میون خندهای که به لحن حرف زدن ریحانهام به لبم نشست چشمم افتاد به نگاه معترض خانم دبیر. سریع سرم رو انداختم پایین. آروم نامه رو گذاشتم تو کیفم، ولی دلم هنوز پیش کلمات رضا گیر کرده. یه گوشه ذهنم میگه: "زهره، اگه بخوای جلو بری، راه آسونی نیست. آمادهای؟"
زنگ آخر که خورد، از مدرسه زدم بیرون. راه خونه مثل همیشه شلوغِ؛ بچههای مدرسهها با خنده و شوخی راه میرن، ولی من تو یه دنیای دیگهایم. هر قدم که برمیدارم، انگار صدای رضا تو گوشم تکرار مشه. حس عجیبی دارم، یه شادی که نمیشه قایمش کرد، اما ته ته دلم یه دلشورهایِ آزار دهندهست. سرم رو گرفتم بالا نگاهم رو دادم به آسمون. گفتم: "خدایا، امیدوارم این راهی که انتخاب کردم درست باشه. رضا خودش هم امید داره، اما... نمیدونم. میتونیم ادامه بدیم ؟"انقدر تو فکرم که نفهمیدم کی رسیدم خونه. نمیدونم با طاهره و ریحانه خداحافظی کردم، نکردم.
مامانم تو آشپزخونست و بابا هم تو حیاط داره به گلهای باغچه ور میره. سلامی کردم و اومدم تو اتاقم و آروم کیفم رو گذاشتم زمین و نامه رضا رو از توش در آوردم چشمم به نامه افتاد، دلم میخواست دوباره بخونمش. لبخندی روی لبم نشست، شروع کردم به خوندن تموم که میشه دوباره میخونمش. نامه رو گذاشتم روی سینهام و دراز کشیدم و رفتم تو فکر صدای مامان اومد: "زهره! یه دقیقه بیا
سریع نامه رو گذاشتم تو کیفم و اومدم تو در گاه آشپزخونه ایستادم
جانم مامان با من کاری داری
نگاهی بهم انداخت
چرا انقدر تو خودتی؟
نه مامان جان من همون زهرهام چیکار باید بکنم
کپی حرام⛔️
♨️ اکسـیـر مـجـرب آیت الله بـهـجـت (ره)
مـن در مـورد خـتـومـات از استـادم ( آیت الله
قـاضی) چـيـزی نمیپرسیدم، امـا گـاهی خـود
ايشان میفرمـودند؛ از جمله سه عمل را :
1⃣💎 اول حـرز امام جـواد عليهالسلام كه بهتر است به بـازوی راست بسته شود.
2⃣💎 دوم ختم سوره مباركه واقعه در ماه
قمریای كه اولين روز آن، دوشنبه باشد.
3⃣💎 سوم نماز روز پنجشنبه كه ۴ رکعت است.
👌برای #گشایش در زندگی افزایش #رزق_روزی #آرامـــــش_زندگی در امان ماندن از #چشم_زخم و #بلایا_و_آفات
این ۳ تا کار رو انجام بدید...
📚 منبع: زمزم عرفان
#علما
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
رزق امشب🌱
گوشه ای از سختی هایی که کشیدن...
به نظرم در حق خودتون کم لطفی میفرمایید اگر زندگی نامه این شهید
بزرگوار رو مطالعه نکنید🥲
.
«نه نیستی. من تو رو بزرگت کردم، متوجه میشم که فکرت یه جای دیگهست. حالا اون "چیز" چیه، من نمیدونم!»
خودم رو آروم نشون دادم و سرم رو انداختم بالا.
«نه مامانجون، هیچی نیست، خیالت راحت.»
نفس عمیقی کشید و گفت: «اگه درس نداری، بشین اینجا برام یه خورده سیبزمینی خلال کن.»
گفتم: «درس دارم، ولی مهم نیست. حالا بعداً میخونم. چشم، الان برات درست میکنم.»
از توی ظرف سیبزمینی و پیاز، چند تا سیبزمینی برداشتم، شستم و چاقو دستم گرفتم. نصفش رو پوست کندم، ولی ناخودآگاه رفتم تو فکر.
با تکون دست مامانم که روی شونهم زد، به خودم اومدم و نگاهم رو بهش دوختم.
«جانم؟»
یه نگاه چپ بهم انداخت و گفت: «وقتی میگم همش تو فکری و مثل قبل نیستی، قبول نمیکنی. الان چند دقیقهست این سیبزمینی رو دستت گرفتی، نه پوست میکنی، نه خردش میکنی، فقط نگاش میکنی!»
فوری کمی جا به جا شدم و شروع کردم تند و تند سیبزمینیها رو پوست کندن و خلال کردن. رو کردم به مامانم و گفتم: «من سرخشون کنم؟»
مامانم اخم کرد: «نه، خودم سرخ میکنم. تو حواست نیست، میترسم یه دست خودت رو بسوزونی یا سیبزمینیها رو خراب کنی!»
یه وقتایی گذر زمان رو حس نمیکنی. انگار روزا و ماهها بیصدا از کنارت رد میشن، و وقتی به خودت میای، میبینی خیلی چیزا عوض شده. مثل الان که شش ماه از رفتن رضا گذشته. شش تا ماه... که هر ماه، یکی از نامههاش بهم رسیده. ششمین نامهش رو از دیروز تا حالا بیش از ده بار خوندم. این نامههای رضا دلگرمیام شده؛ بهم امید داده برای آیندهای که حس میکنم میتونیم کنار هم باشیم...
کپی حرام
26.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زیبا و اثرگذار پسر بچه ای که به امام رضا علیه السلام متوسل شده بود!؟🌹
التماس دعا🤲
🔴 قابل توجه افرادی که موفق به روزه گرفتن روز #مبعث نشدند :
🔵 در روایت آمده است صد بار گفتن این ذکر ، در ایام ماه رجب ثواب روزه گرفتن در ماه رجب را دارد:
🌕 سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ
📚 مفاتیح الجنان / #اعمال #ماه_رجب
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶🔹خوک های امت پیامبر
🔹نشر حداکثری واجب بر کسانی که این کلیپ رو ببینند
❗️هر کس نشر نداد و فردای قیامت به شکل میمون و خوک خودش رو دید امروز رو یاد داشته باشه ..