eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
531 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
218 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 دو رفیق؛ شهادت را کنار هم معنی کردند ... 🔺دستِ (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان گذاشتم. به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد. از نقطه ی رهایی باید عازم خط می شدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. 🔺صبح روز بعد؛ پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال؛ احساس می کردیم پوست بدنمان دارد می سوزد و ریه هایمان داغ شده است. 🔺زیر آن آتش باران شدید؛ ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون؛ کلی خوشحال شدم؛ آن ها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. 🔺دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آن ها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست؛ دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. 🔺قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. 📚 برشی از کتاب زمینهای مسلح نوشته گلعلی بابایی "روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱" پیکر پاک و مطهر این دو شهید تا سال ۱۳۷۳ به همین شکل در منطقه فکه؛ زیارتگاه ملائکة الله بود. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔺دستِ (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان گذاشتم. به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد. از نقطه ی رهایی باید عازم خط می شدیم. خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. 🔺صبح روز بعد؛ پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال؛ احساس می کردیم پوست بدنمان دارد می سوزد و ریه هایمان داغ شده است. 🔺زیر آن آتش باران شدید؛ ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون؛ کلی خوشحال شدم. آن ها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیکِ آن ها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست؛ دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. 🔺پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فک؛ زیارتگاه ملائکة الله بود. 📚 زمین های مسلح / گلعلی بابایی "روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱" کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🟢 دو رفیق شهادت را کنار هم معنی کردند. 🔺دستِ (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان گذاشتم. به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد. از نقطه ی رهایی باید عازم خط می شدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. 🔺صبح روز بعد؛ پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال؛ احساس می کردیم پوست بدنمان دارد می سوزد و ریه هایمان داغ شده است. 🔺زیر آن آتش باران شدید؛ ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون؛ کلی خوشحال شدم؛ آن ها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. 🔺دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آن ها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. 🔺قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. 🇮🇷 لازم به ذکر است پیکر مطهر این دو شهید تا سال ۱۳۷۳ به همین شکل در منطقه فکه؛ زیارتگاه ملائکة الله بوده است. 📚 زمینهای مسلح _ گلعـلی بابایی روایتی از حمـاسـه عملیات والفـجر ۱ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra