#حرفخاص💛
🌙رمضان یعنی...
ترک گناهان، 📛
نه کم کردن وزن!🕹
•☘| @shohaadaae_80 |☘•
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
یاحَضرَت ِحَق... #رنج_مقدس #قسمت_پنجم رد موجهای ریز و درشت آب را که به دیوارهای حوض میخورند و
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_ششم6⃣
منتظرم ببینم معذرتخواهی میکند یا نه. خیلی جدی دستش را توی جیب شلوارش میکند و میگوید:
– باشه باشه. بقیهشو میذاریم بعداً. نمیخوای نگاهتو مهربون کنی؟ من الآن باید برم خرید. برگشتم صحبت میکنیم.
چند قدم عقبعقب میرود و بعد هم با سرعت از در بیرون میزند. حالا با این لباسهای خیس چه کنم؟ سرما میپیچد توی تنم. لباسم را که عوض میکنم نگاهم به دفتر کلاسوری علی میافتد. ذوق میکنم. چهقدر دنبال این دفتر بودم و هر بار با قفل کردن در کمدش من را از دسترسی به آن ناامید کرده بود و حالا آن را جا گذاشته است. اینقدر ذوقزده شدهام که دیگر فکر نمیکنم در اتاق من چهکار داشته و چرا دفترش جامانده است؟!
علی گاهی چند خطی از نوشتههایش را برایم میخواند. حالا که این فرصت را به دست آورده بودم، باید تمام روزهایی را که مجبورم میکرد هرجور و هر وقت شده نوشتههایم را تمام و کامل، به دستش بدهم تلافی میکردم. دفتر را مثل نوزادی شیرین و دوستداشتنی در آغوش میگیرم.
قفل کمدم خراب است؛ دنبال جانپناهی برای دفتر، همهجا را با دقت نگاه میکنم: اتاق خودم، اتاق پسرها، آشپزخانه، انباری، کتابخانه، نه، زیر مبل سالن! محل رفتوآمد همه که هیچ بنیبشری آنجا چیزی پنهان نمیکند. زانو میزنم روی زمین و کلاسور را آرام هلمیدهم زیر مبل سهنفره.
مادر با سینی چای از آشپزخانه بیرون میآید. فوری خودم را جمع میکنم و به استقبالش میروم و در انتظار فرصتی ناب برای کاویدن دفتر علی، لحظهها را میشمارم.
به این لحظات ساکت و آرام خانه، آن هم با دفتری که پاسخ بسیاری از سؤالات کنجکاوانه من را در خود جا داده است، چهقدر نیاز داشتم! خم میشوم و دفتر را از زیر مبل، بیرون میآورم.
صفحه اول یک پاراگراف کوتاه است: «اگر روزی بخواهم قانونی برای دنیا بنویسم، گمان نکنم قواعدی فراتر یا فروتر از آنچه میبینم و میدانم بنویسم. حتی سختیها و رنجهایش را بازنویسی نمیکنم؛ اما با چشم دیگری به دنیا خواهم نگریست؛ با چشم بینایی که دوست و دشمن را درست میبیند، درست قدم برمیدارد و خوشبختی را رقم میزند.»
حس غریبی احاطهام میکند. احساس میکنم با یک علیِ جدید روبهرو خواهم شد؛ با یک علی پیچیده و ناشناخته. دفتر را ورق میزنم و میخوانم:
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهدارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_ششم6⃣ منتظرم ببینم معذرتخواهی میکند یا نه. خیلی جدی دستش را توی جیب شلوارش میکن
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_هفتم7⃣
دو نخ موازی، با لحظهای بیتوجهی درهم میپیچد و گره میشود. بعضی از گرهها را راحت میتوان باز کرد، اما گاهی گرهها چنان کور میشود که برای باز کردنش نیازمند چنگ و دندان میشوی. گاهی هم انسان خودش کور میشود و نمیبیند. در هر صورت، هر دوی اینها زندگی را سخت میکند.
کوری را تجربه کرده بود و حالا قلم دست گرفته بود تا برداشتها و دریافتهای تجربه شدهاش را بنویسد. شاید با این نوشتن کمی از بار قلبش سبک شود. ساعتها بیخوابی و درد کشیده و دنبال دلیلی بوده تا نفهمیهایش را توجیه کند. حتی اگر عمرش را از سر راه آورده باشد، دوباره اشتباه کردن وحشتناک است. اگر برای زندگیاش غلطگیر هم ساخته باشند، جایش روی ورق میماند و توی ذوق میزند.
صحرا کفیلی در مسیر زندگیاش قرار گرفته بود و او مجبور شده بود که این مسیر را طی کند. عبور از این مسیر، راهبلد میخواست و کسی که همراهیاش کند.
آن روز به فاصله یک سؤال از استاد، تا برگردد سر صندلیاش، جزوهاش ناپدید شد. کلاس هم که خالی شده بود و ماندن و ایستادن فایدهای نداشت. کسی آن را برداشته بود و باید برش میگرداند.
ترم چهارم، استاد پروژهای داده بود و از دانشجوها خواسته بود در گروههایی متشکل از دخترها و پسرها، کار را مشترک به سرانجام برسانند.
کفیلی و شفیعپور، دخترهایی بودند که توی این گروه پنجنفره حضور داشتند. دو یا سه جلسه بعد بود که همه همدیگر را به اسم کوچک صدا میکردند. پسرها کفیلی را صحرا صدا میکردند و شفیعپور را شکیبا.
از خودش و میلهایی که درونش سر بر میآوردند میترسید. کشمکش عجیبی که اگر در آن به زانو میافتاد بلند شدن سخت میشد. به قول امیر، به بدی مبتلا نشدن راحتتر از رها کردن بدی و گناه بود. برای راحتی خودش هم که شده سعی میکرد همکلامشان نشود و همچنان آنها را به فامیل خطاب کند.
افشین، او را وسوسه میکرد که کمی هم به فکر این چند روزه باش و خوش باش؛ اما سعید با اینکه خودش راحت بود، به فکر او احترام میگذاشت.
– آقای امیدی جزوهتون پیدا شد؟
خانم کفیلی این را پرسید. فکر کرده بود وسط بحث و این سؤال؟! جدی و خشک پاسخ داد:
– نه.
کفیلی کوتاه نیامده بود. انگار حالا که شروع کرده بود نمیخواست کارش ناقص بماند.
– حالا چهکار میکنید؟
در جواب کفیلی سکوت کرده بود تا بلکه قضیه تمام شود؛ اما او ادامه داده بود:
– من از روی جزوه خودم براتون کپی گرفتم.
جوابی نداشت یا نخواست که بدهد. به جای تشکر، تعجب کرد. نمیخواست به کفیلی فرصت دهد و او دچار این توهم بشود که یک گام این پروژه ارتباط را پیش برده است. با خودش فکر کرد که این چه رسم مسخرهای شده که همه میخواهند خودشان را نخود هر آشی کنند!
توهّم بشریت انگار به اوج خودش رسیده است.
تجزیه و تحلیل ذهنش تمام نشده بود که کفیلی ابتکار عمل را به دست گرفت. کنار سکو آمد و جزوه کپی شده را جلوی همه بچهها مقابلش گرفت. برای فرار از موقعیت پیش آمده سریع دست کرد توی جیبش و یک اسکناس پنجهزار تومانی روی میز گذاشت.
صحرا زیر لب غرید:
– وا! چه قابلی داشت آقای امیدی؟! حتماً اینهمه جزوه شما دستبهدست میچرخه پول میگیرید.
خنده بچهها که توی فضا پیچید حس کرد که آهنی روی مغزش اصطکاک ایجاد میکند و جرقههای ریز میزند. زیر لب گفت:
– هرجور راحتید فکر کنید. مهم نیست.
و اسکناس پنجهزار تومانی را روی میز سُر داد طرف کفیلی.
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهدارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡
#دلانه♥️
تویاینگـرسنگیوتشنگیهاازتنھایی
سفرهسحروافطار #امامزمان"عجـ"
غافلنشیمخدایینکرده؛
یادموننـرهڪسیهستڪهمنتظر
برگشتماست..
همینالابھترینموقعست،
ماهمبارڪرمضان..! 🌙
خلوتڪنیمباخودمون
وخداوازشبخواهیمڪمڪمونڪنه
ماهپُـربرڪتیبشهبرامونإنشاءالله..
•🏝| @shohaadaae_80 |🏝•
12_Mirdamad-Salahshoor_shab_2_Ramezan_93-02_(rasekhoon.net).mp3
14.22M
📖 دعای افتتاح
🎙 بانوای مداحان سید مهدی میرداماد و حاج مهدی سلحشور
التماس دعا🤲
•✨| @shohaadaae_80 |✨•
#حرفخوب💚
🌙رمضان یعنے ...
ماهے که در آن
با هر نفس کشیدنت،🌱
میتوانے دنیا را به خوشبختے
نزدیکـ تر کنے!!
