『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه2⃣4⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجواے حضرت زینب سلام الله علیها غم به جراحت میماند، یکباره میآید
#جلسه3⃣4⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجواے حضرت زینب سلام الله علیها
هماندم که پیامبر سر بر بالش ارتحال گذاشت، همه فتنههای آتی از پیش چشم تو گذشت که تو آنچنان ضجه زدی و نوای وامحمداه را روانه آسمان کردی.😭
دستهای پدر هنوز در آب غسل پیامبر بود که دستهای فتنه در سقیفهی بنی ساعده به هم گره خورد و گره در کار اسلام محمدی افکند.
جسد مطهر پیامبر هنوز بر زمین بود که ابرهای تیره در آسمان پدیدار شد و باران فتنه باریدن گرفت. دین در کنار پیامبر ماند و دنیا در سقیفهی بنی ساعده متجلی شد.
در لحظهای که هارون در کار مشایعت موسی به طوری جاودانه بود، مردم در سقیفهی سامری آخرت میفروختند بیآنکه حتی به عوض دنیا بگیرند.
✨خسِرَ الدُّنْیا وَ الْاخِرة، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمَبین.
معن بن عدی و عویم بن ساعده آمدند و به عمر گفتند:
- حکومت رفت، قدرت رفت.
- کجا؟
- از جاده سقیفه پیچید و رفت به سمت انصار.
- کاروانسالار؟
- سعد بن عباده.
عمر به ابوبکر گفت:
- تا دیر نشده بجنبیم.
بر سر راه، ابوعبیدهی جراح را هم برداشتند و شتابان عازم سقیفه شدند.
در سقیفه، سعد بن عباده، عبا پیچیده، شتر حکومت را در جلوی خود گذاشته بود و با تظاهر به کسالت و بیرغبتی، ان را به سمت خود میکشید.
وقتی این سه وارد سقیفه شدند، شتر را- اگر چه مجروح و پی شده- از چنگال انصار بیرون کشیدند و به دندان گرفتند و این در حالی بود که صاحب شتر، عزادار و داغدار، افسار و شتر را از یاد برده بود
عمر طبق معمول بنا را بر خشونت و دعوا گذاشت و با سعد به مشاجره پرداخت، اما ابوبکر یادش آورد که:
- «اَلرِفْقُ هُنا اَبْلَغ»
اینجا نرمش، بیشتر به کار ما میآید.
و ابوبکر خود، عنان را در دست گرفت، از مهاجرین و انصار هر دو تمجید کرد اما مهاجرین را برتر شمرد آنچنانکه آنان را شایسته امارت و انصار را شایسته وزارت قلمداد کرد.
بعدها عمر گفت که من در این راه هیچ مکری نیندوخته بودم مگر آنکه ابوبکر مثل آن یا بهتر از آن را به کار برد.
«ما شَیءٌ کانَ زَوَّرْتُه فِی الَطّریق اِلّا اَتی بِهِ اَوْ بِاَحْسَنَ مِنْه».
پیامبر پیش از این گفته بود:
✨«امت من را این دسته از قریش هلاک خواهد کرد.»
پرسیدند بودند:
- تکلیف مردم در این شرایط چیست؟
فرموده بود:
✨ای کاش میتوانستند از آن بر کنار بمانند.
قرار بر این شده بود که ابوبکر، حکومت را به عمر و ابوعبیده جراح تعارف کند و آنها با تواضع آن را به او برگردانند.
ابوبکر بعد از اتمام سخنرانی گفت:
- یا با عمر یا ابوعبیده جراح بعیت کنید و کار را تمام کنید.
عمر گفت:
- نه به خدا ما هیچکدام با وجود شما این کار را نمیکنیم. دستت را پیش بیاور تا با تو بیعت کنیم.
ابوبکر بیدرنگ دست پیش آورد و اول عمر و بعد ابوعبیدهی جراح و بعد سالم غلام حذیفه با او بعیت کردند. سپس عمر با زبان تازیانه از مردم خواست که وحدت مسلمین را نشکنند و با خلیفهی پیامبر! بعیت کنند.
پدر هنوز در کار تغسیل و تدفین بود که از بیرون در صدای الله اکبر آمد.
