🔹زیاد سخت گرفته ایم !
🌸زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک استکان چای لب سوز از دستان مهربان مادر بود ؟ که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل های سرخِ پیرهنش ؟
🌸یا کنار پنجره ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدنِ بابا ؟ برای شنیدنِ صدایِ امنِ پاهایش ؟ که به دستان مردانه اش خیره شوی و دنبال دلخوشی های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی ؟
🌸زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان های سفالیِ کنارِ باغچه بود ؟! یا که استشمام عطر کاهگل و یاسی که دیوارهای آجریِ حیاط را بغل کرده بود ؟!
🌸جز این که شب ها در نهایت سکوت و تاریکی ، از رادیویِ قدیمی ، قصه های شب گوش کنی یا که روی پاهای مامان بخوابی و گوش جان بسپاری به قصه ی گوهرِ شبچراغ و دیوهای دو سر ؟! که عطر آرامش بپیچد در دالان باریکِ زندگی ات ؟
که دور از چشمِ بابا، جیب هایش را بگردی و دنبال آبنبات های کوچک و رنگی باشی ؟!
🌸زندگی جز شنیدن صدای آواز جغدها و جیرجیرک ها و لالایی شبانه ی قورباغه های کنار رودخانه بود ؟! جز اینکه در دل گرگ و میش صبح ، با صدای آوازِ خروس همسایه بیدار شوی و اولین منظره ی مقابل چشمانت بخار کتریِ روی چراغ باشد ؟! که ببینی و گوش کنی و ایمان داشته باشی که زندگی در کمال سادگی اما پر شور تر از همیشه ، ادامه دارد ... ؟
🔹ما از زندگی چه می خواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت ، به این پیچ و خم های ملال آور رسیده ایم ؟!
─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
ای مهدی صاحب زمان لبیک لبیک.mp3
2.66M
🎼 ای مهدیِ صاحب الزمان، لبیک لبیک
🎤 میثم مطیعی
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
#عید_بیعت
اواخر بهمن ماه که روز پدر بود همه خونه بابا جمع بودیم و ۲۰نفر بودیم
بعداز شام مامانم به من گفت سرامیک های دستشویی شل شده بودن باباتون سیمان زده ولی روی سرامیک ها هم کثیف شده و رنگ خیلی بدی گرفته اینارو چجوری تمیز کنم؟
همه نگاه ها سمت من بود منم گفتم:" با من "
بابام با حالت خیلی مهربون گفت نه دختر گلم تو چرا خودم تمیز میکنم تو خودت دم عید کلی سرت شلوغه ( آخه من خیاط هستم و دم عید تا یک ساعت قبل سال تحویل کار میکنم)
تو فقط اسم یه جرمگیر خوب رو بگو خودم تمیزش میکنم نمیزارم مامانت بهش دست بزنه ( آخه مامانم مریضه)
خلاصه اونقدر بابایی با عشق صحبت میکرد دیگه روم نمیشد بگم منظورم جرمگیر" من" هست 🤭🤭🤭🤭🤭
و ۲۰نفر آدم هم منتظر بودن من یه حرمگیر خوب معرفی کنم 😟😟😟
آخرش گفتم باشه خودم میرم میپرسم یه جرمگیر مناسب میخرم بابایی زحمت شستن رو میکشه 😥😥
ولی بعدا که همه نظراتشون رو گفتن و انواع جرمگیر رو معرفی کردن منم حقیقت رو به همه گفتم و شلیک خنده بود که کل خونه رو برداشت 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
آقا این چه اسمی برد محصول گذاشتین واقعا 😅😅😅 آبروم رفت
سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
کلیه وسایل خونه حیف نون رو دزد برد بجز یه قالی...
پلیس اومد گفت : چرا قالی رو نبردن ؟
حیف نون گفت واسه اینکه یه شیری مثل من روش خوابیده بود!😕😳😂
من باردار بودم و تازه فارغ شدم☺️ بارداری سختی داشتم یه روز که آه و ناله میکردم پسرم داشت توپ بازی میکرد، یهو توپشو نگه داشت و جدی پرسید:مامان🤰 اگه تو بِمُری کی برای من غذا درست میکنه😐
یعنی مشکلش فقط غذا بود.
درباره نوزاد باهاش حرف میزدم میگفتم الان تو شکمم هست. میگفت نه بچه ها تو مغازه بچه فروشی هستن😁 دیگه خودش نخواست بدونه🤣
بعدم که بچه به دنیا اومد با تعجب گفت مگه اونا تو شکمت غذا نبود😂
دیروزم نی نی انگشت پسرمو گرفت، که پسرم داد زد اَه چندش، دست منو گرفت چندش...🤣🤣🤣🤣
دخترمم 8سالشه همش میگه ما بزرگ بشیم خونه جدا میگیریم سگ و گربه میخریم😐
ولی شما چون چندشتون میشه نمیتونید بیاید خونه ما😐😐😐😐😐😐
دوستان آدرس خونه سالمندان بدین فقط ارزون باشه، مرسی اَه.
دانشجو بودیم دوستم گفت بیاین خونه ما ماشین تا سر خیابونشون بیشتر نبرد😅
خونشون هم تو ولنجک بود کوچه سر بالا هن هن پیاده می رفتیم مثل لشگر شکست خورده بودیم
دوستم از همه جلوتر بود من و اون یکی هم عقب همیدگه می رفتیم یهو یک ماشین شل کرد گفت بیاین بالا منم گفتم گمشو بابا کی می خواد سوار ماشین تو بشه
که دیدم دوستم برگشت گفت سلام داداش چه خوب دیدیمت خسته شده بودیم من که تو افق محو شدم😳😶
اما اون یکی دوستمون آنقدر خندید آخر داداش دوستم گفت حالا من به روی خودم نمی ارم خودتون دوستتون ضایع می کنید😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ...
ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ،
ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ
ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ
ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ هم ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ.
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ.
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ،
ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ!
ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ،
ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ!
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ.
ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ
ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ.
🌸🍃
سلام
من ده یازده سال پیش عقد کردم
شب عقدمون قرارشد خواهرمو خواهر شوهرم منو ببرن آرایشگاه
موقع رفتن این دو تصمیم گرفتن به آرایشگر نگن که من عروسم
گفتن اگه بگیم عروسه ، هم هزینه اصلاح هم هزینه گیریمشو هردورو ازمون بیشتر میگیره
منم یه دختره پونزده شونزده ساله خدایی خیلی هم آروم و خجالتی بودم طوری که هرکی ازم چیزی میپرسید روم نمیشد جواب بدم
رفتیمو نشستیم که کارمون انجام بده
خانمه پرسید عروسه ، خواهر شوهرم گفت نه
گفت ولی اولین باره که اصلاح میکنه خواهر شوهرم هول شد گفت آره ولی عروس نیست خانمه گفت یعنی چی 🙄🤔
خواهر شوهرم هول شد گفت این خیلی وقت پیش عقد کرده بوده ولی خیلی وقته نامزدش نیومده سفر بوده الان اومده ماهم آوردیمش خوشگلش کنیم 😍
خانم فهمید ولی به روش نیاورد تا اینکه کارمون تموم شد خواهرم باعجله اومد دنبالمون گفت زود باشین دیگه الان دیر میشه همه مهمونا اومدن
یهو خانمه برداشت روشو کرد به خواهرشوهر بیچارم گفت مگه نگفتی این عروس نیست
خواهر که هول شده بود فورا گفت نه عروس نیست این تازه عقد کرده اولین باره با نامزدش میخاد بره عروسی یکی از آشناهاشون
گفتیم سرووضعش خوب باشه
خانمه هم که همه چیو فهمیده بود
منم زیر دستاش داشتم آب میشدم از خجالت😢 موقع حساب کردن گفت عیب نداره منکه فهمیدم این عروسه ایشاالله خوشبخت بشه شما همون هزینه معمولیو بدین نمیخاد هزینه عروسو بدید 😏
یکی نبود به این دونفر بگه آخه این چه کاریه
قیافه خانمه اون لحظه 🤨😏
قیافه خواهرم 🥴🥴
قیافه خواهر شوهرم 🤥😥
آدم ها همیشه ...
نیاز به "نصیحت" ندارن ...
گاهی تنها چیزی که به آن محتاج اند؛
دستی است که بگیرد،
گوشی است که بشنود،
و قلبی است که آن ها را درک کند ...❤️