『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣1⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته خبر رحلت مادر، برای من بسیار دردناک بود بخصوص که زخم شعب ابیطالب هن
#جلسه2⃣1⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
در این غمخواری، مشارکتی که ابوطالب موحد و خدیجهی مهربان با او میکردند از دست و دل هیچ ایثارگری جز همین دوخ بر نمیآمد.
وقتی ابوطالب و خدیجه رفتند، وقتی ابوطالب و خدیجه، هر دو در یکسال با پیامبر وداع کردند، پیامبر بسیار بیش از آنچه تصور میکرد، تنها شد.
و من اگر میخواستم فقط دختر او باشم، باری از دوش تنهایی از برنمیداشتم. پدرم با آنهمه مصیبت و سختی، نیاز به مادر داشت، مادری که پروانهوار گرد شمع وجود او بگردد و با بالهای محبت و ایثار، اشکهایش را بسترد
و من تلاش کردم که برای پدرم- محبوبترین خلق جهان- مادری کنم و موفق شدم.
پدرم مرد به مادری قبول کرد و به لقب «اُمّ اَبیها» مفتخرم ساخت.
و این شاید یکی از شیرینترین لقبهایی بود که خدا و پیامبرش به من داده بودند.
این لقب البته آسان به دست نیامد. پشت این لقب، خون دلها خفته بود و تیمارها نهفته.
هیچ کس نمیتواند عمق جراحت دل مرا بفهمد آنزمانی که من پدرم را پریشان حال و آشفته موی بر در گاه خانه مییافتم یا آزرده پای و آلوده لباس در آغوشش میفشردم، یا مجروح و زخم خورده، تیمارش میداشتم.
هر سنگ نه بر پای او که بر چشم من فرود میآمد و هر زخم نه بر اندام او که بر جگر من مینشست.
با این تفاوت عمیق که دل او، دل پیامبر بود، عظیم و استوار و نلرزیدنی ودل من دل فاطمه بود، نازک و لطیف و شکستنی.
شرایط آنقدر سخت و سختتر شد که خداوند پیامبرش را دستور هجرت داد.
مردمی که به خورشید با نفرت مینگرند، شایسته شباند. مردمی که به سوی آفتاب، کلوخ پرتاب میکنند، لایق ظلمتاند.
خورشید، طلوع کردنی است. ابرهای سیاه حتی اگر در آغاز مشرق کمین کنند، خورشید، متین و بزرگوار از کنارشان خواهد گذشت و روشنیاش را به ارمغان جهانیان خواهد برد.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
http://eitaa.com/joinchat/3276144666C5a1f059d7a
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣2⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته وقتی اینها را پیش روی پدرت نهادند، اشک در چشمانش حلقه زد، دستهای مبا
#جلسه2⃣2⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
بغضی که در گلویم نشسته بود ترکید و اشک، پنهای صورتم را گرفت. آن یک دینار را به مقداد دادم و گفتم:
- تو از من نیازمندتری.
از شرم دستهای تهی به خانه بازنگشتم، به مسجد پناه بردم، نماز را به پیامبر اقتدا کردم. پس از فراغت از نماز پیامبر دستم را گرفت و به من فرمود:
علیجان! مرا به خانهات مهمان میکنی؟
چه میگفتم؟ پیامبر خود طالب تشرف بود و ما جز گرسنگی در خانه، هیچ نداشتیم.
سکوت، تنها یاور شرمساری من بود که در آن لحظه هیچ کلام به کار نمیآمد، پیامبر سئوال خویش را مکرر فرمود و اضافه کرد:
- یا بگو که بیایم، یا بگو که نیایم، چرا سکوت میکنی؟⁉️
دل را به دریای خلق محمدی زدم و گفتم:
شرمسارم ولی بیایید.
دست در دست پیامبر روانهی خانه شدیم و من تمام راه نه از گرما که از شدت شرم، عرق میریختم.
رفته بودم که برای سفره ی خالی طعام بیاورم و اکنون مهمان میآوردم.
وقتی به خانه آمدیم قامت تو در محراب، افراشته بود و از کاسهای در کنار سجادهی تو، بخار مطبوع طعام برمیخاست. طعامی که به یقین دنیایی نبود.
تو بر پدرت و من سلام کردی و به استقبال آمدی. پیامبر تو را در آغوش گرفت، دست بر سر و رویت کشید و گفت:
- چگونهای دخترم؟⁉️
تو دو روز تمام گرسنگی کشیده بودی و شاهد گرسنگی کودکانت بودی، رنگ رویت از ضعف زرد بود و در پاهایت توان ایستادن نبود...
اما گفتی:
- خوبم پدر. بسیار خوبم پدر.
وای که تو چه صبور و مهربان بودی.
من گفتم:
- این طعام از کجاست فاطمه جان.
به جای تو پدرت پاسخ فرمود:
- این بدل آن یک دینار توست که به مقداد بخشیدی، تازه این غذای بهشتی، جزای دنیای توست، باش تا پاداش آخرت.
سپس اشک در چشمان پدرت نشست و فرمود:
- شکر خدای را که تو را به منزلهی زکریا و فاطمهام را به منزلهی مریم ساخت که برایشان از بهشت طعام میآمد.
👌تو در خانهی من اینگونه صبوری کردی و دم برنیاوردی...
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣3⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجوای امام حسین علیه السلام پیامبر دستهای ما را میگرفت، من و حسین
#جلسه2⃣3⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
به مسجد میرفتیم، پیامبر را در سجده مییافتیم، به بازی بر پشتش مینشستیم، انگار که عرش را طی میکنیم و او آنقدر در سجود میماند و مامومین را نگاه میداشت، تا ما خود پایین میآمدیم.
مامومین پس از نماز میپرسیدند:
- در حالت سجود، جبرئیل آمده بود؟ وحی نازل میشد؟
- محبوبتر از جبرئیل، شیرینتر از وحی.
پیامبر بر منبر بود، راه پیش پای ما خود به خود بازمیشد، از منبر بالا میرفتیم و به گردن پیامبر میآویختیم. آنچنانکه برق خلخالهای پایمان را حتی ته نشینهای مسجد میدیدند.
و پیامبر بهانهای مییافت و مکرر تاکید میکرد:
- من این خاندان را دوست دارم، هر که اینان را دوست بدارد، دوست من است و هر که اینان را بیازارد، دشمن من.
من و حسن و تو و پدر رفته بودیم به خانهی پیامبر، بر در خانه ایستاده بودیم که پیامبر از در درآمد و در منظر همگان عبادی خیبریاش را بر سر ما سایبان کرد و فرمود:
- من با دشمنان شما در جنگم و با دوستان شما در صلح.
آن روزها، روزهای خوشی بود مادر!
کسی آن روزها را ناخوش میانگارد که این روزها را ندیده باشد.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣4⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجواے حضرت زهرا سلام الله علیها گفتم شاید یعقوبوار به پیراهنت التی
#جلسه2⃣4⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجواے حضرت زینب سلام الله علیها
غم به جراحت میماند، یکباره میآید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست، و در این میانه، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم، حکایتی دیگر است. حکایتی که نه میشود گفت و نه میتوان نهفت.
حکایت آتشی که میسوزاند، خاکستر میکند اما دود ندارد، یا نباید داشته باشد.
مرگ پیامبر برای تو تنها مرگ یک پدر نبود، حتی مرگ یک پیامبر نبود، مرگ پیام بود، مرگ شمع نبود، مرگ روشنی بود.😭
آنکه گفت «حَسْبُنا کِتابَ اللّه»، کتاب خدا را نمیشناخت. نمیدانست که یکی از دو ثقل به تنهایی، آفرینش را واژگون میکند، نمیفهمید که با یک بال نه تنها نمیتوان پرید که یک بال، و بال گردن میشود و امکان راه رفتن بطئی را هم از انسان سلب میکند.
و نه او که مردم هم نفهمیدند که کتاب بدون امام، کتاب نیست، کاغذ و نوشتهای است بیروح و جان و نفهمیدند که قبله بدون امام قبله نیست و کعبه بدون امام سنگ و خاک است و قرآن بدون امام، خانهی بی صاحبخانه است.
هر کس به خانهی بی صاحبخانه، به میهمانی برود، به یقین گرسنه برمیگردد.
مگر آنکه خیال چپاول داشته باشد و قصد غصب کرده باشد یا کودک و سفیه و مجنون باشد.
تو در مرگ رسول، هدم رساله را میدیدی و در مرگ پیامبر، نابودی پیام را.
و حق با تو بود، آنجا که تو ایستاده بودی، همه چیز پیدا بود. تو از حوادث گذشته و آینده خبر میدادی، انگار که همه را پیش چشم داری.
خداوند آنچه را که به پیامبر و پدر داده بود، به تو نیز داده بود، جز رسالت و امامت.
تو یکبار در پیش پدر آنچنان از عرش و کرسی و ماضی و مستقبل سخن گفتی که پدر شگفتزده به نزد پیامبر شتافت و پاسخ شنید:
- آری، او هم میداند آنچه را که ما میدانیم.
هیچکس هم اگر باور نکند، من یقین دارم که جبرئیل پس از پیامبر نیز دل از این خانه نکند و همچنان رابط عرش و فرش باقی ماند.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣5⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته وقتی جنازهی پیامبر بر زمین است، میتوان حکم او را در خاک کرد، وقتی
#جلسه2⃣5⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
ادامه ی نجوای خانم فضه:
بانوی من! جسارت حد و مرز نمیشناسد، بخصوص در وادی جهالت.
ولی شما پذیرفتند، شما عصاره صبرید، شما اسوه استقامتید.
فرمودید:
- باشد، شاهد میآورم.
و علی را که گواه خلقت بود، به شهادت بردید.
- کافی نیست، یک نفر برای شهادت کافی نیست.
عجب! پس وا اسلاماه! وامحمداه!... خلیفه نشنیده است این کلام پیامبر را که:
✨الْحَقُّ مَعَ عَلی وَ عَلیٌّ مَعَ الْحَقْ، یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُما دَار.
همیشه حق با علی است و علی با حق است. حق به دور علی میگردد، حق دنباله روی علی است، هر جا علی باشد حق حضور میبابد.
این کلام به آیهی قرآن میماند، نص صریح کلام پیامبر است. پیامبر آنقدر این کلام را در زمان حیات خویش تکرار کرده است که هیچکس ناشنیده نماند.
و این یعنی کلام علی حکم است. عین عدالت است و اطاعت میطلبد.
خلیفه در محضر آب، دنبال خاک برای تیمم میگشت. چه طهارتی! چه تیممی! چه نمازی!
جانتان از درد در شرف احتراق بود اما صبوری کردید و شاهدی دیگر بردید.
امیمن شاهد دیگر شما به خلیفه گفت:
- شهادت نمیدهم مگر اینکه اعترافی از تو بگیرم.
- چه اعترافی؟⁉️
- کلام مشهور پیامبر در مورد من چیست؟⁉️ خودت این را از زبان رسول نشنیدی که فرمود «امایمن از زنان بهشتی است؟»
- راستش چرا، شنیدم. همه شنیدند.
- من زنی از زنان بهشت شهادت میدهم که پس از نزول آیه
✨«وَاتِ ذَالْقُرْبی حَقَّهُ...»
پیامبر، فدک را به امر خدا به فاطمه بخشید.
خلیفه خلع سلاح شد:
- باشد، فدک از آن تو.
- بنویس!
- نیاز به...
- بنویس!
و خلیفه نوشت که فدک از آن زهر است.
تمام؟ نه، عمر وارد شد:
- چه کردی ابوبکر؟
- هیچ فدک از آن فاطمه بود، گرفته بودم شاهد آورد، پس دادم.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣6⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجوای خانم فضه در مورد سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد: تا
#جلسه2⃣6⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای خانم فضه در مورد سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد:
این کتاب خداست در میان شما! همه چیزش روشن است. احکامش درخشان است، نشانههایش چشمگیر است، نواهیاش واضح است و اوامرش آشکار، اما شما آن را پشت سر انداختهاید، زیر پا گذاشتهاید.
آیا از آن گریزان شدهاید؟ یا غیر آن را به حکمت میطلبید.
آه که ستمکاران جانشین بدی برای قرآن برگزیدند.
«و آنکه غیر از اسلام دینی بجوید از او پذیرفته نمیشود و او در قیامت از زیانکاران است».
چندان درنگ نکردید که فتنهها آرام گیرد، ناقهی خلافت را پیش از آنکه حتی رام شود، به سوی خود کشیدید.
آتش فتنهها را برافرختید و شعلههای آن را دامن زدید. گوش یبه زنگ شیطان گمراه کننده شدید و کمر به خاموش کردن انوار دین حق و سنت نبی برگزیده او بستید. به بهانهی گرفتن کف از روی شیر، ان را تماما مخفیانه نوشیدید. و با انبوه مردم بر فرزندان و خاندان پیامبرتان حملهور شدید.
اما ما صبر کردیم، خنجر بر گلو و نیزه بر شکم، تاب آوردیم و دم نزدیم. تا جائیکه شما فکر میکنید که ما ارث نمیبریم. تا جائیکه حکم جاهلیت را بر ما جاری میکنید. و چه حکمی بهتر از حکم خداست برای کسانی که ایمان دارند؟
آیا نمیدانید؟ میدانید. برایتان از خورشید میانهی روز، روشتنتر است که من دختر پیامبرم.
آی مسلمانان! آیا این حق است که ارث من به زور گرفته شود؟!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣7⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجوای خانم فضه در مورد سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها مسجد و سخنان
#جلسه2⃣7⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای خانم فضه در مورد سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها مسجد در جواب سخنان خلیفه:
رو کردید به مردم و فرمودید:
«ای مردم! که به شنیدن سخن باطل تشنهترید و راحت از کنار کردار زشت و زیانآور میگذارید.
✨افَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها.
آیا در قرآن اندیشه نمیکنید یا بر در دلهایتان قفل خورده است؟
نه چنین است. بل کارهای زشت، دلهای شما را سیاه کرده است. تیرگی گوشها و چشمهایتان را گرفته است.
چه بد با قرآن برخورد کردید و چه بد راهی پیش پای خلیفه نهادید و چه بد معاملهتی کردید!
به خدا قسم که کمرهایتان در زیر بار این گناه خم خواهد شد و وزرو و بال آن پشیمانتان خواهد کرد.
زمانی که پردههای غفلت از دلهایتان برداشته شود و زیانهای این کار آشکار گردد و آنچه را که حساب نمیکردید، بر شما هویدا شود.
آنجاست که باطل گرایان زیان میبینند.»
باز هم هیچ خبری نشد.
این چوب بیداری اگر بر کفن مردگان میخورد، از آن خاک اعتراض برمیخاست.
چه مرگی گریبان آن جمع را گرفته بود که نفخه صور کلام شما هم آنها را از جا تکان نمیداد. واقعا راحت طلبی، تنپروزی، به مسئولیتی و آسایش جویی با انسان چنین میکند؟!
یا نه خدعه و تزویر و نیرنگ، بدین سادگی عقل و غیرت و شرف و مردانگی را میرباید؟
هرچه بود دیگر کسی نبود که شایسته سخن شما باشد، لیاقت داشته باشد که مخاطب شما واقع شود.
باران در شورهزار! و طلوع خورشید در شهر خفاشان!‼️
روی برگرداندید از مردم روی گردانده از خدا و سر درد دل با پیامبر گشودید و به این اشعار تمثل جستید
ان شاءالله #ادامه_دارد..
.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣8⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته نجوای خانم اُمِّ کلثوم: داشت از مردم مردار، مردم مقبور، مردم جنازه
#جلسه2⃣8⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای خانم اُمِّ کلثوم:
گفتی- البته نه به آنها- به پدرم علی گفتی که به آنها بگوید:
- من عهد کردهام با شما سخن نگویم، اما اکنون یک سئوال از شما میکنم، حاضرید که به صدق جواب دهید؟
آن هر دو سوگند خوردند به خدا که جز به راستی پاسخ نگویند.