پس حتے براے نفسهایت هم
نیت #ظهـــور کن ...🌧
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🍀
#صبحتونمهدوی🌤
•🌈| @shohaadaae_80 |🌈•
هدایت شده از 『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
🔶 تلاوت قرآن به نیابت از شهدا
🍃جزء نهم9⃣
🌷ثواب آن هدیه به امام موسیکاظم(ع) به نیابت از شهید مصطفی صدرزاده🌹
درصورتی که خواندید بر روی لینک زیر کلیک کنید و گزینه خوانده شد را انتخاب کنید👇👇👇
EitaaBot.ir/poll/kly5?eitaafly
📣 لطفا نشر دهید تا همه در ثواب این ختم سهیم باشند💛
هدایت شده از 『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
J9.mp3
5.54M
📖|تندخوانے و ترتیل جزء نهم9⃣
🎤|قـارے: استاد معتـز آقایـے
•✨[ @shohaadaae_80 ]✨•
#هَمـڳآمبـــآڪَلٰامۅَحے
جزء9⃣قرآن کریم:
♦️ آیه ۲۰۰ سوره اعراف: « وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيم ٌ ﴿۲۰۰﴾»
♦️ترجمه:«و اگر از شيطان وسوسه اى به تو رسد به خدا پناه ببر كه او شنواى داناست .»
📌نکته اخلاقی:
وسوسه های شیطان برای انسان آنقدر زیاد است که حتی خداوند به پیامبران خود نیز هشدار داده که از خود در برابر آن مراقبت کنند.این وسوسه ها دائمی و حتمی است و افراد صالح و باتقوا نیز از آن در امان نیستند.
📣کتاب آسمانی در این رابطه چند هشدار را به ما می دهد:
🔶🔸از کوچک ترین وسوسه شیطان نباید غافل شد و باید به خدا پناه برد و خود را تحت پوشش او قرار داد.
🔶🔸استعاره و استمداد از خدا بهترین درمان وسوسه های شیطانی است.
🔶🔸باید به خدایی پناه برد که شنوا و داناست و به هر راز و رمزی آگاه است.
💠در حقیقت شیطان با وسوسه های خود قصد گمراه کردن تمام انسان ها را دارد اما در برابر مخلصین شکست می خورد.سعی کنیم که در راه اخلاص قدم برداریم و از مخلصین باشیم تا با کمک خداوند شیطان نتواند بر ما نفوذ کند.
💟قَدْ اَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَ💟
📿@shohaadaae_80📿.
🌹🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌹
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
#جرعهایازدریاینهجالبلاغه🏝
💠 هرگاه خدا بخواهد بنده ای را خوار كند، دانش را از او دور سازد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت288
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇@shohaadaae_80
#دُعآےهَرروزبَݩدگے
شرح مختصری از فراز دعای روز نهم ماه مبارک رمضان🌙
🍂🍃🍂🍃
مرحوم آیت الله مجتهدی درشرح فراز" اللهم اجعل لی فیه نصیبا من رحمتک الواسعه" میگوید: خدایا، من را از رحمت واسعه خودت نصیب گردان. برای استجاب این دعا باید چه کنیم؟!..
باید به زیر دستمان کمک کنیم. اگر وضع مالی کسی خوب است، برای دختران دم بخت مستمند جهاز تهیه کند.دراین صورت دعا درباره او مستجاب میشود و اگر زلزله شود؛ زیر آوار نمی ماند، چون " رحمت خدا" شامل او شده است..
این استاد برجسته اخلاق ادامه میدهد: خدایا من را هدایت کن به ادله خودت.. خدا دلیل های روشنی دارد که مارا به آن ادله روشن، هدایت میکند. هرظالمی که به جزای اعمالش میرسد، عبرتی برای ماست..، آدم با دیدن این عبرت ها میتواند(خداشناس) شود.!!
وی تاکید میکند: باید تمام عیب هارا ازخود دور کنم، وبا غیبت نکردن، حلال کردن مال و...این دعا درباره ام مستجاب شود...تا مردم ازما راضی نشوند؛ خدا از ما راضی نمیشود!!..
روایت است دوستی صد درجه دارد که ۹۹بخش آن مخصوص" خدا" است ویک درجه آن بین مخلوقات تقسیم شده وخدا درهمان نیز، سهم دارد..🍁
خدایا این دعاهارا به محبت خودت درباره ما مستجاب کن..❣
🌟التماس دعای فرج🌟
☆|@shohaadaae_80|☆
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#پایاخلاقشهدا🌹
👤میگفت :
تو سوريه وقت خواب ندارم🛏
وقتى هم مى خواهم بخوابم از شدت خستگى نمى توانم بخوابم🤦♂
انگار يک لشكر مورچه دارند از پاهايم بالا مى آيند!🍃🐜
پ.ن:حواسمون هست؟
#شهدا اینجور برای #ظهورکارکردن...
#ماکجایم؟⚠️
🌺شھیدمحمودرضابیضایی✨
•💎| @shohaadaae_80 |💎•
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#پایاخلاقشهدا🌹 👤میگفت : تو سوريه وقت خواب ندارم🛏 وقتى هم مى خواهم بخوابم از شدت خستگى نمى توانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤چگونه در مقابل #شیطان
ایستادگی کنیم⁉️
🎙حجتالاسلام دانشمند
#پیشنهاددانلود❇️
•🌀| @shohaadaae_80 |🌀•