با پول نمیشه خوشحالی خرید...
اما میشه باهاش جت اسکی خرید !
شما تا حالا کسی رو دیدی رو جت اسکی غمگین باشه؟😂
فقط یکی مثل من میتونه
به جای اینکه بگه
وسیله م مشکل فنی داره ،
بگه این قلق داره قلقشم دست خودمه 🤦♂️😂😂
سلام خسته نباشین
یک سری پیام در مورد سقط جنین (تشکیل نشدن قلب )دیدم توی کانالتون گفتم اطلاع رسانی کنم
مادر من داره طب اسلامی میخونه و واقعا برای همه ی دردا یه جوابی داره چند وقت پیش که بحثش شد ازش پرسیدم به چند تا نتیجه رسیدم
۱.انسان و جنین مگه اصلا بدون قلب زنده میمونه که کسی بخواد بره سقط کنه ؟
۲.توی طب اسلامی میگن بچه های نخبه اول مغزشون تشکیل میشه و در آخرررر همه قلبشون تشکیل میشه
تروخداااااا سقط نکنین و دارو توی بارداری نخورین بچه و هدیه ای که خدا میده رو خودشم محافظش هست حواستون به هدیه هاتون باشه ن اینکه برین بکشینشون
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام دوستان دختر افتابم🌞
چند سال پیش من و شوهرم رفتیم سوپر مارکتی ناگت مرغ و شربت بهار نارنج بود فکر کنم و خرت و پرتای دیگه خریدیم اومدیم خونه واقعیتش من از اونجایی که خیلی به غذاهای بسته بندی شده و اینا اعتماد ندارم اولین بارم بود ناگت مرغ میخریدم خواستم ی بارم شده طعمش امتحان کنم خلاصه اومدیم خونه اومدم اول روغن و ریختم تو ماهیتابه همین طور داشت پلپ پلپ میکرد انتظار داشتم دیگه بی حرکت بمونه و من ناگتا رو بچینم توش هم زمان گرم صحبت با شوهرم بودم دیدم ریز میخنده فهمیدمااا اما همیشه میگه والا من خبر نداشتم اصلا دروغ میگه اقا ما دیگه ناگتا رو چیدیم تو روغن و بعد از چند دقیقه از رو گاز برداشتیم گذاشتم تو سفره و با کنجکاوی شروع به خوردن کردم اما هم چنان که پیش میرفتم این شیرینی مرغ تو ذوقم میزد گفتم اه چقد بد سلیقه مرغ شیرینم میشه خوووورد پس ناگت ناگت که میگفتن این بوووود دیگه نمیخرم آقا بعد از مدتی که خواستم شربت درست کنم دیدم شیشه شربتی نصفه هست بعد فهمیدم این شربت بوده که به جا روغن استفاده کردم هم رنگش هم شیشش شبیه روغن مایع بود 🤪 پند هنگام صحبت کردن با همسری که سرگرمیش دیدن سوتیهای شماست و عادت نداره چیزی بهتون بگه آشپزی نکنین
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یاد یک سوتی دیگه از خودم افتادم که هر وقت یادم میاد از خجالت میمیرم
من یک برادر شوهر دارم که مجرده و خواهر شوهرم ندارم.بنابر این هر وقت مادر شوهرم میرفت خواستگاری منم با خودش میبرد، یک بار که باهم رفتیم خواستگاری دختره و خانوادش خیلی خیلی باکلاس بودن..منم مدام توی فکر این بودم که اگر جاریم بشه ازش کم نیارم و کلی کلمه های با کلاس بکار میبردم😂که نگن عروس بزرگشون بی کلاس .
خلاصه لحظه های آخر بود که اون دختر خانوم دوباره برامون چایی آورد و منم در کمال اینکه باکلاس هستم و مجلس و دست گرفته بودم وقتی جلوم چایی گرفت و گفت بفرمایید بجای اینکه بهش بگم ممنون میل ندارم گفتم گلاب بروتون صرف شده ی لحظه دوتاییمون چشم ت چشم شدیم دیدم که قفل کرده و چشماش گرد شده و داره بهم نگا میکنه😂😂😂😂😂😂😂خلاصه هیچ جوره نشد جمعش کنم و تا آخر در مجلس سکوت اختیار کردم😂 خوشبختانه وصلت سر نگرفت وگرنه تا الان سوژه بودم و هنوزم برادر شوهرم مجرده شاید دوباره برگشتم بازم براتون سوتیامو گفتم😂😂😁💔
اسمم باشه زن پدر ژپتو😢😂👍
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یبار خونه ی مادرشوهرم بودیم، حموم دسشوییشون تو خونه کنار همه. اومدم برم دسشویی، یهو دیدم پدر شوهرم ک سرتا پا بی لباس بود در حمومو باز کرد و میخواس چیزی بگه ک منصرف شد برگشت اون تو.
منو میگی فقط کف زمینو نگا میکردم اون لحظه و خجااااالت... بعدش فهمیدم ک منتظر بوده مادرشوهرم براش حوله ببره و فکر کرده من اونم
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
رفته بودیم خونه ی عمه ام برای پاگشای پسر عموم
خلاصه پسر عموم اومد وسط و چند دقیقه بعد یکی از فامیل های شوهر عمه ام اومد وسط ، آقا تا این بنده خدا یکم رقصید دختر عموم گفت ( یک گونی عدس آوردیم . خرسو به رقص آوردیم)🤣🤣🤣 تا اینو گفت اون بنده خدا هم سریع دور زد رفت نشست سرجاش ، حالا دختر عموم هم فهمید چه گندی زده داشت آب میشد از خجالت ، گفت چی کار کنم به نظرت ؟ گفتم خواست بره ازش معذرت خواهی کن اونم گفت باشه ، موقع خداحافظی معذرت خواهی کرد اون هم بهش گفت فاطمه ( دختر عموم) میدونی تو شبیه کی هستی ؟ گفت نه نمیدونم گفت تو شبیه لیونا هستی زن شرک😐🤣🤣🤣💔 خلاصه که حسابشون صاف شد
آزاردهندهترین سؤال تاریخ:
ناهار چی بپزم؟
دومین سؤال آزاردهنده تاریخ:
شام چی بپزم؟😐😂
سلام منو دخترم بانوه ام پارسال رفتیم مشهد نوه ی من ۳ سالش بود سرهرچیزی گریه میکرد میگفت من انجام بدم یا اون چیزی که من میگم انجام بدین مثلا مغازه میرفتیم میگفت پول من بدم درماشینو من ببندم برقو من خاموش کنم یا توقطار گریه میکرد که چرا مسافرا پیاده شدن باید برگردن بخوابن من بگم کی بیداربشن خلاصه ازاین کارا یه روز برفی رفتیم حرم چون هوا سرد بود تاکسی گرفتیم رسیدیم جلوی حرم باعجله ازتاکسی پیاده شدیم نوه ی فسقلی من گفت چرا با اقای راننده خداحافظي نکردید گریه میکرد میگفت باید بلند دادبزنیدخداحافظي کنید راننده هم دور شده بود هرچی گفتیم رفته گوش نمیکرد بعد دوتایی بلند گفتیم اقای راننده خداحافظ باگریه گفت نه باید بلند بگید بعد بوس بفرستید تو خیابون کلی تاکسی ومسافربودن وای یه راننده دید پسر ما چی میگه بنده خدا ما رو نجات داد همش میگفت خداحافظ پسر کوچولو شرفمونو به باد داد
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یه روز رفته بودم حموم به شوهرم گفتم بیا پشت من رو کیسه بکش
هنوز بچه هم نداشتیم اونم اومد وقتی از حموم رفته بود بیرون پشتی در حموم رو انداخته بود ورفته بود حالا من خودم رو شستم میخوام بیام بیرون هرکار میکنم در باز نمیشه 😭😭😭
اینقدر گریه کردم در زدم گفتم شوهرم هم رفته سرکار تا شب اینجا خفه میشم😐😐
اینقدر با سنگ پا زدم به شیشه از آخر با شونه از لای در دادم زیر دستگیره یا هزار بدبختی باز شد حالا من ساده واسه مادر شوهرم تعریف کردم اونم هی میگفت چرا در بسته بشه پشت سرت فکر کنم فهمید شوهرم در رو بسته بود🙈🙈🙈
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سال ۸۲ برای گرفتن گواهی نامه رانندگی اقدام کردم .
برای امتحان ۳تا آقا بودن و من تنها خانم بودم .
افسر گفت خانم بیاد امتحان آقایون عقب بشینید.
افسر گفت پارک دوبل بزن پشت ماشین نگاه کردم آقایون عقب بودن خجالت کشیدم .
افسر گفت برو پایین ردی.
خجالت زده گفتم آقایون عقب بودن دنده عقب میخاستم برم نتونستم پشت رو نگاه کنم.
خداخیر بده افسر رو گفت آقایون سر خم کنید پشت صندلی و منم یه پارک دوبل عالی زدم😎👌.
در ضمن پسرم پزشکی میخونه رفته بود امتحان رانندگی افسر کلی بهش سخت گرفته بود اسمش رو هم به پسرم گفته بود و تاکید کرده بود اسم آقای افسر رو فراموش نکنه.
گفته بود دکتر باید خیلی درست رانندگی کنه.
🙄🙄🙄😁
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
اخ تپش قلب گرفتم دوستمون از تو حموم گیر کردن گفتن یاد خودم افتادم.. رفتیم کربلا با همسری.. روز اخر همه کارتایی که مخصوص در بود اتاقمون بود تحویل داده بودیم و همه با چمدونا تو لابی هتل.. من رفتم دستشویی تو اتاق مون. برقاهم قطع.. چشمتون روز بد نبینه در اتاق باز ولی در حموم بسته شد🙈😩😩😩صدای کارگرایم میومد که داشتن اتاقا رو تمیز میکردن و همه اتاقایم خالی😤یا خدا قلبم از ترس داشت وایمیستاد.بالاخره بعد کای تلاش در دستشویی باز شد و منم پریدم بیرون. حالا اومدم بیرون تو لابی میبینم همه رفتن بیرون هتل که راه بیفتن برن😕بله همسرمم بیرون بودن اصلاً یادش نبود از من😤😤😤یعنی سرم میخام بکوبونم به دیوار😡.... 🤕
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran