#فاطمیه
#شعر_سوگ
▪️سنگ نشانی
✍️ نفیسهسادات موسوی
🔹غزلی تقدیم به مادرم (زبان حال مولا)
رو گرفتی از من و درد نهانی داشتی
بشکند دستی کزو بر رخ نشانی داشتی
ماجرای کوچه را با من نمیگوید حسن
من نمیدانم چرا قد کمانی داشتی
جان حیدر، گریههای هایهایم را ببخش
تازه فهمیدم شکسته استخوانی داشتی
میخ در، دیوار، آتش، ضربهی سیلی، لگد
یاس هجدهساله پشت در چه جانی داشتی؟
تا نیفتد شعله در جان ولایت، سوختی
ایستادی روی پایت تا توانی داشتی
تو دعاشان کردی و کاری نکردند، ای دریغ!
من بمیرم... تو عجب همسایگانی داشتی
نه ضریحی مثل زینب نه حریمی چون حسین
کاش مانند حسن سنگ نشانی داشتی
🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#فاطمیه
#شعر_سوگ
▪️سيب سرخ
✍️ سید مسیح شاهچراغی
شعله در شعله دل کوچه پر از غم میشد
کوچه در آتش و خون داشت جهنم میشد
«باید آتش بزنم باغ و بهار و گل را...»
روضه مکشوفتر از آن چه شنیدم میشد
بین دیوار و در انگار زنی جان میداد
جان به لب از غم او عالم و آدم میشد
لااقل کاش دل ابر برایش میسوخت
بلکه از آتش پیراهن او کم میشد
زن در این برزخ پر زخم چه رنجی دیده است؟
بیست سالش نشده داشت قدش خم میشد
تا زمین خورد صدا کرد «علی چیزی نیست»
شیشهای بود که صد قسمت مبهم میشد
آن طرف مرد سکوتش چقدر فریاد است
روضه جان سوز تر از غربت او هم میشد؟
«میخ کوتاه بیا همسرم از پا افتاد
میخ هر لحظه در این عزم مصمم میشد
غنچه دارد گل من تیغ نزن بیانصاف
حیف، بابا شدنم داشت مسلم میشد»
ناگهان چشم قلم تار شد و بعد از آن
کربلا بود که در ذهن مجسم میشد
کوچه در هیأت گودال در آمد آنگاه...
بارش نیزه و شمشیر دمادم میشد
اشک خواهر وسط هلهله طوفانی بود
اشک و لبخند در این فاجعه توأم میشد
سیبِ سرخی به سر شاخه نیزه گل کرد
داشت اوضاع جهان یکسره درهم میشد
که قلم از نفس افتاد، نگاهش خون شد
دفتر شعر پر از واژه شبنم میشد
کاش همراه غزل محفل اشکی هم بود
روضه خوان، مقتل خونین مقرم میشد
🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane