eitaa logo
سفره فرهنگى ريحانه
632 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
50 فایل
قرارمان چیدن «روح» و «ریحان» برای شما «ریحانه‌»های این سرزمین سبز در سفره‌ای فرهنگی است. «سفره فرهنگی ریحانه» با همت معاونت فرهنگی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آماده شده است. @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
29.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دوربین مخفی | روضـــه ســــاده و بی ریا گوشه خیابون چه حس و حال خوبی داره واقعا آدم روحش تازه میشه جهت درخواست روضه تلفنی رایگـان به کانال @rozehtel مراجعــــه کنیـــد
مشک همه ى اميد بود؛؛؛ و عباس؛ همه ى اميد … حالا هر دو روى زمين ريخته اند!!!😭 ‌ 🖤 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🍂ای آخرین سلاله‌ی زهرا تبارها ای وارث شکسته دلِ ذوالفقارها... 🍂بی تو چهار فصلِ دلِ من، خزانی است چشم انتظارِ آمدنِ تو بهارها... 🍂آقا فدای شال عزای محرمت چشم تو خون شده ز غمِ روزگارها... صبحتون امام زمانی 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ای علم افراشته در عالمین اکشف، یا کاشف کرب الحسین 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴 با ابوالفضل قهر نکن! ▪️شیخ عبدالرحیم شوشتری (یکی از شاگردان شیخ انصاری در نجف) مشکل مسکن داشت. برای حل این مشکل گاهی می‌آمد حرم حضرت علی (ع) و گاهی حرم حضرت ابوالفضل (ع). روزی در حرم حضرت ابوالفضل (ع) عربی بیابانی را دید که بچه فلجش را آورد کنار ضریح و گفت «یا ابوالفضل (ع) بچه‌ام را خوب کن.» بچه شفا پیدا کرد و خوب شد و رفت. عالم شوشتری گفت «یا ابوالفضل (ع) پس ما چه؟ این عرب دیر آمد و زود رفت. من که دیگر به حرمت نمی‌آیم». این حرف را زد و در حالی که هیچ‌کس از حاجت او اطلاعی نداشت، راهی نجف شد. وقتی وارد جلسه درس شیخ انصاری شد، شیخ دو کیسه پول به او داد و گفت «این پول را بگیر و برای خود خانه‌ای بخر، اما با ابوالفضل (ع) قهر نکن!» 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴برادر ▪️آري كبوتر با كبوتر فرق دارد چشمان ليلي خشك يا تر ... فرق دارد ليلي تمام عمر مجنون خودش بود مجنون همان ليلي است؛ ساغر فرق دارد پيغمبران سرمست از يك جرعه بودند اما پيمبر با پيمبر فرق دارد دنيا پر از دل‌واپسي‌هاي غريبي است هر روزمان با روز ديگر فرق دارد لب تشنه جان مي‌داد و مشك آب بر دوش ديدي برادر با برادر فرق دارد؟ ✍️شاعر: روشن سلیمانی 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴 خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می‌فروخت ▪️خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می‌فروخت بال‌ها را می‌خرید و دست‌ها را می‌فروخت خواب دیدم آب بی‌تاب نگاهش مانده بود او نگاهش را به یک فردای زیبا می‌فروخت مثل باران در صدایش مهربانی غرق بود اشک‌هایش را به یک لبخند صحرا می‌فروخت او علم بر دوش با خورشید پیمان بسته بود ماه زیبا را به تاریکی شب‌ها می‌فروخت گریه می‌کردند آن شب نخل‌های نینوا در کنار کودکی تنها که خرما می‌فروخت خواب دیدم مشک را بر شانه‌اش آتش زدند دست‌هایش در میان رود دریا می‌فروخت ✍️نغمه مستشارنظامي 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🏴 می‌گویند نور امام تابان‌تر از نور خورشید است... روشنی راهم شو حسین(ع) که سخت نگران تاریکی‌های در پیشم... 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️🌷⚜️ ⚜️🌷⚜️ 🌷⚜️ ⚜️ ✅ 🌷حماسه کربلا، روايتي مظلوم در سال 61 هجري نبود، بعدها رهروان حسين‌(ع) در هشت سال دفاع مقدس،‌ كربلاهاي بسيار آفريدند. 🏴 در لشگر حسين(ع) همه براي رفتن به ميدان شهادت، شتاب داشتند... 🏴 شمردم؛ پانزده نفر بودند. توجیه عمليات انجام شده بود. وظایف گروهان‌ها هم مشخص شده بود. سؤال‌ها هم پرسیده شده بود. حالا فرمانده گردان سؤال می‌پرسید، فرمانده گروهان‌ها و معاون‌ها جواب‌ می‌دادند. سؤال آخر «اگه یه جا وقت کم آوردید، به یه چیز حساب ‌نشده‌ای خوردید؛ میدون مینی، سیم خارداری، چیزی، اون‌وقت چی كار می‌کنید؟» سکوت، سکوت، سکوت. آخر یک نفر بلند شد و گفت «حاجی‌جان! فکر اون‌جاش‌رو هم از قبل کرده‌یم. کار پیش میره. نگران نباش.» پرسید «چه جوری؟» گفت «حاجی بی‌خیال شو. بذار اگه لازم شد عمل کنیم. چه‌کار داری شما؟ اگر هم لازم نشد که نشده دیگه.» اصرار، اصرار. بالأخره تسلیم شد. ـ دیشب بچه‌های ما لیست گرفتند. توی گروهان ما 15 نفر حاضرن توی میدون مین یا روی سیم خاردار بخوابن تا بقیه رد شن. اگه لازم شه می‌خوابن. شمردم؛ همه‌شان همان 15 نفر بودند. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
📸 این ها داستان دارند ▪️هیئت نابینایان؛ چشم‌هایشان اگرچه نمی‌بیند، اما دل‌هایشان به‌روشنی، محبت و معرفت (ع) را درک کرده است. 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane