eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
3.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
لذا میخوایم تا ساعت ۹ امشب به نیابت از این شهید ختم صلوات برگزار کنیم به جهت فرج حضرت(عج) و سلامتی ر
امروز این دهه هشتادی های انقلابی که راهت رو دارن ادامه میدن تونستن⬇ 🍃۴۸۰۲ شاخه صلوات به نیابت از شما به جهت فرج و سلامتی رهبر بفرستند❤ 🌹 💖 از کسانی که توی این بنامه شرکت کردند تشکر😊 ⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇ ببخشید امشب فراموش کردم 😥
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🔎 حاج حسین یکتـا: بچه ها به خودتون سخت بگیرین که اون دنیا بهتون سخت نگیرن؛ 🙂 به خودتون سخت بگیرید که خدا راحت بگیره!😇 رسول خاتم(ص)🌸: حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا نفس خود را محاسبه کنید قبل از آنکه مورد حسابرسی قرار بگیرید☺️ 🤔 🔑 @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_بیست_و_هفتم7⃣2⃣ .....خواستگاریت با دست زد پشتمو گفت: اسماء قسمت هر چی با
🍃 ⃣2⃣ سرشو آورد باالا و با هیجان گفت جدی میگید خانم محمدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ - بله کاملا پس اجازه هست ما دوباره خدمت برسیم با خانواده؟ - اینو دیگه باید از خانوادم بپرسید با اجازتون وارد کلاس شدم و رفتم پیش مریم نشستم اما سجادی نیومد مریم زد به شونم و گفت:إ اسماء سجادی کو پس نمیدونم واالا پشت سرم بود چی بهش گفتی مگه هیچی جواب خواستگاریشو دادم. _ حتما جواب منفی دادی به جوون مردم رفته یه بلایی سر خودش بیاره بازوشو فشار دادم و با خنده گفتم نخیر اتفاقا برعکس إ خرشدی باالخره پس فکر کنم ذوق مرگ شده. اسماء شیرینی یادت نره ها باشه بابا کشتی تو منو بعدشم هنوز خبری نیست که وارد خونه شدم که مامان صدام کرد اسماااااء سلام جانم بیا کارت دارم باشه مامان بزار لباسامو... نذاشت حرفم تموم بشه _ همین الان بیا.. بله مامان مادر سجادی زنگ زده بود. تو ازجوابی که به سجادی دادی مطمئنی مگه برای شما مهمه مامان چپ چپ نگاهم کرد و گفت این حرفت یعنی چی _ خب راست میگم دیگه مامان همش فکرت پیش اردلانه تو این یه هفته ۴ بار رفتی با مادر زهرا حرف زدی تا باالخره راضیشون کنی اما یه بار از من پرسیدی میخوای چیکار کنی نظرت چیه _ اسماء من منتظر بودم خودت بیای باهام حرف بزنی و ازم کمک بخوای ترسیدم اگه چیزی بگم مثل دفعه ی قبل... حرفشو قطع کردم و گفتم مامان خواهش میکنم از گذشته چیزی نگو _ باشه دخترم. مگه میشه تو برام مهم نباشی - مگه میشه حاالا که قراره مهم ترین تصمیم زندگیتو بگیری به فکرت نباشم بعدشم تو عاقل تر از این حرفایی مطمئن بودم تصمیم درستی میگیری باشه مامان من خستم میرم بخوابم وایسااا. من بهشون گفتم با پدرت حرف میزنم بعد بهشون خبر میدم الان هم بابا و اردالان رفتن واسه تحقیق تو دلم گفتم چه عجب و رفتم تو اتاقم اردلان و بابا تحقیق هاشونو کرده بودند و راضی بودن و قرار شده بود سجادی خانوادش آخر هفته بیان برای گذاشتن قرار مدار عقد. یک شب قبل از بله برون اردلان اومد تو اتاقمو گفت... - اسماء پاشو بریم بیرون با بی حوصلگی گفتم کار دارم نمیتونم بیام روسریمو با زور سرم کرد و چادرمم گرفت دستش و با زور هلم داد بیرون _ صداشو کلفت کردو گفت وقتی داداش بزرگترت یه چیزی میگه باید بگی چشم با دادو بیداد هام نتونستم جلوشو بگیرم خوب حداقل وایسا آماده شم - باشه تو ماشین منتظرم زودباش سرمو تکیه داده بودم به پنجره و با چشم ماشین هایی رو که با سرعت ازمون رد میشدن رو دنبال میکردم با صدای اردالان به خودم اومدم. - اسماء تو چته مثلا فردا بله برونته باید خوشحال باشی چرا انقد پکری؟ نکنه از تصمیمت پشیمونی هنوز دیر نشده ها آهی کشیدم و گفتم: چیزی نیست نمیخوای حرف بزنی کجا داری میری اردلان برگرد خونه حوصله ندارم. _ داشتم میرفتم کهف الشهدا باشه حالا که دوست نداری برمیگردم الان صاف نشستم و گفتم: نه نه برو کهف و دوست داشتم آرامش خاصی داشت. نیم ساعت داخل کهف بودم خیلی آروم شدم تو این یه هفته همش استرس و نگرانی داشتم هم بخاطر جوابی که به سجادی دادم هم بی خیالی مامان - اردالان اومد کنارم نشست: اسماء میدونم استرس داری واسه فردا آهی کشیدم و گفتم. نمیدونی اردلان من تو وضعیت بدیم یکم میترسم به کمک مامان احتیاج دارم اما... - اینطوری نگو اسماء باور کن مامان به فکرته.. بیخیال به هر حال ممنون بابت امشب واقعا احتیاج داشتم.. یک ساعت به اومدن سجادی مونده بود... _ خونه شلوغ بود مامان بزرگترهای فامیلو دعوت کرده بود همه مشغول حرف زدن باهم بودن... ...⏱ -^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^ ⬇⬇ 💚@shohaadaae_80💚
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_بیست_و_هشتم8⃣2⃣ سرشو آورد باالا و با هیجان گفت جدی میگید خانم محمدی ؟؟؟؟؟؟
👌با اینکه آخرین پارت دیشب به تعداد لازم سین نخورده بود❌ اما چون روز عید هست پارت جدید گذاشته شد✅ 🎁عیدی امروز یک پارت جدید⬆ 😍
🍃🌸🍃 اَگه رِفاقَت‌ و مُحبَت ‌بَرای خدا باشـه.. هیچ‌وَقت‌ اَز هَم ‌نمی‌پاشه رِفیق‌ بایَد همه ‌کارِش ‌بَرای‌ خُدا باشه.. ♥️💚 ‌ @shohaadaae_80
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖 مناظره ی معاویہ و ابن عباس و اثبـات حقـانیت مولا امیر المؤمنین(ع) 😃 🙃 من از جهل عرب حیران که شق الکعبہ را دیده و از پیغمبـر خود خواهش شق القمـر🌓 دارد...!!! 😍🤩 پی نوشت : عیـدمون مبـارک🌸🌸🌸 @shohaadaae_80
🌹شهید حجت الله رحیمی🌹 ... قسمتی از وصیت نامه شهید : " محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند. بارالها ، جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله گردیده حمایت فرما! " شادی روح شهید حجت صلوات🌸 🍃 @shohaadaae_80