#میگفت...
#تأمل
🌸 میگفت: موش هر قدر هم پلید باشه. دیدنش تو تلهموش غمانگیزه!
🌸 میگفت: هر چقدر وقت بذاری تا بقیه رو خراب کنی، همونقدر وقت کم میاری خودتو بسازی.
🌸 میگفت: از حرف مردم درس بگیر ولی باهاش زندگی نکن.
🌸 میگفت: کسی که بهت محبت میکنه، لزوما عاشقت نیست، فقط تو دسته آدمهاست!
🌸 میگفت: دلگرم کسی باش که دلگرمیش باشی نه سرگرمیش.
🌸 میگفت: خیلیها میتونن منو زمین بزنن، اما هیشکی نمیتونه جلوی بلند شدنم رو بگیره.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#اربعین
#تأمل
#تردید
🏴 اگر تا همین لحظه برای رفتن به سفر اربعین تردید دارید لطفا به این چند سؤال بیندیشید و بعد تصمیم بگیرید:
یک: امسال (اواسط مردادماه) هوا گرمتر است یا سال بعد (اوایل مردادماه)؟ (چندان فرقی نمیکند)
دو: مطمئن هستید که سال بعد راه کربلا باز است و حتماً میشود به عراق رفت؟
سه: مطمئنید که تا سال بعد زنده هستید؟
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#اربعین
#تأمل
🔸میگه اگه تو راهپیمایی اربعین آب و غذای مجانی ندن دیگه کسی نمیره 😳
اینا از نسل همون کسانی هستند که میگفتن اگه همه با هم اتو بزنیم به برق، نظام ساقط میشه!😳
🔸یعنی نهایت فعالیت مغز و شعورش اینه که یکی دهها کیلومتر تو گرما و گرد و خاک، پیادهروی کنه، عرقسوز بشه، پاهاش تاول بزنه و چند میلیون تومان هم هزینه کنه که بره غذای رایگان بگیره!😳
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حکایت
#تأمل
🔸پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک نقاشی زیبا از او بکشند، اما هیچکدام نتوانستند. آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟
سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که شکاری را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.
چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؟ چنین برداشتهایی از دیگران داشته باشیم که پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان باشد.
🧠 اهل فکر شدن به انسان چنین قوتی میدهد که توانایی دیدن نقاط قوت دیگران را داشته باشد و نقصهایشان را مخفی کند.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#اربعین
#تأمل
🔹تفاوت ما و آنها
ما ايرانيها چنان به خودمان القا كردهايم كه بااستعدادترین، با كمالاتترين، مهربانترين و خيلي «ترينهاي» ديگر از چيزهاي خوب هستيم كه خودمان هم كمكم باورمان شده است! اين باور باعث شده چشممان را بر بسياري از عيبهاي بزرگمان ببنديم؛ معایبی نه در حد کیفیت خودروی وطنی که در اعتقادات و رفتارهای مذهبیمان و نه در قياس با دنيا كه در مقايسه با يك همسایه جنگزده.
🌸 آنها
اربعين كه ميرسد، عراقیها همه پسانداز سالشان را و حتی فرش زیر پایشان را میفروشند تا در استقبال از زائران حسینی مدل جدیدی از یک «اقتصاد صلواتی جمعمحور» ارائه دهند. هر سال، زائران، خاطراتی شگرف نقل میکنند از مهماننوازی بينظير عراقیها در این ایام؛ از مرد عراقی که با چماق در خانهاش ایستاده تا مهمانها را با زور به منزلش ببرد تا کودک خردسالی که فقط میتواند به زوارالحسین، دستمال کاغذی تعارف كند و...
😔ما
ما کشوری داریم با نعمت، امنيت، امكانات و رفاه بيشتر از كشور همسايه، و همچنين جمعيت و درصد شیعه بيشتر، اما در ايام اربعين با بازار سياه فروش دینار و افزايش قیمت دولتي و غير دولتي، رسمي و غير رسمي همهچيز در مسير رسيدن به مرزها روبهرو هستیم. جالب اینکه به فاصله ده روز پس از تجمع اربعین، تجمعی با جمعیتی کمتر (حدود یکدهم) در شهری دیگر با چند برابر مساحت و زیرساختهای مسکونی و رفاهی برگزار میشود... هرچند ماهیت عزاداری روز سیام صفر در مشهد با بیست صفر در کربلا تفاوتی ندارد اما عزادار با مدلی دقیقاً متضاد با آنچه ده روز قبل شاهدش بود، روبهرو میشود.
در اربعین، آنها همه، همه كار ميكنند تا كسي دست در جیبش نکند و... و اينجا هنگام وداع، جيبی باقي نمانده است كه...
بعد از اين بايد در بهكارگيري خيلي از اين«ترينها» دقت كنيم.
┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈
@SofreFarhangiReyhane
#اربعین
#تأمل
▪️اربعین را شلوغ نکنید!
▫️برخی از حزباللهیها اهمیت اربعین را درک نکردهاند، مثلاً میگویند «اربعین نشد، ماه دیگر میرویم!» اگر از سر اهمیت ندادن به اربعین زمان دیگری بیایی، فرقش با اربعین، شبیه عمره است با حج تمتع! یا شبیه شهادت پای رکاب امام حسین(ع) است با شهادت در قیام توابین! بالاخره آنها هم شهید شدند اما خیلی تفاوت هست.
شما اگر میلیونها نفر را در طول سال، خردهخرده به کربلا بفرستید، در جهان صدا نمیکند آنجوری که اگر به این 20 میلیون نفر در اربعین، پنج میلیون نفر دیگر اضافه کنید. این اثرش در عالم، یکچیز دیگر است، اثر بینالمللیاش خیلی بیشتر است.
برای اینکه عمق راهبردی اربعین، یکذره درک بشود، سربسته عرض میکنم: شما ببینید آلسعود از چه کسانی درخواست کرده که «خواهش میکنیم اربعین را با تعداد کمتر برگزار کنید؛ هرچقدر پول بخواهید میدهیم!» آنها میفهمند که اگر اربعین با تعداد کمتر برگزار بشود، دیگر آن اثر را ندارد، لذا حاضرند برایش هزینه کنند.
خودشان درباره حج، کاری کردند که دیگر یک واقعه جهانی نباشد، درحالیکه حج ابراهیمی میتوانست یک واقعه بزرگ جهانی باشد. چون حج غالباً تعظیم نشانههای حضرت ابراهیم است و ابراهیم(ع) کسی است که همۀ ادیان به ایشان احترام میگذارند.
اگر حج را جهانی کرده بودیم، مسیحیان و یهودیان میگفتند «ابراهیم(ع) که بزرگ انبیاء ماست، توسط مسلمانها احترام میشود...» اما کاری کردهاند که این معنا به جهان منتقل نشود. حالا همان طرز تفکر میگوید که «اربعین را شلوغش نکنید» و برایش پول خرج میکنند چون میفهمند که با این اربعین، میشود تأثیر بزرگی در جهان گذاشت.
✍️ شیخ علیرضا پناهیان
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#اربعین
#تأمل
▫️میدونی چرا در رسانههای غربی سانسور خبری خیلی شدیدی درباره اربعین است⁉️
🔸سبک زندگی مسلمانها در اربعین، افشاکننده همه دروغهایی هست که دنیای غرب، سالهاست برای اسلامهراسی به خورد افکار عمومی دنیا داده؛ اونا اسلام رو خشن معرفی کردن نه مهربان و دست و دلباز
🔹در اربعین آدمها بی حساب میبخشند، به دور از حساب کتابهای این دنیا کار میکنند؛ در اربعین هیچ دستگاه ساعتزنی برای شروع یا پایان کار نیست!
برای کار در مراسم اربعین کسی دنبال بیمه نیست، از پرداختی اضافهکار نمیپرسه!
در اربعین همه تلاش میکنن بیشتر کار کنن، بیشتر خرج کنن، بیشتر خسته بشن! چیزی که با نظم نوین اقتصادی دنیای غرب هیچ سنخیتی نداره؛ نظم اقتصادی دنیای غرب بر اساس حرص و طمع و پول پرستیه!
✅ اربعین یه تمثیل خیلی کوچک از دنیای زیبای بعد از ظهور منجی است.
سانسور اربعین نه یک تصمیم رسانهای، که یک «ضرورت تمدنی» برای نظام سرمایهمحور است. این سکوت، اعترافی خاموش به برتری یک الگوی زیستی بیبدیل است که تمام انگارههای مدرنیته غربی را به چالش میکشد.
🔹 اربعین دنیایی از مهربانیهاست
اربعین نمادی از دنیای بدون خوف و ترس
و برادری و دوستی و محبت و عشق به
ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام است.
آری در راهپیمایی اربعین فقط
زیبایی دیده میشود
همانگونه که حضرت زینب کبری سلامالله علیها در حوادث خونبار کربلا و شام
مشاهده کرد و فرمود :
" ما رأیتُ اِلّا جَمیلا "
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#داستان
#تأمل
🔸دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی ما نیاید!
💭 آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت: در یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانههای مردم رخت و لباس میشست. حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. نهفقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالتزده کرده است. به نظرتان چکار کنم؟!
💭 استاد به او گفت: از تو خواستهای دارم؛ به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا تا به تو بگویم چکار کنی. جوان به منزل رفت و با حوصله دستهای مادرش را در حالیکه اشک بر روی گونههایش سرازیر شده بود، شست. او برای اولین بار بود که دستان مادرش را درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده بود و تماماً تاول زده و ترک برداشته بود را دید، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرزه میافتاد.
💭 پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را به من نشان دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم؛ چون اون ديروزش را برای آینده من خراب کرد!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#تأمل
▫️امتیاز مادی بده امتیاز معنوی بگیر!
🔸 اوایلی که ازدواج کرده بودیم، خدمت حاجآقا مجتبی تهرانی رسیدم و گفتم: حاجآقا چهکار کنیم که هم زندگیمان از نظر معنوی بار بگیرد و هم با عیالمان مشکل پیدا نکنیم؟
حاجآقا یک نسخهای به ما دادند که خیلی کارآمد بود؛ فرمودند: «امتیاز مادّی بده، امتیاز معنوی بگیر!» مثلاً یک هدیه برای عیالت بخر و بعد از او بخواه که فلان کار معنوی را انجام دهد! برای بچّهات یک وسیلۀ رفاهی از امکانات مادّی را فراهم کن و در ازای آن، از او یک کار معنوی را مطالبه کن؛ مادّیت را فدای معنویّت کن!»
👈راوی: آقای هوایی
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حکایت
#تأمل
🔸کدام پسر؟
▫️سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند.
در فاصلهای نه چندان دور از آنها پیرمرد دنیا دیدهای نشسته بود و میشنید که هر یک از زنها چهطور از پسرانشان تعریف میکنند.
زن اول گفت: پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمیرسد.
دومی گفت: پسر من مثل بلبل اواز میخواند. هیچ کس پیدا نمیشود که صدایی به این قشنگی داشته باشد.
هنگامیکه زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :
پس تو چرا از پسرت چیزی نمیگویی؟!
زن جواب داد: در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست؛ او فقط یک پسر معمولی است. ذاتاً هیچ صفت بارزی ندارد.
سه زن سطلهایشان را پر کردند و به خانه رفتند .
پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطلها سنگین و دستهای کار کرده زنها ضعیف بود.
به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛
چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسیدند. پسر اول روی دستهایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن.
زنها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است!
پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زنها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند.
پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد.
در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟
پیرمرد با تعجب پرسید: منظورتان کدام پسرهاست؟ من که اینجا فقط یک پسر میبینم!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حکایت
#تأمل
🔸روزی بهلول داشت از کوچهای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید:«من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم».
یک اینکه میگوید: خدا دیده نمی شود، پس اگر دیده نمیشود وجود هم ندارد.
دوم میگوید: خدا شیطان را در آتش جهنم میسوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
سوم هم میگوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام میدهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام میدهد.
بهلول که شنید فوراً کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد.
اتفاقاً کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت: «ماجرا چیست؟» استاد گفت: «داشتم به دانشآموزان درس میدادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد میکند».
بهلول پرسید: «آیا تو درد را میبینی؟»
گفت:«نه»
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیاً مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد! ثالثاً مگر نمیگویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم!
استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane