هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»
قطعاً مؤمنان رستگار شدند؛
تفسیر:
انتخاب نام مؤمنون، براى این سوره به خاطر آیات آغاز این سوره است که ویژگى هاى مؤمنان را در عباراتى کوتاه، زنده و پر محتوا تشریح مى کند، و جالب این که نخست، به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤمنان ـ پیش از بیان صفات آنها ـ اشاره مى نماید تا شعلههاى شوق و عشق را در دلها براى رسیدن به این افتخار بزرگ زنده کند.
مى فرماید: مؤمنان رستگار شدند، و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسیدند (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).
🌺🌺🌺
افلح از ماده فلح و فلاح در اصل، به معنى شکافتن و بریدن است. سپس، به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است.
در حقیقت، افراد پیروزمند، رستگار و خوشبخت، موانع را از سر راه بر مى دارند و راه خود را به سوى مقصد مى شکافند و پیش مى روند.
البته فلاح و رستگارى، معنى وسیعى دارد که هم پیروزى هاى مادى را شامل مى شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.
پیروزى و رستگارى دنیوى، در آن است که انسان آزاد، سربلند، عزیز و بى نیاز زندگى کند و این امور، جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست، و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمت هاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک، و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.
راغب در مفردات ضمن تشریح این معنى، مى گوید: فلاح دنیوى در سه چیز خلاصه مى شود: بقاء و غنا و عزت، و فلاح اخروى در چهار چیز: بقاى بدون فنا، بى نیازى بدون فقر، عزت بدون ذلت، و علم خالى از جهل .
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱ سوره مبارکه مؤمنون)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : ترجیح رضایت خدا بر رضایت مردم نشانه عقلانیت است
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰پدر و مادر حمایت میکنید یا خیانت... ؟!
#دکتر_سعید_عزیزی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت90 ✍ #میم_مشکات راحله یادش آمد پارسا را در محضر با لباسی دیده بود که هر
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت91
✍ #میم_مشکات
#فصل بیستم:
غافلگیری
فصل امتحانات شروع شده بود. همه چیز روال عادی داشت و راحله سعی میکرد خودش را با درس خواندن مشغول کند. تنها اتفاقی که این مدت افتاد آمدن شاهزاده رویایی معصومه، اقا حامد بود... از آن روزی که معصومه داستان محبت بین خودش و حامد را گفته بود، راحله هر روز منتظر این اتفاق بود. او هرچند از صمیم قلب خوشحال بود که معصومه به رویاهایش دست پیدا میکند اما ترجیح میداد خودش را قاطی ماجرا نکند چرا که یاد آور خاطراتی بود که اصلا دوست نداشت به یادشان بیاورد. راحله نیما را از صمیم قلب دوست داشت. برای اولین بار دریچه قلبش را به روی کسی باز کرده بود ولی آنچه رخ داده بود باعث شده بود به تمام دوست داشتن های عالم بدبین شود. خودش هم میدانست فکرش احمقانه است اما به هر حال اولین تجربه نقش مهمی در دیدگاه آدمی دارد. مطمئن بود که زمان مشکلش را حل خواهد کرد برای همین ترجیح داد تنها نظاره گر ماجرا باشد و نظری ندهد چون میدانست اصلا مشاور یا راهنمای خوبی نخواهد بود.
آن روز آخرین امتحان را داده بود. از دانشگاه بیرون زد. دلش میخواست ساعتی تنها باشد. زیر درختان ارم و قدم زدن در باغ دوست داشتنی اش بهترین جا برای تنها ماندن و فکر کردن بود. از دانشکده بیرون آمد. کمی پیاده روی در هوای مطبوع و خنک زمستانی حالش را جا می آورد. هنوز به چهار راه حافظیه نرسیده بود که احساس کرد کسی تعقیبش میکند. برگشت!ای وای، نیما!!
خدایا! چرا این آدم دست از سرش برنمیداشت?
صدایش را شنید:
-راحله...راحله
راحله عصبانی ایستاد، برگشت. خوبی اش این بود که در این جور مواقع دست و پایش را گم نمیکرد و برعکس پر دل و جرات میشد. از آن دخترهایی نبود که بدنشان بلرزد و از ترس چهره سفید کنند. آرام و محکم ایستاد تا نیما برسد. قبل از اینکه نیما حرفی بزند گفت:
-هیچ لزومی نداره که شما اسم منو صدا بزنید. من شکیبا هستم
نیما قیافه مظلومی گرفت و گفت:
-حالا دیگه من غریبه ام?
-خودت خواستی
راحله این را گفت و خواست برود که نیما پرید جلویش و راهش را سد کرد. راحله گفت:
-مثل اینکه حرفهای دفعه قبل منو جدی نگرفتی
نیما که فکر میکرد میتواند راحله را هم به روش دختر هایی که تا به حال دیده بود اغوا کند، پشت چشمی نازک کرد و گفت:
-یعنی واقعا دلت میاد با من اینقد بد باشی?
راحله اما چندشش شد. چنین لحن و رفتاری ابدا برازنده یک مرد نبود. این موضوع اصلا ربطی به مذهب و غیر مذهب نداشت. همان قدر که زشت و زننده است که زنی ادای مردها را در بیاورد و خشن رفتار کند همانقدر نیز زشت است یک مرد مثل زنان ادا بازی در بیاورد.
زیبایی زن، به نرمی و لطافت است و ابهت و اقتدار نیز زیبایی مرد.
آنقدر این رفتار او را نسبت به نیما منزجر کرد که ترجیح داد بدون اینکه حرفی بزند بگذارد و برود. اما نیما دوباره جلویش پرید، دست هایش را باز کرد تا مانع رفتنش بشود و وقتی راحله، برای اینکه تماسی پیدا نکند، ایستاد گفت:
-من که میدونم کی اخبار منو بهت رسونده
و نیشخندی زد. راحله نگاهی تحقیر آمیز به پسرک گستاخ روبرویش کرد و گفت:
-از خودم خجالت میکشم که یه روزی تورو دوست داشتم
و راهش را کج کرد تا برود که صدای نیما میخکوبش کرد:
-اگه استاد پارسای عزیزت بود هم همینجوری باهاش حرف میزدی?
#ادامه_دارد...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت91 ✍ #میم_مشکات #فصل بیستم: غافلگیری فصل امتحانات شروع شده بود. همه چ
#بادبرمیخیزد
#قسمت92
✍ #میم_مشکات
راحله برگشت. خشم در چشمانش شعله میکشید. فکر میکرد نیما حداقل بخاطر اشتباهش معذرت خواهی کند نه اینکه با وسط کشیدن پای یکنفر دیگر، سعی کند تقصیر را گردن او بیندازد. چند قدم رفته را برگشت. نیما ادامه داد:
-چیه?فکر کردی با تسئوس*، پهلوان آتن طرفی?نخیر خانم، این آقا یه دون ژوان* تمام عیاره... فک میکنی ندیدم چطوری به هم دل و قلوه می....
اما قبل از اینکه حرفش تمام شود صدای کشیده ای که زیر گوشش خوابید به هوا بلند شد.
راحله با چنان خشمی به نیما خیره شده بود که نیما برای لحظه ای ترسید. از شدت عصبانیت صدای نفس هایش شنیده میشد. نگاهش آمیزه ای از ناراحتی و یاس بود. زیر لب گفت:
-بی غیرت
و بعد صدایش را بلند تر کرد و ادامه داد:
-شیاد تویی... اون هرچی باشه اقلا خودش رو پشت دین قایم نمیکنه...
نیما که تازه از شوک آنچه اتفاق افتاده بود بیرون آمده بود، تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنش رسید این بود که رفتار راحله را به پای دفاع از پارسا بگذارد و هزاران فکر و خیال بی ربط در کله اش پیدا شود. حسادت عصبانی اش میکرد. حسادت به سیاوشی که راحله برای دفاع از او حاضر شده است چنین حرکتی بکند. این فکر چنان آزارش داد که در چشم بر هم زدنی خشمش را برانگیخت. میخواست حرکتی بکند که کسی از پشت سر صدایش زد...
سیاوش در ماشین، جلوی در دانشکده منتظر صادق بود که رفته بود کتابی را از یکی از دوستانش بگیرد. در حالیکه صدای ضبط را کم میکرد با صدایی که انگار کسی در ماشین باشد گفت:
-دو ساعته منو اینجا کاشته... وقتی هم میاد عین گربه چکمه پوش* چشماشو گرد میکنه آدم دلش نمیاد چیزی بگه
در همین حال گوشی اش زنگ خورد، زیر لب غر زد:
-بیا! انگار موش رو آتیش میزنی
و گوشی را جواب داد
-کجایی تو پسر?روده بزرگه که هیچ، روده کوچیکه کل امعا و احشا رو خورد... باشه... تو خوبه زن نشدی بابا ..
همین طور که داشت غر میزد، نگاهش روی نقطه ای خیره ماند. شناختش..نیما بود... اخم هایش در هم رفت... خواست رویش را برگرداند که کمی جلوتر شخص دیگری را دید. دوباره نگاهش را روی نیما برگرداند. بله، نیما داشت خانم شکیبا را تعقیب میکرد...
حواسش از مکالمه پرت شد. کمی مکث کرد و بعد گفت:
-باشه، منتظرم...فعلا
و بدون اینکه منتظر جواب صادق بماند گوشی را قطع کرد.
حس خوبی به این صحنه نداشت. پیاده شد و با فاصله مناسب پشت سر نیما راه افتاد. آنچه را که اتفاق می افتاد دید هرچند صحبت هارا به وضوح نمیشنید. وقتی دید راحله کشیده ای به نیما زد حدس زد که حتما نیما کاری کرده است. از این پسر هیچ چیز بعید نبود. احساس کرد باید نزدیک برود. ممکن بود خطری متوجه دخترک شود و کمک لازم باشد. حدسش اشتباه نبود. به نظر می آمد نیما قصد دارد دستش را برای تلافی بالا ببرد که سیاوش صدایش زد:
-آقای محسنی?
نیما برگشت....
*تسئوس یا تزه: پادشاه، قهرمان و حامی شهر آتن
*دون ژوان: شخصیتی افسانه ای در اسپانیا، ک بی بند و بار بود و زنان را اغوا میکرد.
*گربه چکمه پوش: نام یک شخصیت کارتنی که با درشت کردن چشم هایش، ترحم بیننده را برمی انگیزد تا از مجازاتش صرف نظر کرده یا درخواستش را بپذیرد.
#ادامه_دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 انتقاد اخیر رهبر انقلاب از کسانی که به استفاده از یک لغت فرنگی در حرف یا نوشتهی خود افتخار میکنند!
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #اینستاگرام چگونه با شنود مکالمات اکسپلور شما را جهتدهی میکند؟
#جاسوسی | #هوش_مصنوعی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری
عفاف و زنان عفیف
#ایران_من
#حجاب
فوقالعاده 👌👌👈نشر دهیم
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بر چادر ما میتازند چون اگر آن را بگیرند پرچم را میگیرند و وقتی پرچم را گرفتند همه کار میشود کرد
#خیلیعالی
#نشرحداکثری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat