eitaa logo
ملک سلیمان
3.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
32 فایل
اینجا با استفاده از آیات قرآن و احادیث و روایات معصومین و کلام بزرگان دینی یاد میگیری که چطوری حال دلت و، وضع مالیت خوب بشه👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb تبلیغات شما پذیرفته میشود👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊◍⃟♥️🕊 هر روز را بایاد شهدا آغاز کنیم 🌹 *دانش آموز بسیجی مهدی عرب* 📝 *فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز* 📌 *با استقامت و صبر و شکیبایی از انقلاب اسلامی دفاع کنید و سخنان پیامبرگونه امام را از جان و دل خریده و عمل نمایید* 📌 *از شما برادران میخواهم، راه مرا که همان راه اسلام و مسلمین و پیروی از امام خمینی است را ادامه دهید و در همه حال یاور ستمدیدگان و دشمن مستکبران خارجی و داخلی باشید* . .
۲۷ آذر ۱۴۰۳
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 💰 چگونه جزء ثروتمندترین انسان‌ها در جهان آخرت باشیم؟
۲۷ آذر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─═☘═─ عاقبت بنده ای که خدا اونو نخواد.... ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌ 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۲۷ آذر ۱۴۰۳
نویسنده: لواسانی غرق در خوندن دعای توسلم و دلم تو مدینه و به دنبال قبر گمشده مادرم زهرا و چشمم رو گذاشتم روی هم و با جمع زمزمه کردم یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله صدای منصوره خواهر کوچیکم به گوشم خورد زهره بابا عصبانی گفت بهت بگم همین الان بیای خونه دلم نمیخواد برم چون هم غرق در خوندن زیارت عاشورا هستم و هم نمیخوام چشمم به اون مرتیکه طماع منوچهر بیفته آروم جواب دادم برو بگو بعد از مراسم میام آبجی بابا خیلی بهم ریخته‌ها داشت با مامان دعوا میکرد که به زهره گفتم نرو بمون خونه چرا گوش نکرده دلم برای مامانم سوخت و کتاب دعا رو بستم و گذاشتم روی لبم بوسیدم و تو دلم گفتم خدایا به حق چهارده معصوم من رو از دست خودخواهی بابام و نگاه‌های چندش آور و دندن طمع منوچهر نجات بده. کتاب دعا رو گذاشتم توی کیفم و با منصوره خواهرم از خونه محترم خانم اومدیم بیرون و قدم برداشتیم سمت خونه. همچین که پام رو گذاشتم تو درگاه در حیاط بابام فریاد زد کجا بودی عفریته بی همه چیز مگه نگفتم منوچهر امروز میاد اینجا خونه باش. دست انداخت کمر بندش رو از کمرش باز کرد فهمیدم میخواد من رو بزنه سریع از در حیاط اومدم بیرون نگاهم افتاد به خونه مهین خانم که در حیاطشون باز بود خودم رو انداختم توخونشون و در حیاط روبستم مهین خانم از در اتاق اومد بیرون و رو به من گفت چی شده زهره جان قلب مثل چی میزد دستم رو گذاشتم روی قلبم خواستم جواب بدم که صدای داد و بیداد بابام اومد از اون خونه بیا بیرون بعدم یه لگد کشید به در... ادامه دارد کپی حرام⛔️ جمعه‌ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
۲۷ آذر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 ۲۷ آذرماه، سالروز شهادت آیت الله دکتر محمد مفتح بوسیله گروهک فرقان و روز وحدت حوزه و دانشگاه را گرامی می داریم. ➖➖➖➖➖➖➖➖
۲۷ آذر ۱۴۰۳
۲۷ آذر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام على عليه السلام: مَن لم يَرحَمِ الناسَ مَنَعَهُ اللّهُ رحمَتَهُ هر كه به مردم رحم نكند، خداوند رحمت خود را از او باز دارد غررالحكم حدیث8965 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۲۷ آذر ۱۴۰۳
34.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ برای کسانی که در مورد ماجرای سقیفه شبهه دارن، پیشنهاد میدیم این کار تولیدی مون رو به هیچ وجه از دست ندن. صفر تا صد این ماجرا بیان شده، حتما ببینین و برای دیگران هم ارسال کنین، ممنون میشیم 👌🌷 سلام الله علیها 🆔 @pedarefetneh | پدرفتنه 🤲❤️ 🌹🇮🇷🌹 ✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾ https://eitaa.com/i_eslamshahrr ‌‌
۲۷ آذر ۱۴۰۳
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💯 اگر حاجت مهم داری برو در خانه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام 🔸حجت الاسلام فرحزاد 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۲۷ آذر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧿ذکری بینظیر برای استجابت دعا.. 📿ذکر مخصوص صلوات حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) 🤲 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۲۷ آذر ۱۴۰۳
39.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ وقتی فرمانده ایرانی خودش را جای فرمانده تکفیری‌ها جا می‌زند قسمتی از خاطرات و لحظات عجیب رزمندگان ایران در سوریه 🚫 روایت تکان‌دهنده از ازدواج اجباری دختر ۱۲ ساله سوری با فرمانده داعشی 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۲۷ آذر ۱۴۰۳
نویسنده: لواسانی مهین خانم سریع خودش رو رسوند به در حیاط قفل دومی در رو کشید و با صدای بلند گفت آقا غلام دخترت به من پناه آورده منم چون مسلمونم بهش پناه دادم به در حیاط من لگد نزن بابام فریاد کشید منم اینجا میشینم تا اون شوهر بی غیرتت بیاد و تکلیف تو رو که دختر من رو تو خونت جا دادی روشن کنه بی غیرت شوهر من نیست تو هستی که دنبال سر دخترت میکنی بابام عصبانی شد و محکم محکم با لگد زد به در بر اثر لگد های بابام دلشت در باز میشد که مهین خانم بهم گفت زود باش از نردبون برو بالا پشت بوم و از اونجا یه راه فراری برای خودت پیدا کن الانه که در حیاط ما بشکنه تو بری من نردبون رو میخوابونم که بابات نفهمه سریع پله‌های نردبون رو دوتا یکی کردم و خودم رو رسوندم به پشت بوم و سینه خیز تا وسط‌های پشت بوم خودم رو کشوندم. نگاهی به اطرفم انداختم که ببینم از کدوم طرف میتونم راه فرار پیدا کنم. که صدای مریم خانم زن همسایمون رو شنیدم زهره بیا اینجا برگشتم سمت مریم خانم و با هم از راه پله خونشون اومدیم پایین و مریم خانم در اتاق مادر شوهرش روباز کرد و به من گفت برو پیش عزیز آقا بشین نگران چیزی هم نباش. رو به عزیز آقایی که یه روسری ململ سفید که زیر گلوش رو سنجاق زده بود و یه پیراهن بلند آستین بلندم تنش بود گفتم سلام به گرمی جواب گرفت سلام دختر خوبم حالت چطوره؟ آهی کشیدم و گفتم صدای بابام رو که میشنوید به نظرتون با یه همچین پدری میتونه حالم خوب باشه لبخند ملیحی زد آره که میتونه خوب باشه بستگی داره خودت چطوری به قظایا نگاه کنی..‌. ادامه دارد کپی حرام⛔️ جمعه‌ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
۲۷ آذر ۱۴۰۳