05_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
17.87M
#قسمت_پنجم
🌟#حقایقیپنهانکهشایدبخواهیدبدانید🌟
زندگی پس از زندگی👇👇
#استادامینیخواه🍃
مکاشفه ای از اون دنیا برای استاد امینی خواه شده که تا به حال به این شکل برای کسی نشده. و یا بنده که مدیر کانال هستم نشنیدم.🌸
به همه شما اعضا محترم کانال توصیه میکنم گوش کنید. خیلی روی حال دل و رفتارهاتون تاثیر میگذاره🙏
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
#الطاف_الهی
#قسمت_پنجم
نویسنده: لواسانی
محمود آقا نگاهی به بابام انداخت
_ببخشید آقا غلام یخورده بیست و دو سال تفاوت سن زیاد نیست
بابام اصلا از این حرف محمود آقا خوشش نیمود قیافش عبوس شد و جواب داد
_شما منو چهر رو ندید خیلی سرحال و سر زنده است
_الان آره ولی ده سال دیگه چی اون موقع دختر تو جوون و اون میشه میانسال و بعدشم پیری
بابام دلخور جواب داد
محمود آقا شما طرف کی هستی من یا این دختر نادونم
_والا آقا غلام من حق میگم
_نمیخواد شما حق بگی من خودم صلاح بچهم رو بهتر میدونم
محمود آقا رو کرد به مریم خانم
_بریم خانم
مریم خانم ایستاد که برند
محمود آقا رو به بابام گفت
من به زهره خانم قول دادم که شما کاری باهاش نداری شما هم حرف من رو زمین ننداز و اذیتش نکن
بابام سرش رو انداخت بالا
_من کاری بهش ندارم
محمود آقا و مریم خانم خدا حافظی کردن رفتن منم به احترامشون تو چهار چوب در ایستادم تا از در حیاط رفتن بیرون که یک مرتبه بی هوا سرم به عقب برگشت و درد بدی رو از کشیده شدن موهام حس کردم تا اومدم به خودم بیام بابام منو چرخوند و تکیه داد به دیوار دستش رو گذاشت روی گلو من و فشار داد و با غیض گفت
آبروی منو مبری بی شرف، منو چهر میاد میری بیرون بعدم فرار میکنی میری خونه همسایه
از بس گلوم رو محکم فشار میده نفس کشیدن برام سخت شده دستهام رو آوردم بالا که دستش رو از گلوم رها کنم ولی زورم بهش نمیرسه
صدای جیغ و داد و التماس مامانم به گوشن خورد که
ولش کن خفش کردی...
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم
امشب یه قسمت دیگه از داستان رو داریم