『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_سیام0⃣3⃣ - لیلا! خواهش می کنم با من به از این باش که با خلق جهانی . ظرف میوه را ه
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_سیویکم1⃣3⃣
- لیلا خانم . من فلسفه ی زندگی رو این طور می فهمم که مدتی فرصت داری توی دنیا زندگی کنی . توی این مدت ،جوانی از همه ی دوران هاش طلایی تره باید بار یک عمر رو توی همین جوونی ببندی. من هم دارم همین کار رو می کنم . بالاخره یه سری فرصت ها و لذت ها مخصوص همین روزاست.
تو که این حرف من رو رد نمی کنی. اما داری بهانه گیری می کنی.
چرا خوب شروع می کند و این قدر بد نتیجه می گیرد.
الان من برای سهیل یک فرصتم، شاید هم یک لذت و سهیل فرصت طلبانه می خواهد این لذت را از دست ندهد. آن هم در دوران طلایی عمرش.
- نه رد نمی کنم . درست می گی . فرصت خاصی که خیلی هم بلند نیست .
تکرار هم نمیشه . فقط چطور توی این فرصت ،چینش می کنی و جلو می بری؟
جوانی می آید تا روی میز را جمع کند .
سهیل سفارش بستنی می دهد . بستنی مورد علاقه ی مرا می شناسد.
- همین طور که تا الان چیدم. همین رو جلو می برم . چون موفق بودم .
راست می گوید که موفق بوده است . یادم افتاد که استادمان میگفت موفقیت با خوشبختی فرق دارد.
بعضی ها آدم های موفقی هستند با مدرکشان یا شهرتشان یا بعضی در کسب و کارشان ؛ اما خوشبخت نیستند. خوشبختی را طلب کنید.
- لیلا جان! تو این همه پیشرفتی که تاحالا داشتم رو تأیید نمی کنی؟
من همه چیز دارم . فقط تورو کم دارم . متوجهی لیلا ؟
این جمله ها را وقتی می گوید صدایش کمی رنگ خواهش دارد . دلم می لرزد. اگر من نخواهمش سهیل چه می شود ؟ دلم نمی خواهد سهیل ناراحت شود .
- خواهش می کنم کمی واقع گرا باش.
با این حرفش حس می کنم کمی فاصله ی بینمان را فهمیده است . من شاید از نبودن های پدر ناراحت و به خیلی از سختی او معترضم ، اما هیچ وقت هدف پدر را نفی نمی کنم .
هیچ وقت اندیشه ی جهانی اش را در حد یک روستا کوچک و کم نمی خواهم.
- پسردایی، من دوست ندارم حقیقت های موجود دنیا رو فدای واقعیت های سرد و بی روح و القایی بکنم.
- چرا؟ چون عادت کردی تو سختی زندگی کنی .
دلم می خواهد این حرفش را با فریاد جواب بدهم. پس اوهم مرا مسخره می کند و فقط چون مرا می خواهد، این طور می خواندم .
لذتی هستم که در نوجوانی به دلش نشسته و حالا اگر به دستش بیاورد می تواند عشق بازی های آرزویی اش را با این عروسک داشته باشد.
وگرنه آرمان ها و افکار و خواسته های من را نه می داند و نه می خواهد که بشنود ،مهم نیست برایش. با خنده ی تلخی نگاهش می کنم و می گویم:
- آقاسهیل. پسردایی خوب من . هم بازی کودکی.
و بغض می کنم . نگاهم را بر می دارم از چشمان مشتاقش که فکر می کند می خواهد حرف های باب میلش را بشنود و ذوق کرده است .
- من و تو خیلی شبیه به هم نیستیم.
راستش من توی این دنیا زندگی می کنم ،نه توی رویا.
همین جایی که همه آدم ها زندگی می کنند . منظورم آدمهایی که با خیالاتشون زندگی می کنند نیست.
چون این افراد برای رها شدن از سختی و رنج زندگی حقیقی به خیالات و آرزوهاشون پناه می برند. طبق واقعیتی که میسازند و یا ساخته شده براشون زندگی می کنند و وقتی به سختی های دنیا می افتند بیمار و بی تاب می شن.
سهیل صبر نمی کند تا حرفم را بشنود . با عصبانیت بلند می شود . خم می شود روی میز و صورتش را نزدیک صورتم می آورد و آرام می گوید:
- لیلا! بس کن تو رو خدا !
این همه پدرت با حقیقت زندگی کرد آتیش کجای دنیا رو تونست خاموش کنه ؟ غیر از اینه که مدام خودش در سختی رفت و آمد و دوری از شما و جنگ توی این کشور و اون کشور بود . آره اینا حقیقته، اما این قدر تلخ هست که من هیچ وقت نخوام برم طرفش. می خوام راحت باشم.
