『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه2⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته #نجوای_جبرئیل امین علیه السلام : مساله، مسالهی کوچکی نبود، خلای
#جلسه3⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
من تصور میکردم وقتی شما بیائید خلایق شما را بر سر دست خواهند گرفت، بر روی چشم خواهند گذاشت، دلهایشان را منزل محبت شما خواهند کرد، سایهتان سجود خواهند برد، از بوی حضور شما مست خواهند شد، خاک پایتان را توتیای چشم خواهند کرد، کمر خواهند بست به خدمت شما، چشم خواهند دوقت به لبهای شما تا فرمان را نیامده بر چشم بگذارند و خواسته را نگفته اجابت کنند.
همه مقیم کوی شما خواهند شد و دنبال وسیله برای تقرب خواهند گشت.
من که دیده بودم یک نفر با خاک پای مادیان جبرئیل، دست در کار خلقت برد، خیال میکردم خلایق از گرد پای شما بال خواهند ساخت، از من خواهند گذشت و به معراج خواهند رفت.
چه سفیه بودند این خلایق، چه نادان بودند این مردم! چه میخواستند که در محضر شما نمییافتند؟! چه میجستند که در شما پیدا نمیکردند؟! دنیا میخواستند شما بودید، آخرت میخواستند شما بودید، معرفت میخواستند شما بودید. علم میخواستند شما بودید، معرفت میخواستند شما بودید، بهشت میخواستند شما بودید، حتی اگر مال و منال و شهرت و قدرت میخواستند، باز مخزن و گنجینهاش در دست شما بود.
چرا جفا کردند؟! چرا سر برتافتند؟! چرا عصیان کردند؟ به کجا میخواستند بروند؟!
چه میشد اگر ابوجهل و ابولهب و ابوبکر هم، راه ابوذر را میرفتند؟! من و کل کائنات، موظف شدیم، سلمان را به خاطر ارادتش به شما خدمت کنیم. گرامی بداریم، عزیز بشمریم، چه میشد اگر بقیه هم پا جای پای سلمان میگذاشتند. پا جای پای سلمان نگذاشتند، ولی چرا دشمنی کردند
چرا کینه ورزیدند، چرا رذالت کردند؟ من که از ابتدای خلقت، عشقم به این بود که آسمان مدینه بشوم گاهی از شدت خشم به خود میلرزیدم، صدای سایش دندانهایم را اگر گوش هوشی بود، به یقین میشنید، گاهی تاسف میخوردم، گاهی حسرت میکشیدم، گاهی گریه میکردم، گاهی کبود میشدم، گاهی اشک میریختم، گاهی ضجه میزدم، گاهی خون میخوردم و گاهی خود را ملامت میکردم، من از کجا میدانستم که باید شاهد اینهمه مصیبت باشم؟!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
شهید دانش آموز شهید فرضعلی صید محمدی
نام پدر:عوضلی
تاریخ تولد:1344/12/4
میزان تحصیلات:دوم راهنمایی
تاریخ شهادت:1363/11/10
محل شهادت:بوکان
زهرا مرتضوی:
به گزارش قدس آنلاین از ایلام، شهید فرضعلی صیدمحمدی وی در تاریخ 4/12/1344 در یک شب بارانی در روستای علی آباد علیا از توابع ایلام به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا دوم راهنمایی در همان روستای محل تولد خود گذراند و سال سوم راهنمایی را هنوز به پایان نرسانده بود که هم چون دیگر فرزندان ایران زمین برای دفاع به جبهه حق علیه باطل رفت او در کنار پدرش بسیجی داوطلب بود و در جبهه های حق علیه باطل در بانروشان به میمک مهران خدمت کرد.
تا اینکه در سال 62 به سربازی اعزام شد. وی آموزش و سربازی اش را در بوکان گردان امام حسن مجتبی(ع) در میان کوههای بلند و هوای سرد و حمله ناجوانمردانه منافقین کوردل می گذراند.
