eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
531 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
218 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
13.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 🔥🔥 🌓 ✍️می نویسم که یادمان نرود ۳۰ آذر ۱۳۶۵ ، مردم شهر ( آن موقع) مشغول تدارک بودند که ده‌ها فروند جنگنده بعثی، محله های شهر را بمباران کردند و چند صدنفر مرد و زن و بچه پرپر شدند، اما دولت های غربی فقط نظاره کردند و دم بر نیاوردند!! کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔆 شروع هر روز در کنار شما باعث می شود که احساس زنده بودن کنیم و همه چیز حس بهتری دارد برایمان...🇮🇷 📷 ؛ میمک؛ ارتفاعات گرگنی ۱۳۶۳؛ عراق در این منطقه از بمب های شیمیایی استفاده کرد. در حال اصلاح صورت خود برای استفاده از ماسک شیمیایی هست. وی سال بعد در بشهادت رسید. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🟩 روایت از شب 🌗 شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون؛ به رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جوّ پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند؛ وقتی که به منطقه مسلط شدیم؛ طرح به دام انداختن کاروان را ریختیم. آنان باید با خیال راحت تا می‌آمدند که در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه بود؛ در آن تنگه باید خلبانان هوانیروز از عقب و جلو راه را بر کاروان می‌بستند و ... طرح که آماده شد؛ با فرمانده پایگاه هوانیروز تماس گرفتم و خواستم آماده عملیات باشند. صبح روز پنجم مرداد؛ عملیات مرصاد با رمز "یا علی" آغاز شد. در تنگه چهارزبر؛ چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود...🔥 ▫️💠▫️💠▫️💠▫️💠▫️💠 🗓 ۵ مرداد ۱۳۶۷ _ سالروز عملیات پیروزمند مرصاد کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🗓 ۵ مرداد ۱۳۶۷ _ سالروز عملیات پیروزمند ... 💠 خاطره كارگردان انقلابى از 🔺من به عنوان فیلم ‌بردار برای عملیات مرصاد رفته بودم. از طریق که وارد شدیم؛ سر و وضعمان همان سر و وضع معمولی بود. لباس های خاکی و همان شکلی که بچه‌ های بسیجی آن فضا داشتند. به شهر که وارد شدیم؛ دیدم شهر به طرز عجیب و غریبی تفاوت دارد و اصلاً همان حسی را که در اوایل جنگ در دیده بودم؛ اینجا هم تقریبا توی فضای شهر حس می‌ شد. 🔺همان اوایل به ما گفتند: "لطفاً بروید؛ ریش هایتان را بزنید و لباس هایتان را هم عوض کنید." یعنی باید لباس های خاکی‌ ای را که تنمان بود عوض می‌ کردیم. خب ما مقاومت کردیم. فکر می‌ کردیم برای چه باید اینجا ریشمان را بزنیم یا لباس هایمان را عوض کنیم! گفتند: "شهر آلوده است" و معنایش این است که الان منافقین داخل شهر شده‌ اند و تیپ هایشان را شبیه ماها کرده ‌اند و الان این طوری قاطی ماها هستند. 🔺از آن لحظه ‌ای که این حرف را شنیدم یک مرتبه احساس کردم که یک طور دیگر دارم به شهر نگاه می‌ کنم. انگار پرده ‌ای از جلوی صورتم افتاد. باز مقاومت می‌ کردم تا اینکه بالاخره عزیزی که همراه ما بود؛ ما را وارد یک مدرسه کرد. دیدم عده‌ ای ردیف؛ گوشه دیوار ایستاده ‌اند. تعدادشان خیلی زیاد بود. اصلاً انگار آینه بودند. 🔺...تیپ ها دقیقاً مثل ما: لباس ها؛ لباس های خاکی و موها درست شبیه مال ما. همه‌ شان جزء منافقین بودند. از آن لحظه به بعد دیدم دیگر نمی‌ توانم به هر کسی اعتماد کنم. چیزی که توی جنگ به آدم آرامش می‌ دهد این است که وقتی عزیزی از کنارت رد می‌ شود؛ بدون اینکه بدانی اسمش چیست و یا از کدام ناحیه ایران آمده؛ می‌ دانی که سر یک چیز مشترک با او متفق‌القول هستی؛ همه به سمت یک جهت حمله می‌ کنیم. آن وقت دیگر حتی نیازی به حرف زدن نیست؛ اشاره‌ ها هم معنا پیدا می‌ کند. حالا به یکباره می‌ دیدم شهر عوض شده. 🔺آن روز؛ روز خیلی بدی بود... برای تهیه فیلم از عملیات مرصاد که رفته بودیم. چندین بار من را به عنوان منافق گرفتند و گذاشتند گوشه دیوار؛ در حد اعدام! ماشین ما رزمی نبود. یک مرتبه ماشین را نگه می‌ داشتند و به روی ما اسلحه می‌ کشیدند. 🔺یکی دو بار اصلاً قبل از اینکه حرف بزنیم؛ ما را پیاده کردند. گلنگدن‌ها را کشیدند که ما را به رگبار ببندند و ما هی داد زدیم که به خدا از گروه هستیم. بعد از آن مجبور شدیم در و دیوار ماشینمان را پُر کنیم از اسامی "گروه روایت فتح" و " گروه تلویزیونی روایت فتح" که لااقل از دور ما را نزنند! 📚 کتاب: عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین نوشته محمدعلی صدرشیرازی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra