#سیرھ_شھدا🌸
سرتا پاش خاکی بود؛
چشم هاش سرخ شده بود از سوز سرما،
دوماه بود ندیده بودمش...
بهش گفتم حداقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور؛ بعد نماز بخون!
- سر سجاده ایستاد، آستین هاش رو پایین کشید و گفت: من با عجله اومدم که نماز اول وقتم از دست نره....!
🎙#شھیدابراهیمهمت♥️
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80