بود اما نگرانی اش بابت چاق شدن سپیده همچنان ادامه داشت! و وقتی این قضیه را به سپیده گفته بود سپیده با بی خیالی شانه ای بالا انداخته بود و در حالیکه به پیشانی اش اشاره میکرد گفته بود:
-پیشونی، منو کجا میشونی! اینجات سفید باشه خواهر..خدا کنه ادم شانس داشته باشه
و راحله از این بی خیالی خندیده بود. با این اوصاف آن روز سپیده، بیشتر از هرکسی از دکتر پارسا متشکر بود.
بالخره سپیده از ظرف غذا دل کند و به طرف ایستگاه اتوبوس های دانشگاه راه افتادند و به اصرار سپیده که مثل یک سینی سلف سیار شده بود، به جای پایین و بالا رفتن از پله های زیر گذر، از خیابان گذشتند. تا آمدن اتوبوس چند دقیقه ای مانده بود. سپیده لبه دیوار کوتاه دانشکده نشست و به نرده ها تکیه داد. راحله هم مقابلش ایستاد تا سپیده بتواند مقنعه اش را درست کند. درگیری همیشگی سپیده یا مقنعه و کش چادرش یکی دیگر از معضلات بود. از آنجایی مه سپیده عادت نداشت کش چادرش را سفت ببندد، چادرش چندان مرتب روی سرش نمی ایستاد و بنابراین هرچند وقت یکبار میبایست مقنعه و چادرش را مرتب کند که در این مواقع هرکس همراهش بود بایستی نقش حایل بین او و مردم را بازی می کرد و خب طبیعتا این نقش بیشتر به راحله واگذار میشد و ب نوعی جزو وظایف روزانه اش شده بود.
بالخره سرویس آمد و با دعاهای سپیده صندلی خالی ماند تا بتواند خودش را روی آن جا بدهد.
در طول مسیر تا رسیدن به تپه خوابگاه، که دانشجو ها مختصرا به آن تپه می گفتند، راحله ساکت بود. قبل از اینکه از پله ها پایین بروند راحله کنار پله ها ایستاد و به شهر شیراز که زیر پایشان جا خوش کرده بود خیره شد. او عاشق دیدن شهر از ارتفاع بالا بود. برای همین همیشه چند دقیقه ای اینجا می ایستاد تا این منظره را نگاه کند. سپیده که هنوز سنگینی غذا اذیتش میکرد گفت:
-سیر ویو شدین?بریم?
راحله که دیدن این منظره او را از درگیری ذهنی خارج کرده بود با لحنی که نشان میداد در عوالم دیگری سیر میکند با صدایی آرام گفت:
-همیشه یه احساسی بهم میگه اینجا نمی مونم!البته شاید برای من بد نباشه چون این شهر رو زیاد دوست ندارم!
سپیده نگاهی به راحله کرد:
-همه عشقشونه بیان شیراز زندگی کنن اونوقت تو اینجارو دوست نداری?
راحله لبخندی زد:
-خب سلیقه ست دیگه
بعد دوباره به طرف شهر چرخید و گفت:
-نه اینجا دنیا اومدم، نه اینجا میمیرم!
#ادامه_دارد...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : عید قربان و غدیر شأن امام است
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat