#شب_عاشورا
#اصحاب_امام_حسین_ع
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
نافعابنهلال نیمهی شب
بر در خیمهگاه زینب بود
داخل خیمه چشم اربابش
بازهم بر نگاه زینب بود
عشق در سینهاش تموج داشت
غرق نورِ حسین آئینه
با ادب ایستاده عابد شب
سر به زیر است دست بر سینه
نافع از دور میشنید آه و
گریه و التهابِ زینب را
جگرش پاره پاره شد تا که
میشنید اضطراب زینب را
دل من سوخت ای تک و تنها
ظهر فردا چکار خواهی کرد
آخرش هم که خواهر خود را
به فراقت دچار خواهی کرد
رفت نافع به خیمهگاهِ حبیب
با دو چشمی که دید گریان است
ریخت خاکی به سر ،حبیبِ حرم
دخترِ مرتضی پریشان است
خون به رگهای پیرمرد آمد
گفت برخیز نوبتِ ما شد
جان ما هدیهی بنیهاشم
مثل شیرِ نری مهیا شد
همه اصحاب را صَلا دادند
رو به شیران و این دلیران کرد
حلقهی یاوران که کامل شد
تیغ خود را حبیب عریان کرد
حلقه گشتند یاوران باهم
عابس و جون و سالم و جندب
منجح و حنظله، سعید و سوید
وهب و عمرو و قارب و شوذب
همه رفته با خروش و شکوه
همه بر گِردِ خیمهی زینب
مثل صخره شبیه قلهیکوه
همه بر گردِ خیمهی زینب
آمدیم ای عقلیهی عالم
تا دلت زخم این و آن نخورد
به تو سوگند تا که ما هستیم
آب هم در دلت تکان نخورد
یک به یک لب به لب رجز خواندند
شیرهای قبیله رو به حرم
تیغ چرخان و نعرهی لبیک
رو به سوی عقیله رو به حرم
آنچه پیداتر است در این بِین
رگ پیشانی علمدار است
وای بر حال آنهمه لشکر
که رجزخوانیِ علمدار است
لشکرِ شمر را بهم زده است
آنکه تا صبحدم قدم زده است
شُکر عباس هست و یاوران اما
طور دیگر خدا رقم زده است
کم کم از شیرها همه رفتند
یک به یک کم شدند پای حسین
همه در پیش فاطمه خونین
همه درهم شدند پای حسین
ساعتی بعد بین علقمه هم
وای بر من پناه زینب رفت
تکیهگاه حسین اُفتادو
بین خون تکیهگاه زینب رفت
دستها را به روی سر بگذاشت
آنچه میدید بر سرش آمد
دید از روی تل به قربانگاه
پدر و جد و مادرش آمد
تکیه بر نیمه نیزهای داده
شاهِ بی یار از این و آن میخورد
نامشان را که یک به یک میبُرد
تنِ یاران همه تکان میخورد
جمع نامحرمان همه جمع است
خواهری میدوید در گودال
قبل از آنیکه زینبش برسد
شمر آمد پرید در گودال...
شاعر: #حسن_لطفی
#جناب_زهیر_بن_قین_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدانِ نینوا برسی
امام پیک فرستاده در پیات ... برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
چه شام باشی و کوفه.. چه کربلا، ای دل!
مقیم عشق که باشی... به مقتدا برسی
زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعّا برسی
تمام خاک جهان کربلاست... پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی...
زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدانِ نینوا برسی...
#مریم_سقلاطونی
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇
https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#جناب_سعید_عبدالله_حنفی_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
تیر میآمد ز هر سو، ایستاد امّا سعید
گفت درس عاشقی را این چنین با ما سعید
تیر میآمد ز هر سو بیمحابا میگرفت
تیرها را با سر و با قلب و دست و پا سعید
سینهاش آماج تیغ و نیزه بود، اما نبود
در دلش دردی به جز تنهایی مولا، سعید
تا نماز عشق در میدانِ خون برپا شود
داد جانش را هزاران بار بی پروا سعید
بر زمین افتاد؟ نه، کوچید سمت آسمان
با پرستوهای سرخ ظهر عاشورا سعید
در جواب این وفاداری، امامش مژده داد:
پیش روی من تویی در جنت الاعلی سعید
#اعظم_سعادتمند
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇
https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#جناب_حبیب_بن_مظاهر_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
از جنس حیدر است رجزها که از بر است
با یا علی همیشه دهانش معطر است
در وصف او کتاب فراوان نوشتهاند
دیگر نوشتهاند که این مرد، دیگر است
در آسیاب کوفه نکردهست مو سفید
او پیرِ پای منبر اولاد حیدر است
بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است
با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند، جبههیشان نابرابر است!
تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزلهی چند لشکر است
با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت
گفت آنکه پای پس کشد از مرد کمتر است
حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار!
اینها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است...
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
#محمدحسین_ملکیان
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇
https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#اصحاب_امام_حسین_ع
تا چراغ خیمهی ارباب روشن میشود
فرق بین بیعتِ اصحاب روشن میشود
عاقبت در دامن عشقِ حسینی، زاده شد
مثل «حر بن ریاحی» هرکسی آزاده شد
هم «حبیب» و هم «وهب» تا پای جان دارد حسین
عاشقانِ جانْ به کف، پیر و جوان دارد حسین
یاوری دیگر نمانده تا بیاید در خروش؟
بانگ هل من ناصر از گودال میآید به گوش
کاش من هم بودم آنجا، سر بهراهش میشدم
روسپید عشق چون «جونِ» سیاهش میشدم
#سیده_تکتم_حسینی
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇
https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#شهدا_و_دفاع_مقدس
#امام_حسین_ع_شهادت
#اصحاب_امام_حسین_ع
#تعزیه
یادم آمد محرّم آنسال
عشق با ما قرار تازه گذاشت
حکم آماده باش لغو شد و
هیچکس میل بازگشت نداشت
دستهی دوستان اهل ادب
تحت فرمان شاعری بودند
همگی اهل یک حسینیه
تعزیهخوان ماهری بودند
خیمهسوزان عصر عاشورا
همه آتش شدند، آه شدند
دستهی دوستان تعزیهخوان
گل میدان صبحگاه شدند
چند روزی گذشت و شکر خدا
حکم آمادهباش هم آمد
روح از جسم و هوش از سر برد
بوی عطری که از حرم آمد
شب حمله به حکم فرمانده
اهل آن دسته انتخاب شدند
اولین راهیان آن میدان
پیشتازان فتح باب شدند
شب دلدادگان دریادل
شب رزمندگان عاشق بود
گریهی آنشب مخالفخوان
با معینالبُکا مـوافق بود
همه با حملههای برقآسا
وسط معرکه درخشیدند
بعد یک عمر تعزیه خواندن
کربلا را به چشم خود دیدند
آنکه نقش امام را میخواند
با ابالفضل و با علیاکبر
تانکها را در آتش افکندند
لرزه افتاد بر تن لشکر
در تب پیچوتاب پیشروی
عدهای در محاصره ماندند
همه با هم در آخرین اجرا
زخمی و تشنهلب رجز خواندند
دیدی ای دل که تعزیهخوانان
پیش فرمانده روسپید شدند
زیر باران آتش دشمن
همه جز یک نفر شهید شدند
دیدهبانان به چشم تر دیدند
آخرین پرده بود بیپرده
سر نعش حسین تعزیهخوان
شمر با گریه آب آورده
بعد سیسال آن مخالفخوان
به رفیقان همقسم پیوست
به مریدان حضرت زینب
به شهیدان آن حرم پیوست
روز تشییع پیکرش دیدند
اشک از چشم آسمان آمد
در حسینیه ولوله افتاد
تا صدای سکینهخوان آمد
نسخهی تعزیه ورق میخورد
شکوه با پیکر برادر بود
سر این صحنه شد به پا محشر
تن پاک شهید، بی سر بود
#سعید_حدادیان
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇
https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah