💠 پـــلاک خـــاکی 💠
💠 #شکارچی ♦️خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_رشیدپور از دفاع مقدس 3⃣ قسمت سوم دومین کار؛ شناخت منطقه
💠 #شکارچی
♦️خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_رشید_پور از دفاع مقدس
4⃣ قسمت چهارم
آن روز پنج کیلومتر عقب تر رفتم و در پشت ادوات که چند خمپاره انداز بیشتر نبودند قرار گرفتم. از بچه ها هم یک لیوان پلاستیکی قرمز رنگ دسته دار که همه بچه های جنگ این لیوان ها رو خوب می شناسند گرفتم و روی خاکریزی قرار دادم. سیصد متری فاصله گرفته و آنقدر قلق گیری کردم تا موفق شدم لیوان را بزنم.
فاصله ما با خط دشمن هم همین قدر بیشتر نبود. خوشحال و خندان به جمع همرزمان برگشتم. حالا مطمئن بودم که اگر نگویم پیشانی؛ اما سر و صورت دشمن را می توانم بزنم.
کسانیکه آموزش کلاسیک دیده اند ممکن است به من بخندند؛ ولی بضاعتم همین مقدار بود. لطفاً نخندید با همین شرایط؛ سی و شش تا سی و هشت شلیک موفق داشتم.
چند بسته گلوله پیدا کرده بودم که ثاقب آتش زا بودند. خشابم را پر کردم و شرایط تابش خورشید را بررسی نمودم و به بالای ساختمان رفتم. بعد از نماز صبح کمی با قمقمه روی دستم آب ریختم و جلویم را آب پاشی کردم. همه چیز مرتب بود. یک چک نهایی کرده و بسم اللهی گفتم و به انتظار نشستم.
هوا روشن شده بود که اولین ماشین را در خط دشمن رؤیت کردم. یادم نمی رود؛ خودرو ایفای تانکرداری بود که برای پرکردن تانکرهای خط آمده بود.
خودرو تک سرنشین بود. سربازی از آن پیاده شد و شیلنگ ایفا را در تانکر قرار داد و سیگار به دست منتظر پرشدن آن نشست.
باد از روبرو می وزید و سرعت باد او را به خوبی نشان می داد. وسط بدنش را نشانه گرفتم و ذکری گفتم و یاعلی گویان شلیک اول را انجام داده و او را پهن زمین کردم.
با تکانی که اسلحه بر من وارد کرد نتیجه شلیک را در ابتدا نفهمیدم. فقط می دانم که تیر را به پهلوی راستش زدم. نگاهم سمت سنگر آمبولانس رفته بود. می دانستم اگر آمبولانس بیاید شلیک صحیحی داشته ام.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#دفاع_مقدس
#قهرمانان_وطن
#رزمندگان_اسلام
کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇
🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra