eitaa logo
سیره رضوی
154 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
101 فایل
گردهم آمدیم تافرزندحسین رابه جهان وجهانیان بشناسانیم.... ❤️ همه رو دوست داریم ✅ باهم می مانیم 🔶 نظرات وپیشنهادات شمارا پذیرا هستیم ♻️ کپی کردن مطالب باذکرآیدی بلامانع است ارتباط بامدیر : 🔹 @amirmahdigomnam
مشاهده در ایتا
دانلود
سیره رضوی
#رمان🍃 #سه‌دقیقه‌در‌قیامت بخش اول پسري بودم كه در مسجد و پاي منبرها بزرگ شدم. در خانواده اي مذهبي
🍃 بخش دوم 2⃣ چند روز بعد، با دوستان مسجدي پيگيري كرديم تا يك كاروان براي اهالي محل و خانواده شهدا راه اندازي كنيم. با سختي فراوان، كارهاي اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه، كاروان ما حركت كند. روز چهارشنبه، با خستگي زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت افتادم و شروع به دعا براي نزديكي مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر مي‌كردم كار خوبي می‌كنم. نمي‌دانستم كه هيچگاه چنين دعايي نكرده‌اند. آنها دنيا را پلي براي رسيدن به مقامات عاليه مي‌دانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه‌هاي شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم. 💤 بلافاصله ديدم جواني بسيار زيبا بالاي سرم ايستاده. از هيبت و زيبايي او از جا بلند شدم. با ادب سالم كردم. ايشان فرمود: »با من چه‌كار داري؟ چرا اينقدر طلب مرگ ميكني؟ هنوز نوبت شما نرسيده.« فهميدم ايشان حضرت عزرائيل است. ترسيده بودم. اما باخودم گفتم: اگر ايشان اينقدر زيبا و دوست داشتني است، پس چرا مردم از او مي‌ترسند؟! 🤷‍♂ مي‌خواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند. التماسهاي من بي‌فايده بود. با اشاره حضرت عزرائيل برگشتم به سرجايم و گويی محكم به زمين خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعت 12 ظهر بود. 1⃣2⃣ هوا هم روشن بود! موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. مي‌خواستم بلند شوم اما نيمه چپ بدن من شديداً درد ميكرد!! خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايي بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چقدر زيبا بود!؟ ❤️ادامه دارد... 🌱💖🦋 @Khakreez