تو رو هم دوست دارم .می خوام آروم زندگی کنی.
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهدارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅رهبر انقلاب: اگر حاج قاسم ده سال دیگر هم زندهبود اورا کنار نمیگذاشتم🌹
🌱رهبر انقلاب، شب گذشته: همین شهید عزیزی که شما از او اسم بردید -شهید سلیمانی، و بنده شب و روز به یاد او هستم- شصت و چند سال سنّش بود، اگر دَه سال دیگر هم زنده میماند و بنده زنده میماندم و بنا بود که من مشخّص بکنم، او را در همین جا نگه میداشتم، یعنی کنار نمیگذاشتم او را که جوان هم نبود. ✨
۹۹/۲/۲۸
◇{ @shohaadaae_80 }◇
🔶 تلاوت قرآن به نیابت از شهدا
🍃جزء بیست و پنجم5⃣2⃣
🌷 ثواب آن هدیه به حضرت قاسم(علیهالسلام) به نیابت از شهیدان محمد کیهانی و علی تمام زاده🌹
📣 لطفا نشر دهید تا همه در ثواب این ختم سهیم باشند🦋
@shohaadaae_80
6285599_652.mp3
4.01M
📖|تندخوانےوترتیلجزءبیستوپنج
2⃣5⃣
🎤|قـارے: استاد معتـز آقایـے
•✨[ @shohaadaae_80 ]✨•
#هَمـڳآمبـــآڪَلٰامۅَحے
جزء5⃣2⃣قرآن کریم:
♦️ آیه ۴۰ سوره شوری:«وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ....﴿۴۰﴾»
♦️ترجمه:«و جزاى بدى بديى مانند آن است، پس هر كه عفو كند و اصلاح نماید پس پاداش او بر عهدۂ خداست....»
📌نکته اخلاقی:
در قرآن كريم دوبار عبارت «فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» آمده است: يك بار در سورهى نساء آيه 100 كه مربوط به مهاجرين مخلص است و يك بار در اين آيه كه مربوط به عفو از بدىهاى مردم است، پس معلوم مىشود پاداش عفو و اصلاح هم وزن پاداش مهاجرت الى اللّه است.
📣در این آیه تأمل کنیم:
✅عفو و اصلاح از كسى كه قدرت انتقام دارد، پاداش بزرگى در پى خواهد داشت.
✅قصاص و مجازات بايد مطابق جنايت باشد (نه متفاوت با آن كه موجب افراط و تفريط شود).
✅عفو از بدى ديگران كافى نيست بايد او را اصلاح كرد.
✅در انتقام پاداش نيست ولى در عفو پاداش است.
💢درمیابیم که بخشش در هنگام قدرت ما را ذلیل نمی کند بلکه نزد خدا ارزشمند است.همانا خداوند هیچ ستمکاری را دوست ندارد.
💥إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ💥
📿@shohaadaae_80📿.
🌹🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌹
#دُعآےهَرروزبَݩدگے
"خدایا! امروز مرا دوست دار اولیائت قرار بده ودشمن دشمنانت کن وپیرو سنت خاتم رسل بدار، ای بازدارنده دلهای پیامبران...!"
☆|@shohaadaae_80|☆
♦️🔷♦️🔷♦️🔷
#دُعآےهَرروزبَݩدگے
شرح مختصری ازفراز دعای روز بیست وپنجم ماه مبارک رمضان🌙
🍁🍁🍁
درشرح دعای روز بیست وپنجم آمده است:" در دوره آخرالزمان قلب مومن آب میشود؛ زیرا گناه را میبیند واستطاعات تغیر وضع راندارد."
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی میفرمایند: اگر پسرتان بی تقواست ونماز نمیخواند، نباید اورا دوست داشته باشید، حدیث است که به حقیقت ایمان نمی رسید، مگرآنکه نزدیک ترین خویشان خود را برای خدا دوست نداشته باشید، چون متدین نسبت ودورترین افراد را برای اینکه متدین است، دوست داشته باشید.
🍁🍁🍁
این استاد اخلاق در ادامه با بیان حدیثی دیگر، اظهار میکند: امام باقر(ع) به شخصی فرمودند:" اگر اراده کردی که بفهمی بهشتی🦋 ✨هستی یا جهنمی🔥😈..به قلبت مراجعه کن، اگر دیدی اهل طاعت را دوست داری، اهل بهشت واگر اهل گناه را دوست داری، اهل جهنم هستی وانسان درقیامت باکسی که اورا دوست دارد❣، محشور میشود."
