... و غم دارم که چطور برگردم؟
_از کتاب به سفارش مادرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#یک_قاچ_کتاب🍉
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
حقش نبود تیر به تابوت او زدند؛
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
_ @ShugheParvaz
بسم الله الرحمن الرحیم
"
يَوم جَدِيد بِحُب الحُسَّين ..
صَلى الله عَليكَ يا أبَا عَبدالله
صَلّىٰ اللَّهُ عَلَيْكِ يا فَاطِمة الزَّهراء
السَلام عَلىٰ جبَل الصبر زيَنب
السَّلامُ عليكَ يا صَاحبْ الزْمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اى فرزند آدم اندوه روز نيامده را بر امروزت ميفزا، زيرا اگر روز نرسيده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.
📘 #نهجالبلاغه
حکمت_267
@ShugheParvaz
هدایت شده از مَحـبـوبي حُـــــ❤سِـــین
63073 (1).mp3
4.89M
کلها راحت کربله
ملا محمد فریدون
😭😭
https://eitaa.com/sodaneghramk
#حسین_جان🌷
یڪ ڪرب وبلا بده بہ این وامانده
خیلے بہ دلم حسرتش آقا مانده
نگذار بگویند همہ با طعنہ:
امسال هم آیا تو شدے جامانده؟
#اللهم_ارزقنا_کربلا💚
#سفرنامه_ی_جامانده
#سیده_ال_موسوی
پارسال بعد کلی اصرار و گریه زاری، بلاخره اجازه دادن راهی بشم.
رفتن به کربلا یعنی خود پرواز سوی خداست.
ساعت دو شب ماشین دنبالمان آمد و راهی مرز چذابه شدیم.
تا مرز رسیدیم هوا گرگ میش بود، هنوز باورم نشده بود نگران بودم، نکنه باز خواب هرشب منه! هرقدم سمت مرز عراق بر میداشتم ندایی در گوشم میگفت:«خواب نیستی داری میری کربلا حسین...»
نزدیک های دروازه ی مرز عراق، نگاهم سمت کانال کمیل کردم، در دلم با #ابراهیم_هادی حرف زدم:«ممنونم کربلام جور کردید» این بگویم سه بار کربلا رفتم، آن هم با واسطهی شهدا و حضرت ابوالفضل (ع) بوده.
امسال نشد از بی لیاقتی من است.
افتاب بالا زد وارد مرز عراق شدیم یکی یکی پاسپورت ها مهره میخورد. نوبت من که رسید هی به سیستم میزد نمیشد!
تپش قلب گرفتم، بغض کردم و خدا خدا میکردم که «خدایا نکنه منو برگردونند یا امام حسین...»
پاسپورت بی مهر دستم داد!! انگار قیامت شده نامه اعمالم در دست چپم به من داده باشند. زبانم نمیچرخید چشمانم پر اشک شد.....
#سفرنامه_ی_جامانده
#عکاس_سیده_ال_موسوی
#ادامه_دارد.
#کپی_نشر_نشود
@ShugheParvaz
enc_16989271762548325552639.mp3
4.03M
به کام ما.... دنیا نبود....😭
@ShugheParvaz
«عزیز من! اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست بگذار یکی نباشد، بگذار فرق داشته باشیم. بگذار در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.»
نادر ابراهیمی.
@ShugheParvaz
بسم الله الرحمن الرحیم
"
يَوم جَدِيد بِحُب الحُسَّين ..
صَلى الله عَليكَ يا أبَا عَبدالله
صَلّىٰ اللَّهُ عَلَيْكِ يا فَاطِمة الزَّهراء
السَلام عَلىٰ جبَل الصبر زيَنب
السَّلامُ عليكَ يا صَاحبْ الزْمان
زنی را #فریب داده بودند،
و به ازدواج بَردهای در آورده بودند.
زن، بعد از ازدواج متوجه شده بود
که شوهرش بَرده است.
امیرالمومنینﷺ حکم داد و فرمود:
زن، اختیار دارد که
از شوهرش جدا شود؛
عقد نکاح فسخ است...
| النکاح،بابالرجل،حدیث
@ShugheParvaz
در مورد مردان هم فرموده بود:
اگر مردی،
بی خبر از عیب زنی،
با او ازدواج کند؛
مهریه زن به عهدهی خود زن است.
#امام_علی
#کاش_مهریه_اداب_واجبی_داشت_که_نه_حق_زن_ضایع_بشه_هم_باعث_کمر_خوردگی_مرد_نشود.
هدایت شده از مَحـبـوبي حُـــــ❤سِـــین
إلَيكَ شكَوتُ شَوقي، حَرقَتي
هَلّا عَطَفتَ عَلَيّ..؟
https://eitaa.com/sodaneghramk
انسان گاهی لحظههایی را پشت سر میگذارد که بعدها، وقتی به یاد بیاورد، از تاب آوریِ خودش تعجب میکند…
@ShugheParvaz
شوق پرواز🕊🇮🇷
#سفرنامه_ی_جامانده #سیده_ال_موسوی پارسال بعد کلی اصرار و گریه زاری، بلاخره اجازه دادن راهی بشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سفرنامه_ی_جامانده
#سیده_ال_موسوی
گفت:« بده گیت روبه رو اینجا نت قطع شد.»
اوفی کشیدم به گیت روبه رو دادم.
بچه ها که بیرون گیت و روبه روی من ایستاده بودند، از دور با دست بهم میگفتند چی شد؟!
این فاصله سید یوسف چند قدمی جلو آمد در همین لحظه پاسپورتم دستم داد.
پاسپورتم بالا گرفتم سمتشون رفتم.
تمام شد! استرسم، نفس راحتی کشیدم و حالا وقت پرواز بر بال ملائکه آغاز شد.
در مساحت بزرگ خاکی بیرون محوطه مرز عراق پر از ماشین و زائر منتظر ماندیم تا سید یوسف، ماشین با کرایه مناسب پیدا کند. گرمای آفتاب،ایستادن مدت طولانی در این گرما و شلوغی اصلا اذیت نبود همه اینها را به جون خریدم. چون دارم پیش مولایم امام حسین! می روم.
وقتی میگویند همه چیز عشق قشنگه این را در حرارت عشق امام حسین علیه السلام دیدم.
در این فاصله بچه ها به موکب ها رفتند صبحانه آوردند. تا صبحانه خوردن ماشین هم رسید.
راننده عراقی چنان سرعت داشت که هر لحظه فکر میکردیم الانِ چپ کنه!
روضه گذاشته بود در این فاصله هی موبایلش زنگ میخورد.
یکی از بچه ها گفت:« گمونم کسی از فامیلش نموند حرف نزده این.»
خندیدیم در مسیر هرکسی خوراکی داشت تعارف میکرد. ام مجتبی که خواهر سید یوسف بود، پشت سر سید نشسته بود.
متوجه چیز جالبی شد و هیچ کدوم ما حواسمان نبود. به برادرش گفت:« یوسف نگاه کن راننده رو الان کار دستمون بده!!»
#سفرنامه_ی_جامانده
#عکاس_سیده_ال_موسوی
#ادامه_دارد.
#کپی_نشر_نشود
@ShugheParvaz
شوق پرواز🕊🇮🇷
#سفرنامه_ی_جامانده #سیده_ال_موسوی گفت:« بده گیت روبه رو اینجا نت قطع شد.» اوفی کشیدم به گیت روب
البته این فیلم برای پرساله