#الطاف_الهی
#قسمت_سوم
نویسنده: لواسانی
با دست اشاره کرد کنارش
_بیا بشین
چارهای نداشتم چون اصلا نمیتونستم برم بیرون قدم برداشتم و نشستم کنار عزیز آقا
نگاهی بهم انداخت
_به نظر دختر مومن و خوبی میای میخوام یه رازی رو برات بگم که خوبه بدونی ولی باید قول بدی به کسی نگی مخصوصا که هیچ وقت به هیچ کسی نگی من بهت گفتم
کنجکاو شدم ببینم عزیز آقا چی میخواد بگه بهش گفتم
_مطمئن باشید که هیچ وقت به هیچکسی نمیگم که شما بهم چی گفتی
عزیز آقا صحبت میکرد و من با دقت گوش میکردم باور این حرفها خیلی برام سخت بود. من که از ترس رفتارهای بابام طپش قلب گرفته بودم حالا دیگه با شنیدن این حرفها طوری قلبم میزد که فکر میکردم الان قلبم از توی سینهم میفته بیرون. ولی با شناختی که از عزیز آقا داشتم باورم شد که همه حرفهاش درسته.
سرو صدای بابام خوابید ولی من هنوز جرات نمیکنم برم بیرون.
مریم خانم اومد تو چهار چوب در اتاق ایستاد و نگاهش رو داد به من
_زهره جان محمود آقا اومده میگه بهت بگم بیای باهم بریم خونتون ضامن میشه که بابات کتکت نزنه
دلم نمیخواد برم ولی دیگه صاحب خونه میگه بیا برو باید گوش کنم
با ترس و لرز بلند شدم از عزیز آقا خدا حافظی کردم مریم خانم نگاهی به من انداخت
محمود بلدِ چه جوری با بابات صحبت کنه و آرومش کنه
باشه ای گفتم و با مریم خانم و شوهرش آقا محمود اومدیم در خونمون مریم خانم زنگ زد منیره در رو باز کرد محمود آقا بهش گفت
_برو به بابات بگو محمود اومده
منیره رفت تو خونه پشت سرش مامانم اومد بیرون بعد از سلام و احوالپرسی تعارفشون کرد تو خونه
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چراغ حرم
👤حجت الاسلام پناهیان
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آقایان دل هاتون قوی باشه
👤استاد مستجاب الدعواتی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥باید مهیای ظهور باشیم...
👤آیت الله ناصری دولت آبادی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برای خدا
👤استاد حاج مهدی توکلی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
هرسه تا مون وارد خونه شدیم بابام محمود آقا و مریم خانم رو تحویل گرفت و سلام و احوالپرسی گرمی کرد. ولی رو به من اخم غلیظی کرد و گفت
ای جونم مرگ شده خیره سر، بهت نگفتم بمون خونه امروز قراره منوچهر بیاد اینجا
ساکت سرم رو انداختم پایین محمود آقا رو کرد به بابام
_اسماعیل آقا ما اومدیم ضمانت زهره خانم رو کنیم شما هم بزرگی کن و روی ما رو زمین ننداز
بابام تعارفشون کرد
_بفرمایید بشینید با هم حرف بزنیم
مریم خانم و محمود آقا نشستن بابام رو کرد بهشون
_این دختر داره آبروی من رو میبره یه خواستگار براش اومده که از هر لحاظی که بگی خوبه میگه من نمیخوامش چرا چون پسر یهلا قبا بتول خانم یه روزی خواستگارش بوده.
خیلی دلم میخواد واقعیت رو بگم ولی جرات نمیکنم حرف بزنم
مریم خانم رو کرد به من
زهره جان چرا میگی این خواستگارت رو نمیخوای ما که ندیدیمش ولی وقتی پدرت میگه خوبه پس حتما خوبه دیگه.
گرچه حرف زدنم برام عواقب داره ولی ساکت موندم ممکنه برام بدتر بشه سرم رو بلند کرد
_آخه مریم خانم منوچهر هم بیست و دو سال از من بزرگتره و هم زن داره
مریم خانم چشمهاش گرد شد و هینی کشید نگاهش رو داد به بابام و کشدار گفت
_آقا غلام زهره راست میگه
بابام کلافه سری تکون داد
راست میگه ولی همه چی رو نمیگه اولا که منوچهر از زن اولش صاحب بچه نشده و میخواد زن بگیره که بچه دار بشه و زنش هم میدونه و راضیه دوما اگر سنش زیاده در عوض کلی مال و منال داره که میتونه یه زندگی راحت و خوبی رو برای زهره فراهم کنه.
نمی دونم این دختر من چه مرگشِ که داره لگد به بخت خودش میزنه
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:الاسرا🦋
#آیه:7
#القاری:الاستاد:ابوالعینین شعیشع
#خادم القرا
سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
شهید سید مجتبی علمدار
شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥به چه کسی منتظر میگن؟! آیا ما منتظریم؟!
👤حجتالاسلام عالی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تکفیریها قدمبهقدم شیعیان را محدودتر میکنند !
🔻این تروریست تکفیری میگوید: «صرفا در صورتی حق زیارت خواهید داشت که ابتدا سر قبر معاویه (لعنت الله علیه) بروید و زیارتش کنید و اشک بریزید» ‼️
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مکانیسم ماشه با طعم ظریف
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ تاریخ همیشه درحال تکرار است!
مصعببنزبیر/محمد الجولانی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
#الطاف_الهی
#قسمت_پنجم
نویسنده: لواسانی
محمود آقا نگاهی به بابام انداخت
_ببخشید آقا غلام یخورده بیست و دو سال تفاوت سن زیاد نیست
بابام اصلا از این حرف محمود آقا خوشش نیمود قیافش عبوس شد و جواب داد
_شما منو چهر رو ندید خیلی سرحال و سر زنده است
_الان آره ولی ده سال دیگه چی اون موقع دختر تو جوون و اون میشه میانسال و بعدشم پیری
بابام دلخور جواب داد
محمود آقا شما طرف کی هستی من یا این دختر نادونم
_والا آقا غلام من حق میگم
_نمیخواد شما حق بگی من خودم صلاح بچهم رو بهتر میدونم
محمود آقا رو کرد به مریم خانم
_بریم خانم
مریم خانم ایستاد که برند
محمود آقا رو به بابام گفت
من به زهره خانم قول دادم که شما کاری باهاش نداری شما هم حرف من رو زمین ننداز و اذیتش نکن
بابام سرش رو انداخت بالا
_من کاری بهش ندارم
محمود آقا و مریم خانم خدا حافظی کردن رفتن منم به احترامشون تو چهار چوب در ایستادم تا از در حیاط رفتن بیرون که یک مرتبه بی هوا سرم به عقب برگشت و درد بدی رو از کشیده شدن موهام حس کردم تا اومدم به خودم بیام بابام منو چرخوند و تکیه داد به دیوار دستش رو گذاشت روی گلو من و فشار داد و با غیض گفت
آبروی منو مبری بی شرف، منو چهر میاد میری بیرون بعدم فرار میکنی میری خونه همسایه
از بس گلوم رو محکم فشار میده نفس کشیدن برام سخت شده دستهام رو آوردم بالا که دستش رو از گلوم رها کنم ولی زورم بهش نمیرسه
صدای جیغ و داد و التماس مامانم به گوشن خورد که
ولش کن خفش کردی...
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم
امشب یه قسمت دیگه از داستان رو داریم