به پدر گفتی که از آنها بپرسد، این کلام رسول الله را به گوش خود شنیدهاند که:
✨فاطمه پارهی تن من است و من از اویم، هر که او را بیازارد، مرا آزاده و هر که مرا بیازارد، خدا را آزاده و هر که پس از مرگم او را بیازارد، همانند کسی است که در زمان حیاتم او را آزاده و هر که در زمان حیاتم او را بیازارد، همانند کسی است که پس از مرگم او را آزرده.
آندو گفتند:
- آری بخدا سوگند که این کلام پیامبر را شنیدهایم.
بار دوم و سوم همان سوال را پرسیدی و همین پاسخ را شنیدی.
و بعد تو مادر! رو به آسمان کردی و گفتی:
✨«خدایا. من تو را گواه میگیرم و همه اینها را که در اینجا نشستهاند به شهادت میطلبم که ایندو مرا آزردهاند، من از ایندو ناراضیام و تازمان لقای خداوند با ایندو سخن نخواهم گفت.
خدایا! من به هنگام دیدار، شکایت ایندو را به تو خواهم کرد و به تو خواهم گفت که ایندو با من چه کردند.»
ابوبکر این حرفها را که شنید، اظهر گریه و ناراحتی کرد و گفت: «کاش من مرده بودم، کاش مادرم مرا نزائیده بود.»
اما از آنچه گرفته بود، هیچ پس نداد. عمر که خیال کرد گریه و اظهار تاسف، واقعی است بر آشفت و ابوبکر را دعوا کرد:
«این چه وضعی است؟ تعجب از مردمی است که تو پیرمرد بیعقل را خلیفهی خود کردهاند. تویی که به خاطر خشم یک زن بیتابی میکنی و از رضایتش خوشحال میشوی. تو را با خشم یک زن چه کار؟ بلند شو.»
همیشه عمر بود که ابوبکر را بلند میکرد و مینشاند.
هر دو بلند شدند و از خانه رفتند، چیزی برای فریفتن عوام به دست نیاورده بودند.
پدر که خود اسوهی صلابت بود، از اینهمه استواری تو لذت میبرد، اما دلش از مشاهدهی حال و روز تو خون بود. زنی هیجده ساله، اما این طور مریض و رنجور و خسته.😭😭😭
خدا بکشد دشمنان تو را مادر. که در طول چند ماه با سوهان خباثت، رشته حیات تو را بریدند. ام کلثوم به فدای چشمهایی که لحظه به لحظه بیفروغتر میشوند.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣9⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته #نجوای_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها: فرشتگان بال در بال پرواز میکردن
#جلسه2⃣9⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#نجوای_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها:
اکنون علی جان! ای شوی همیشه وفادارم! ای همسر هماره مهربانم!
من عازمم. بر من مسلم است که از امشب میهمان پدرم و خدای او خواهم بود.
گریزانم از این دنیای پر بلا و سراسر مشتاقم به خانهی بقا. تنها دل نگرانیام برای رفتن، تویی و فرزندانم، شما تنها پیوند میان من و این دنیائید که کار رفتن را سخت میکنید اما دلخوشم به اینکه شما هم آخرتی هستید، مال آنجائید.
شما جسمتان در اینجاست. دیدار با شما از آنجا و در آنجا آسانتر است.
علی جان! ولی جدا شدن از تو همین قدر هم سخت است. به همین شکل هم مشکل است.
به خدا میسپارم شما را و از او میخواهم که سختیهای این دنیا را بر شما آسان کند.
علی جان! من در سالهای حیاتم همیشه با تو وفادار بودهام، از من دورغ، خدعه، خیانت هرگز ندیدهای. لحظهای پا را از حریم مهر و وفا و عفاف بیرون نگذاشتهام. بر خلاف فرمان و خواست و میل تو حرفی نگفتهام، کاری نکردهام.
اعتقادم همیشه این بوده است که جهاد زن، رفتار نیکو با همسر است، خون شوهرداری است. و از این عقیده تخطی نکردهام.
علی جان! مرگ، ناگزیر است و انسان میرنده ناگزیر از وصیت و سفارش.
علی جان! به وصیتهایم عمل کن، چه آنها را که در رقعهای مکتوب آوردهام و چه اینها را که اکنون میگویم.