🍁🍁🍁
پروردگارا! این دعاهارا به مرحمت خودت برما مستجاب گردان..!🥀
🌟التماس دعای مخصوص فرج🌟
☆|@shohaadaae_80|☆
🍁🍁🍁
#حرفخوب💚
اونا چجوري اَز آرزوهاشون گذشتن(:
وقتي ما نميتونیم اَز گناهامون بگذریم!
•🦋| @shohaadaae_80 |🦋•
🔷 پاسدار معمولی 🔷
🔶 دامادم میگوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد. علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچههای بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد: «جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی؟» و سیدمحمد جواب میدهد: «پاسداری است مثل تو.» او میگوید: «نه؛ جهان آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است.»
سیدمحمد جواب میدهد: «گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است.»
🔷 فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصیاش راهی اتاق فرماندهی میشود. میبیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.
🔶 راوی: پدر شهید
♥️ شهید سید محمد جهانآرا
•🦋| @shohaadaae_80 |🦋•
#حرفخوب💚
شایدخداوقتی
نگاھبہبندههاشمیڪنہ
یہلبخندمیزنہوتودلشمیگہ
ایبابا...
توچیمیخوایومنچیدیدمبرات..(:🌱
•🦋| @shohaadaae_80 |🦋•
#آشݒَݫۍاَزݩُوعاِفطارے
گوشت چرخ کرده:500 گرم
فلفل دلمه ای سبز یا قرمز خرد شده :1 عدد
گوجه فرنگی :3 عدد
رب گوجه فرنگی:1 قاشق غذا خوری
پودر زعفران :1/2 قاشق چایخوری
فلفل سیاه:1/2 قاشق چایخوری
سیب زمینی حلقه شده :2 عدد
پیاز رنده شده :1 عدد
پودر سیر :1/2 قاشق چایخوری
پاپریکا :1/2 قاشق چایخوری
گرد لیمو :1 قاشق چایخوری
نمک :به میزان لازم
طرز تهیه مرحله به مرحله کباب تابه ای
پیاز را رنده کنید و آبش را بگیرید . بعد گوشت چرخ کرده را به همراه پیاز رنده شده ، مقداری نمک ، فلفل و زرد چوبه با دست خوب ورز میدهیم .
آنقدر ورز میدهیم تا کاملا به خورد هم بروند.در یک تابه مقداری روغن میریزیم و رب گوجه فرنگی را با حرارت بالا تفت میدهیم.
ادویه پایریکا را هم به آن اضافه میکنیم و چند ثانیه دیگر تفت میدهیم .سپس نصف پیمانه آب جوش اضافه میکنیم و در کنار آب جوش گرد لیمو و زعفران را مخلوط کرده و بعد از یک جوش کوچک سس را از روی حرارت برمیداریم.
گوشت های ورز داده شده را به اندازه و حالت دلخواه خود فرم دهید و در تابه روغن با حرارت ملایم رو به بالا سرخ کنید.
دو طرف گوشت را سرخ کنید تا گوشت آب بیندازد و بعد از سرخ شدن غذای شما آماده است.
نوش جان😋❤️☺️
@shohaadaae_80
4_5855073518701512078.mp3
9.93M
#درساخلاق✨
👤حجتالاسلام و المسلمین عالی🎙
❇️ موضوع : عواملبرکتدرزندگی🌺
#جلسه_هشتم8⃣
#کلام_عالی🦋
#ویژه_ماه_رمضان🌙
•👂| @shohaadaae_80 |👂•
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_سیویکم1⃣3⃣ - لیلا خانم . من فلسفه ی زندگی رو این طور می فهمم که مدتی فرصت داری
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_سیودوم2⃣3⃣
اگر پدرت می موند سر زندگی مجبور نبود این همه سال تو رو از خونه دور کنه، این که با پدرت سر ناسازگاری گذاشتی و تحویلش نمی گیری رو هم میبینم و هم می دونم . علتش هم تقصیر اونه . این همه حق گرایی پدرت چه نتیجه ای داشته لیلا؟
من دیگه نمی خوام تو رو غصه دار ببینم. میفهمی؟
نمی فهمم. نمی خوام منش و بینش پدرم را اینطور ساطور کشی شده بفهمم.
بستنی می آورد . سهیل لبخند می زند. بستنی را می گیرد و مقابلم می گذارد. گریه ام را قورت می دهم . چه کار سختی ! باید زودتر از این یاد می گرفتم اشکم از چشمم روی صورتم نریزد.
باید اشکم از قلبم بچکد. هرچند رنگ خون باشد و در رگ هایم جریان پیدا کند. این طور دیگر هر کس جرئت نمی کرد دایهی مهربان تر از مادر بشود برایم.