پدر مبهوت از عباس پرسید:
- عمو معنی این تکبیر چیست؟
عباس گفت:
- یعنی آنچه نباید بشود شده است.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه3⃣4⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجواے حضرت زینب سلام الله علیها هماندم که پیامبر سر بر بالش ارتحال
#جلسه4⃣4⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجواے حضرت زینب سلام الله علیها
آنچه پدر کرد، غفلت و غیبت نبود، عین حضور بود. در آن لحظه هر که پیش پیامبر نبود، غایب بود. غیبت و حضور نسبی است
وقتی که دین خدا بر زمین مانده است، با دین و در کنار دین بودن حضور است. هر که نباشد، دچار وسوسه و دسیسه میشود. کسی که با چراغ و در کنار چراغ است که راه را گم نمیکند.
ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد، به خاطر کرم شبتابی که نباید خود را به زمین برساند. ابرهای فتنه از سقف سقیفه گذشتند و خانهی پیامبر را احاطه کردند، همهمه در بیرون در شدت گرفت و در آنچنان کوفته شد که ستونهای خانهی پیامبر لرزید.
⭕️بیرون بیائید، بیرون بیائید و گرنه همهتان را آتش میزنیم. صدا، صدای عمر بود.
تو با که یک دنیا غم از جا بلند شدی و به پشت در رفتی اما در را نگشودی.
✨تو را با ما چه کار؟ بگذار عزاداریمان را بکنیم.
⭕️باز هم فریاد عمر بود:
علی، عباس و بنی هاشم، همه باید به مسجد بیایند و با خلیفهی پیغمبر بیعت کنند.
✨کدام خلیفه؟ امام و خلیفهی مسلمین که اینجا بالای سر پیامبر است.
⭕️مسلمین با ابوبکر بیعت کردهاند، در را باز کن و گرنه آتش میزنم.
👌یک نفر به عمر گفت:
- اینکه پشت در ایستاده، دختر پیغمبر است، هیچ میفهمی چه میکنی؟ خانهی رسول الله..
⭕️عمر دوباره نعره کشید:
این خانه را با هر که در آن است، آتش میزنم.
بزودی هیزم فراهم شد و آتش از سر و روی خانه بالا رفت.
تو همچنان پشت در ایستاده بودی و تصور میکردی به کسی که گوشهایش را گرفته میتوان گفت که هدایت چیست؟ خیر کجاست و رسالت چگونه است.
در خانه تنی چند از اصحاب رسول الله هم بودند، اما هیچکس به اندازهی تو شایسته دفاع از حریم پیامبر نبود.
تو حلقهی میان نبوت و ولایت بودی، برترین واسطه و بهترین پیوند میان رسالت و وصایت.
محال بود کسی نداند آنکه پشت در ایستاده، پارهی تن رسولالله است.
هنوز زود بود برای فراموش شدن این حدیث پیامبر که:
✨فاطِمَةُ بِضْعَةُ مِنّی، فَمَنْ اذاها فَقَدْ اذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذَاللَّه.
فاطمه پارهی تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزارده است و هر که مرا بیازارد خدا را.
وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، عمر، آتش بیار معرکهی ابوبکر، آنچنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان و دیوار به آسمان رفت.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
📲آواهای انتظار رایگان سخنرانیهای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی🌹🇮🇷
@shohaadaae_80
4_5877620202924933197.mp3
12.34M
#رزق_معنوی_امشب☁🌙☁
مادرم ای وای مادرم
🎤سیدرضا نریمانی
#یازهرا(س)🕯
#التماس_دعای_فرج❤
#شبتون_زهرایی🌹
#وضو_یادتون_نره😊
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رزق_معنوی_امشب☁🌙☁ مادرم ای وای مادرم 🎤سیدرضا نریمانی #یازهرا(س)🕯 #التماس_دعای_فرج❤ #شبتون_زهرای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#تلنگر_روزانه🔍
در بزرگراه زندگی "راهت "
"راحت" نخواهد بود❌
هر "چاله ای"
"چاره ای" به تو خواهد آموخت✔️
برای جلوگیری از "پسرفت"
پس باید " رفت "😉
#التماس_تفکر...🤔
#جوان_مومن_انقلابی_باتقوا🇮🇷
#راه_شهدا_ادامه_دارد🌹
@shohaadaae_80