『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』

#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_چهاردهم4⃣1⃣ دیگه کم کم شروع کردم به درس خوندن. باید خودمو آماده میکردم برا

『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』

#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_هفدهم7⃣1⃣ مامان اجازه نداد حرف بزنم - الو - اسماء - معلوم هست کجایی؟ چ

『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』

#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_بیست_و_دوم2⃣2⃣ سجادیه اخمو و خشن و ترسناک،جلوی من انقدر آروم و مهربون بود.

『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』

#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_بیست_و_پنجم5⃣2⃣ دوتا فال و بین دستام نگه داشتم به سمتش گرفتم یکی از فال

『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』

#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_بیست_و_هشتم8⃣2⃣ سرشو آورد باالا و با هیجان گفت جدی میگید خانم محمدی ؟؟؟؟؟؟