eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
3.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
😷بعد از اومدن #کرونا زندگی تون چه فرقی کرده؟!؟! جواب هاتون رو بفرستید لطفا⬇⬇ @Shheed_BH_80
امسال اولین باری بود که میخواستم برم راهیان نور و اعتکاف ولی خواست خدا این بود که نریم .برای جبران این برنامه تصمیم گرفتیم خاطرات و کتاب های شهدا رو بخونیم و آشنا بشیم کل روز رو تو خونه میمونیم ولی فعالیت های فرهنگی و مجازی رو گسترش دادیم و فرصت مناسبی پیدا کردیم واسه خودسازی کاش مامانم اجازه میداد تو کار های جهادی مربوط به کرونا شریک میکردم کار منون هم شده برگزاری و شرکت درهیت های مجازی.و خوندن دعا های دسته جمعی انشاالله کرونا رو شکست میدیم 🌱0⃣1⃣
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
😷بعد از اومدن #کرونا زندگی تون چه فرقی کرده؟!؟! جواب هاتون رو بفرستید لطفا⬇⬇ @Shheed_BH_80
سلام علیکم خب خیلی حالمون گرفته شده اما یه خوبی داره فرصت بیشتری پیدا کردم تا کتاب های غیر درسی بخونم اینش خوبه😊 الان هم مشغول خوندن کتاب "فرمانده در سایه"(زندگی و خاطرات شهید عماد مغنیه) پیشنهاد میشه✌️ 🌱1⃣1⃣
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
😷بعد از اومدن #کرونا زندگی تون چه فرقی کرده؟!؟! جواب هاتون رو بفرستید لطفا⬇⬇ @Shheed_BH_80
والا من از همون روز اولی که تو قرنطینه ایم اصلا اصلا حس و حال درس که نمیاد هیچ به کتابام نگا میکنم میخوام تیکه تیکشون کنم...☺️😉 و کل اوقات فراغتم هم با گوشی و فیلم میگذره به حمدالله 😁 تازه غیر از موارد ذکر شده نگا کردن ب سقف و دیوار اوقات فراغتم رو پر میکنه😶🤐 انشاالله این کرونا لعنتی هرچه زودتر تموم ميشه .......... علی برکت الله😉🙈🤦‍♀ 🌱2⃣1⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسي که دلش تنگ امام رضاست این کلیپ رو حتما نگاه کنه😍❤️ اخ ببینم همتون رو تو حرم🙊 کنار ضریح😌 اون بوی عطر حرم 💚 @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
والا من از همون روز اولی که تو قرنطینه ایم اصلا اصلا حس و حال درس که نمیاد هیچ به کتابام نگا میکنم م
سلام از وقتی کرونا اومده عین چی سرم تو درسو کتابو گوشیه اون موقع ها ک مدرسه باز این جوری نبودم 🤦‍♀️😂😂😂😂😂 🌱3⃣1⃣
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
والا من از همون روز اولی که تو قرنطینه ایم اصلا اصلا حس و حال درس که نمیاد هیچ به کتابام نگا میکنم م
وااای ‏امروز تقویم رو نگاه کردم دیدم یه هفته مونده به عید حالا اگه مدرسه میرفتم شیش ماه مونده بود به عید☹️😄 🌱4⃣1⃣
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
😷بعد از اومدن #کرونا زندگی تون چه فرقی کرده؟!؟! جواب هاتون رو بفرستید لطفا⬇⬇ @Shheed_BH_80
سلام والا زندگیمون تغیری نکرده فقط بیشتر میخوابیم درسم ک کلا تعطیله لای کتابم باز نکردیم فقط گوشی فیلم 🌱5⃣1⃣
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 📹 چی قایم کردی؟ 👕 یک روزی این لباس را به تن خواهیم کرد! 🎤استاد پناهیان @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_سی_و_چهارم4⃣3⃣ خوب حالا از من میخواد به مامان اینا بگم؟ - هم بگی هم راضی