-لیلا! ببخش عصبی شدم . اصلا نفهمیدم چی گفتم .
ببین لیلا!
بیا بیخیال بشیم. من تو رو میپرستم . دیگه حرف فلسفی منطقی نزنیم . محبت مون رو باهم بگیم.
-لیلا! ببخش عصبی شدم . اصلا نفهمیدم چی گفتم .
ببین لیلا!
بیا بیخیال بشیم. من تو رو میپرستم . دیگه حرف فلسفی منطقی نزنیم . محبت مون رو باهم بگیم.
راست می گوید. بین عاشق و معشوق فلسفه و منطق مزخرف ترین علم کلامی است؛ اما درست نمی گوید.
با منطق عشق ، فلسفه ی کلامی معشوقین شکل گرفته است.
ولی الان نه او عاشق است و نه من معشوق.
آرام بلند می شوم. چرا عصبی نیستم ؟
چون تازه دارم می فهمم دنیا چه رنگی است و بر چه ایده ایی دارد جلو می رود که این قدر خشن و خونین و زشت است.
صندلی را سرجایش می گذارم . نگاه به چشمانش نمی کنم تا دلم نسوزد. به آرم طلایی سرآستین خیره می شوم و می گویم :
- راست می گی پسردایی! اگه الان اینجا نشستیم و ادای عاشقی در می آریم و اگر موفقیم و طبل برداشتیم و می کوبیم تا عالم و آدم حسرت زده نگاهمون کنند، اگه می تونیم موسیقی لایت گوش بدیم و کافی میکس رو در عالم واقع کنار تمام این پسرها و دوستای خوشگل شون بخوریم ، چون خیالمون راحته چند نفری هستند که پای همه ی حقایق عالم هستی وایسادند.
من شاید مثل تو فکر می کردم ، اما الان ازت ممنونم که برام گفتی . هرچند که من نمی خوام افکارم مثل افکار شما خودخواهانه و پست باشه .
رنگ چهره اش سفیدی را رد کرده و به سرخی رسیده .
می ترسم و چشم می گیرم .بلند می شود و مقابلم می ایستد. به ثانیه ای دستش با شدت به صورتم می خورد .
زمان لحظه ای می رود و بر می گردد. در گوشم زنگ بلندی به صدا در می آید ، چشمانم را می بندم تا بتوانم صدای زنگ را کنترل کنم.
تازه سوزش صورتم را حس می کنم . چشم باز می کنم . دستش روی هوا مانده است . تقصیری ندارد . دردش آمده، شنیدن حق تلخ است .
لبخند می زنم ،اما تمام تنم می لرزد . دستم را مشت می کنم . لبم را به دندان می گیرم . کاش می توانستم برای چند دقیقه ای بغض نکنم . به زحمت چشمانم را باز می کنم و نگاهش می کنم .
فقط می گویم:
- حق ، اون کودکیه که زیر آوار می مونه ،چون جامعه ی جهانی سرزمینش رو می خواد. فرقی هم نمی کنه ،سرخ پوست آمریکایی باشه که زنده زنده سوزوندنش ، یا اون بچه ی کشور همسایه که گریه می کنه و می گه من نمی خوام بمیرم .
حق گرسنه ی سومالیایی که بچه ش داره جلوش جون می ده و آمریکا گندم اضافه ش رو توی دریا می ریزه . این هم حقه ، هم واقعیت . من حالا فهمیدم که باید به پدرم افتخار کنم.
تا می آیم بروم دستش را مقابلم می گیرد :
- لیلا ، من غلط کردم . ببین .... دستم بشکنه . خواهش میکنم صبر کن .
اگر لحظه ای دیگر در این فضای مستانه بمانم بالا می آورم . دستش را پس می زنم و تند پله ها را پایین می روم . از در که بیرون می روم ، کسی صدایم می کند . برمی گردم .
پدر و علی هستند . صورتم را می پوشانم و همراهشان سوار ماشین می شوم. جواب سوال های پی در پی علی را می دهم . هنوز گنگ و منگم . هم از سیلی ای که خوردم ،هم از سهیل . چقدر تغییر کرده است !
هرچه بیشتر فکر می کنم این نتیجه برایم ملموس تر می شود که سهیل میخواسته مرا برای خودش تصاحب کند .
این مدل رایج علاقه است که همه جا و بین همه جریان دارد .
چیز عجیبی هم نیست . به کسی محبت کنی تا او را برای خودت کنی ؛ خود خواهانه ترین صورت محبت . اما حالا این ها مهم نیست ؛ مانده ام که با این جای سیلی روی صورتم چه کنم؟ خدا به داد برسد.
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهدارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