بخشی از آخرین نامه شهید فرضعلی صیدمحمدی به پدر و مادرش:
« پدر جان من برای کمک به شما در کارهای کشاورزی خودم را می رسانم اگر من نیامدم بدان که من فرزند خمینی کبیر هستم و در جبهه حق علیه باطل بار سنگین تری بر دوش دارم.پدر و مادر عزیزم اگر من شهید شدم برایم ناراحت نشوید که به مراد دلم رسیده ام و من از شهادت خوشحال می شوم».
شهید فرضعلی جوان تیز پا و شاداب و باهوش بود با کارهای برقی خیلی راحت کنار می آمد و همین باعث شده بود که مسئولیت بی سیم چی را قبول نماید.
#معرفی_شهید_هفتم🌹
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️چرا حواسمون نیست امام زمان داریم؟😔
کلیپ تاثیر گذار در مورد حضرت ولیعصر (عج)💔
#استاد_رائفی_پور🎤
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه3⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجوای جبرئیل امین علیه السلام : من تصور میکردم وقتی شما بیائید
#جلسه4⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
من سوختم وقتی در خانه خدا، در خانه قرآن، در خانهی نجات، در خانه تو به آتش کشیده شد.
من در خود شکستم وقتی در بر پهلوی تو شکسته شد.
وقتی تو فضه را صدا زدی، انسانیت از جنین هستی سقوط کرد.
خون جلوی چشمان مرا گرفت وقتی گل میخهای در، از سینهی تو خونین و شرمآگین درآمد.
من از خشم کبود شدم وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد.
من معطل و بیفلسفه ماندم وقتی زمین ملک تو غصب شد.
اشک در چشمان من حلقه زد وقتی سیلی با صورت تو آشنا شد.
من به بنبست رسیدم وقتی اهانت و توهین به خانهی تو راه یافت.
و... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتی آوند حیات تو قطع شد.
دیشب که علی تو را غسل میداد وقتی اشکهای جانسوز او را دیدم، وقتی ضجههای حسن و حسین را شنیدم، وقتی مو پریشان کردن و صورت خراشیدن زینب و امکلثوم را دیدم دیگر تاب نیاوردم، نه من، که کائنات بیتاب شد و چیزی نمانده بود که من فرو بریزم و زمین از هم بپاشد و کائنات سقوط کند.
تنها یک چیز، آفرینش را بر جا نگاه داشت، و آن تکیهی علی بود بر عمود خیمهی، ستون خانهی تو
علی سرش را گذاشته بود بر دیوار خانهی تو و زار زار میگریست.
این اگر چه اوج بیتابی علی بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و کائنات را استقرار داد.
چه شبی بود دیشب! سنگینی بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظهی حیات، بر پشت من سنگینی میکند. همچنانکه این قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را میشکند.
از علی خواستی- مظلومانه و متواضعانه- که ترا شبانه دفن کند و مقبرهات را از چشم همگان مخفی بدارد.
میخواستی به دشمنانت بگویی دود این آتش ظلمی که شما برافروختهاید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ میرود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دردانهی خدا، محروم میماند. چه سند مظلومیت جاودانهای! و چه انتقام کریمانهای!
دل من به راستی خنک شد وقتی که صبح، دشمنان تو با چهل قبر مشابه در بقیعمواجه شدند و نتوانستند بفهمند که مدفن دختر پیامبر کجاست.
من شاهد بودم که در زمان حیاتت آمدند برای دغلکاری و نیرنگ بازی اما تو مجال ندادی و آنها باقی مکر و سیاست را گذاشته بودند برای بعد از وفات و تو آن نقشه را هم نقش بر آب کردی.
اما همیشه خشک و تر با هم میسوزند، مومنانو و مریدان آیندهی توونیز اشک حسرت خواهند ریخت، گم کرده خواهند داشت و در فراق مزار تو خواهند گداخت.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
4_5938220039692878217.mp3
11.34M
#رزق_معنوی_شبانه☁🌙☁
🎤 سید رضا نریمانی
#حضرت_ام_البنین🌷
#شبتون_حسینی🌹
#وضو_یادتون_نره😊
@shohaadaae_80
#تلنگر_روزانه🔎
🚗ماشینت که جوش می آورد ...
حرکت نمی کنی...
کنار زده و می ایستی⛔️
وگرنه ممکن است ماشین آتش💥 بگیرد
↩خودت هم همینطوری...
وقتی ▫جوش می آوری ،
عصبی و عصبانی می شوی ؛
تخته گاز نرو❌
بزن کنار ! ساکت باش🤬 و هیچ نگو...
وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان...😔
#التماس_تفکر...⚠
#عصبی_نباشیم😊
http://eitaa.com/joinchat/3276144666C5a1f059d7a
✅سوال: آیا شرکت کردن در راهپیمائی های بیست و دوم بهمن و روز قدس واجب است و شرکت نکردن حرام شرعی است؟
❌جواب: اگر شرکت نکردن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است.
#امام_خامنه_ای🇮🇷
#حضور_در_انتخابات🌸
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه4⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجوای جبرئیل امین علیه السلام : من سوختم وقتی در خانه خدا، در خا
#جلسه5⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#قسمت_آخر❌❌
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
چهل قبر مشابه! چهل قبر همسان! و انسانها بعضی واله و سرگشته، برخی متعجب و حیران، عدهای مغبون و شکست خورده، گروهی از خشم و غضب، کف به لب آورده و معدودی از خواب پریده و هشیار شده.
عمر گفت:
- نشد، اینطور نمیشود، نبش قبر خواهیم کرد، همهی قبرها را خواهیم شکافت، جنازهی دختر پیامبر را پیدا خواهیم کرد، بر او نماز خواهیم خواند و دوباره... خبر به علی رسید.
همان علی که تو گاهی از حلم و سکوت و صبوریاش در شگفت و گاهی گلایهمند میشدی، از جا برخاست، همان قبای زرد رزمش را بر تن کرد، همان پیشانی بند جهاد را بر پرپیشانی بست، شمشیری را که به مصلحت در غلاف فشرده بود، بیرون کشید و به سمت بقیع راه افتاد.
تو به یقین دیدی و بر خود بالیدی اما کاش بر روی زمین بودی و میدیدی که چگونه زمین از صلابت گامهای علی میلرزد.
وقتی به بقیع رسید، بر بالای بلندی ایستاد- صورتش از خشم، گداخته و رگهای گردنش متورم شده بود- فریاد کشید:
- وای اگر دست کسی به این قبرها بخورد، همهتان را از لب تیغ خواهم گذارند.
عمر گفت:
- ای ابوالحسین بخدا نبش قبر خواهیم کرد و بر جنازهی فاطمه نماز خواهیم خواند. علی از بلندی حلم فرود آمد، دست در کمر بند عمر برد، او را از جا کند و بر زمین افکند، پا بر سینهاش نهاد و گفت:
- یا بن السوداء! اگر دیدی از حقم صرفنظر کردم، از مثل تو نترسیدم، ترسیدم که مردم از اصل دین برگردند، مامور به سکوت بودم، اما در مورد قبر و وصیت فاطمه نه، سکوت نمیکنم، قسم بخدایی که جان علی در دست اوست اگر دستی به سوی قبرها دراز شود، آن دست به بدن باز نخواهد گشت، زمین را از خونتان رنگین میکنم.
عمر به التماس افتاد و ابوبکر گفت:
ای ابوالحسن ترا به حق خدا و پیامبرش از او دست بردار، ما کاری که تو نپسندی نمیکنیم.
علی، شوی با صلابت تو رهایشان کرد و آنها سر افکنده به لانههایشان برگستند و کودکانی که در آنجا بودند چیزهایی را فهمیدند که پیش از آن نمیدانستند...
راستی این صدا، صدای پای علی است. آرام و متین اما خسته و غمگین. از این پس علی فقط در محمل شب با تو راز و نیاز میکند.
من لب ببندم از سخن گفتن تا علی بال بگشاید بر روی مزار تو.
این تو و این علی و این نگاه همیشه مشتاق من...
#والسلام_شد_تمام...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
خیلی التماس دعا از همگی شما خوبان
برای ظهور مولامون مهدی فاطمه (عج) دعا کنیم ان شاء الله خدا به حرمت بی بی دو عالم حاجت روامان کنه.
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
#پایان🍃➡🍃➡🍃➡🍃➡🍃