🍃 ⃣3⃣ بابا اما یه قطره اشک هم نریخت. اما من میدونستم چه خبره تو دلش علی هم اصلا حال خوبی نداشت. _ اشک نمیریخت اما میفهمیدم حالش رو به جای اینکه اون منو دلداری بده من باید دلداریش میدادم.البته حال خرابش بخاطر خودش بود. روز خوبی نبود اما باالخره تموم شد. _ تازه بعد از رفتنش شروع شد غصه ی مامان هرروز یا درحال خوندن دعای طول عمرو آیه الکرسی برای اردلان بود یا بی حوصله یه گوشه مینشست و با کسی حرف نمیزد ولی وقتی اردلان زنگ میزد چند روزی حالش خوب بود _ دوهفته از رفتن اردلان میگذشت یکی دوروزی بود از علی خبر نداشتم. دانشگاه هم نمیومد نگرانش شدم و رفتم خونشون. وارد کوچشون شدم ماشین جلوی در بود زنگ رو زدم. _ کیه منم فاطمه باز کن - إ زن داداش تویی بیا تو پله هارو تند تند رفتم باالا وارد خونه شدم و بلند گفتم سلااااااام - سلام زنداداش خوش اومدی ازاینورا اومدم یه سری بزنم بهتون کسی خونه نیست - اومدی به ما سر بزنی یا آقاتون چه فرقی میکنه فرقی نداره دیگه خندیدم و گفتم:حالا نوبت خودتم میشه علی خونست؟ - آره بالا تو اتاقشه از پله ها رفتم بالا و در زدم جواب نداد دوباره در زدم بازم جواب نداد نگران شدم درو باز کردم علی روتخت خوابیده بود اتاق تاریک تاریک بود پرده هارو کشیدم کنار نور افتاد روصورتش و چشمشو اذیت کرد دستشو گرفت جلوی چشمش و از جاش بلند شد سلام علیک السلام علی آقا ساعت خواب - دانشگاه چرا نمیای گوشیتم که خاموشه نمیگی نگران میشم؟؟ ببخشید - همین فقط ببخشید؟ آهی کشید و کلافه به موهاش دستی کشید نگران شدم دستمو گذاشتم رو شونش - چیشده علی ؟ چیزی نیست _ چیزی نیست و حال روزت اینطوره چیشده دارم نگران میشما هیچی اسماء رفیقم... - رفیقت چی؟ رفیقم شهید شده... مات و مبهوت بهش نگاه میکردم سرشو بین دو دستاش نگه داشت و بلند بلند شروع کرد به گریه کردن هق هق میزد دلم کباب شد تا حالا گریه ی علی رو به این شدت ندیده بودم نهایتش دو قطره اشک بود مامان همیشه میگفت: مردها هیچ وقت گریه نمیکنن ، ولی اگر گریه کنن یعنی دیگه چاره ای ندارند. حالا مرده من داشت گریه میکرد یعنی راه دیگه ای براش نمونده یعنی شکسته علی قوی تر از این حرفهاست خوب باالخره رفیقش شهید شده. اصلا کدوم رفیقش چرا چیزی به من نگفته بود تاحالا گریه هاش شدت گرفت دیگه طاقت نیوردم، بغضم ترکید و اشکام جاری شد. - نا خودآگاه یاد اردلان افتادم ترس افتاد تو جونم اشکامو پاک کردم و سعی میکردم خودمو کنترل کنم اسماء قوی باش،خودتو کنترل کن ، تو الان باید تکیه گاه علی باشی نذار اشکاتو ببینه... صدای گریه های علی تا پایین رفته بود فاطمه بانگرانی اومد بالا و سراسیمه در اتاق رو زد _ داداش زن داداش چیزی شده؟؟ درو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون بیا بریم پایین بهت میگم. دستشو گرفتم و رفتم آشپز خونه فاطمه رنگش پریده بود و هاج و واج به من نگاه میکرد. _ زن داداش چرا گریه کردی؟ داداش چرا داشت اونطوری گریه!!!!! ...⏱ -^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^ ⬇⬇ 💚@shohaadaae_80💚