در آنجا باغهای وقفی پیامبر را نوشتهام که به حسن بسپاری و او حسین و حسین به امامان پس از خویش تا آخر.
و نیز سهمی برای زنان پیامبر و زنان بنی هاشم و بخصوص امامه دختر خواهرم قائل شدهام و اگر چیزی ماند برای امکلثوم دخترم.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#جلسه1⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته #نجوای_جبرئیل: از ابتدای خلقتم چشم انتظار آمدنت بودم. خدا مرا که
#جلسه2⃣0⃣1⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#نجوای_جبرئیل امین علیه السلام :
مساله، مسالهی کوچکی نبود، خلایق همیشه بر روی زمین به دنبال خدایی ملموس و محسوس میگشتند، بت را نه به این دلیل میساختند و میپرستیدند که او را خدا میدانستند، بت را میخواستند به عنوان جلوهای محسوس از خدا بر روی زمین، بتها را به عنوان شفعائی در نزد خدا تصور میکردند. آنها را واسطهی میان خود و خدا میپنداشتند.
به بت میگفتند آنچه را که از خدا میخواستند، طلب باران، طلب بخشش، طلب وسعت، طلب... میخواستند مجرایی باشد که همهی خواستهها و طلبها، از آن طریق مطمئن، به سوی خدا صعود کند.
بتها تجسم کاذب این نیاز بودند و خدا میخواست کسانی را به زمین هدیه کند که تجسم صادق این درخواست باشند. محبوبی ملموس و محسوس باشند، دستگیر مردم باشند برای رفتن به سوی او و خلاصه، چیزی باشند میان مردم و خدا، برتر از مردم، پایینتر از خدا. و تو ای فاطمه و پدر و شوی و فرزندان تو چنین بودید.
✨و لَها جَلالٌ لَیْسَ فَوْقَ جَلالُها اِلّا جَلالُ اللَّه جَلَّ جَلالُه وَ لَها نَوالٌ لَیْسَ فَوْقَ نَوالِها اِلّا نَوالُ اللَّهَ عَمَّ نَواله.
فاطمه را جلال و جبروت و عظمتی است که برتر از او هیچ جلالی نیست مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و کرمی است که برتر از او هیچ نوال( عطا و بخشش) و کرامتی نیست مگر نوال خداوند، عم نواله.
پس ما حق داشتیم چشم انتظار آمدن شما و کنجکاو کیفیت برخورد مردم با شما باشیم.
وقتی پدرت زمین را به تولد خود مزین کرد، من از میان تمام خلایق، نگاه و چشم توجهم فقط به او شد.
هرگاه آفتاب، جسم لطیفش را میآزرد، ابری را سایبان او میساختم. هر گاه سرما آزارش میداد، شعلهی خورشید را زیاد میکردم، اگر شبانه راه میپیمود، دامن مهتاب را پیش رویش میگستردم و فانوس ستاره را نزدیکتر میبردم که مبادا سنگی پای رسالتش را بیازارد.
اما... اما من یکی که در خود شکستم وقتی دیدم با او به قدر او رفتار نمیشود، و نه به منزلت او که حتی به شان یک انسان عادی و معمولی هم با او برخورد نمیشود. انسان معمولی تمسخر نمیگردد، متهم به جنون نمیشود، با او کینه و عداوت و دشمنی نمیورزند، اما با او کردند.
او را ساحر و مجنون خواندند، با او دشمنی ورزیدند، با او جنگیدند، بر سر او خاکستر کینه ریختند.
پیشانیاش را آزردند. دندانش را شکستند، محصور شعب ابیطالبش کردند و...
و من... من آسمان، من بیجان، من سایهبان، من دیدهبان، خون دل میخوردم و در خود مچاله میشدم، وقتی که میدیدم با مقصود خلقت، با مخاطب
«لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک»، با رمز «انّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمُون»، با آدم تمام، با انسان کامل، با عقل کل، اینچنین جاهلانه و کافرانه بر خورد میشود.
و... بعد از او با تو، دردانهی خداوند.
ان شاءالله #ادامه_دارد....
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@shohaadaae_80