🏠چند روز پیش که فرشامونو داده بودیم فرش شویی من با دمپایی تو سالن میچرخیدم
خلاصه ظهر شد وموقع نماز منم خسته واز شدت کمر درد روچهار پایه شروع کردم به خوندن نماز رکعت اول تموم شد رکعت دوما که شروع کردم متوجه شدم با دمپایی دارم نماز میخونم حالا از شدت خستگی حال نداشتم دوباره از اول بخونم به صورت نامحسوس دمپایی هارو زیر میز از پام در اوردم ا😂😂😂😂امیدوارم خدا ببخشم 🤲
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
مریم هستم 🖐
دوستم تعریف میکرد اون موقع که کار آموز بودم نشسته بودم روی یکی از صندلی های بخش جلوی دفتر مدیریت و داشتم پنج دقیقه اخر سریالمو میدیدم
بعد میگفت این سریال قدیمی کره ای و یه چیز تو مایه های جومونگ بود
بعد یهو استادم امد از دفتر مدریت بیرون گفت سعیدی منم میخاستم بگم بله استاد قاطی کردم گفتم بله عالیجناب 😂😂😂
میگفت یهو دیدم استادم چشاش شد عینهو توپ
اینم اثرات فیلم دیدن زیاد😁🙈
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
مادرشوهر من چند بار به روح مادرم و پدرم فحش داد(پدرو مادرو تو تصادف از دست دادم)
ی مدت باهاش قهر بودم ولی به اصرار خواهر شوهرمو همسرم با هم خوب شدیم البته به ظاهر
از اونموقع هیچوقت نتونستم دوسش داشته باشم خونه ما دوطبقس طبقه اول اون زندگی میکنه طبقه دوم ما هر وقت غذا درست میکردم براش میبردم و تو غذا مورچه تف و خیلی چیزای کثیف دیگه میریختم تو غذا همیشه هم ازم تشکر میکرد میگفت چ خوشمزه بود و اینا
تو خونه تنها زندگی میکنه پدرشوهرم فوت شده
بخاطر همین مطمئن بودم خودش میخوره 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
حقش بود
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
پیش خالم نشسته بودم اونم داشت به پسرش املا میگفت ☺️
درس اون روز پسرخالم درمورد شهید فهمیده بود
خالم خواست بگه که حسین فهمیده نارنجک به کمر بست و پرید زیر تانک ، نمیدونم چیشد گفت خب عزیزم بنویس حسین فهمیده تانک به کمر بست و پرید زیر نارنجک🤣🤣🤣🤣🤣
اخخخخخخ که چقد بهش خندیدم حالا خودشم خندش بند نمیومد😅🤣هی میگفت شهید فهمیده رو وقتی داشت تانک به کمرش میبسته تصور میکنم🤣🤣
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام به همگی دوستان
من سال دهم که بودم معلم زیستمون اقا بود، یه مدتی میشد کمرم خیلی درد میکرد، توی اینترنت سرچ کرده بودم ولی گفتم از این معلمم بپرسم
خلاصه یه روز اومد سر کلاس، بهش گفتم استاد یه سوال دارم، گفت بفرمایید
گفتم استاد کمرم مدتیه درد میکنه توی نت زده بود مال پروستاتمه😂😂( حالا من دخترم🤣😂) بیچاره سرخ و سفید شد، بعدش اینقد با دوستام خندیدن بهم که گفتم الان جر میخورن😂
عایا این رفتار درستیه با یه اسکله بیسواد؟
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
بعد از نماز داشتم تسبیحات حضرت زهرا (س) را میگفتم دخترم که پنج سالش هست اونم داشت به قول خودش تسبیحات میگفت یهو برگشت تسبیح خودش را داد به من و گفت که مامان اینو بگیر پیس پیس کن😂😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
عقد خواهرشوهرم بود و با گوشی فیلم میگرفتن
وسطای که عاقد داشت حرف میزد
من یهو یه عطسه زدم🤧🤧🤧🤧🤧🤧
صدا عطسهم هم خیلی بلند بود
چند روز بعد عقد داشتیم فیلم رو نگاه میکردیم که یهو صدای عطسه من اومد
همه گفتن وای کی بود اینقدر بلند عطسه زد😳😳😳😳
منم یه لبخند ملیحی زدم😊😊😊 و به روی خودم نیاوردم
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
بچه که بودم عادت داشتم سرنمازمامانم گردنشو بچسبم و روکولش برم اون بنده خداهم هیچی نمیگفت بعده نمازفقط یکم دعوا میکرد😁😂
خلاصه ماهمینجوری بااین حرکت قدکشیدیم تقریبا۵یا۶سالم شد یروزسرنمازظهرمامانم رفتم گردنشو بچسبم بعدمدت ها این بنده خدا سنگینی روحس کرد هی سعی داشت سرنماز دست منوجداکنه ازگردنش منم سمج چسبیده بودم😂
توی قنوت بوده که ازشدت فشاری که به گردنش واردمیشه بیهوش میشه😕
بعد ازنیم ساعت حدودابهوش میادکه تااونموقع داییم و بابام اومده بودن ومن اصلا صدام درنیومده بود که چرا بیهوش شده😁😂😜
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یه بار هم بابام صدام میکرد برای کلاس بیدار بشم (لعنت به هر چی کلاس مجازیه😩) تو عالم خواب😴 کف دست چپم رو آورده😎✋ بودم بالا مثلا گوشیه 🤳با انگشت اشاره دست راستم میزدم کف دستم چپم ☝️مثلا صفحه گوشیمو بالا پایین میبردم 😐🤣🤦♀
بابام همچنان تلاش میکرد بیدارم کنه منم اصرار اصرار
- بابا بیدارم دیگه اینم گوشیم 🤳😊
بابام😐🤦♀
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام
اقا ما چند وقت پیش رفته بودیم قطعه شهدا با 100نفر از بسیجی های گردانمون
اقا رفتیم سر یکی از قبرا چند تا خانوم نشسته بودن
من اومدم پامو نزارم رو قبر از روش پریدم زمین هم خیس بود جف پا رفتم بغل خانوما سریعا به مدت یک ساعت مکان رو ترک کردم 😁😂😂😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
وای من یبار بعد از اربعین رفتم یه جا.
یکی از فامیلای مامانم ام اونجا بود و رفته بود کربلا.
منم اصلااااا یادم نبود که بهش زیارت قبولی بگم.
همینطوری سلام و احوال پرسی کردیم بعدش یهو ساکت شد و زل زد تو چشمام منم همینجوری نگاش میکردم عین بز. ☺️
بعد برگشت بهم گف زیارتم قبول باشه.
منم شووووت🤦♀🤦♀
گفتم ممنون ایشالا قسمت خودتون.
و پیش خودم فک میکردم مگ من کجا رفتم؟!
خلاصه که جمع رفت رو هوا😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
نزدیک به جشن سن تکلیفم گیر دادم که دیگه باید یاد بگیرم دقیقا نماز خوندن چجوریه و یادم بدین این حرفا
مامانم نشست کنارم منم گوشه پذیرایی نماز میخوندم و اون بلند واسم آیه هارو میخوند که منم یاد بگیرم
وسطای نماز بابام به مامانم گفت خانم میخوام برم بیرون چیزی نمیخوای؟
همین که مامانم خواست چیزی بگه از رو سجده بلند شدم گفتم واسه منم لواشک بخر
نمیدونستن بخندن یا بگن نمازت باطل شد😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام
خالمینا یه سال رفته بودن مشهد،
وقتی برگشتن ما رفتیم خونشون برای اینکه ببینیمشون و بگیم زیارت قبول..
وقتی رفتیم
من دیدم بابام داره با شوهرخالم رو بوسی میکنه
مامانم با خالم..
جو منو گرفت..
وقتی با دختر خالم دست دادم تا اومدم بگم
زیارت قبول اشتباهی(بنا بر جو گیری)
گفتم عیدت مبارک..😐🤣🤣🤣🤣😅
اومدم درستش کنم
گفتم اِوا ببخشید
عیدت مبارک..🤣🤣🤣🤣😅
دوباره به اشتباه گفتم عیدت مبارک..
دیگه دفعه سوم گفتم زیارت قبول..😑😂😅
هیچی دیگه گند زدم..
خودم بد تر از دخترخالم رودهبر شدهبودم
از خنده..😐😂😅
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یه سوتی دادم اول صبحی که بنظرم مرزهای سواد جابجا شد 😑
چقدر ادم میتونه حواس پرت باشه🤦♀
تاکسی گرفتم کرایه اش چهار تومنه بعضیام پنج تومن میگیرن
با چه اعتماد بنفسی یه پنج تومنی دادم به آقاهه
یه نگاه مسخره ای کرد گذاشت رو داشبورد گفت هزار نداری گفتم نه ندارم ولی گشتم تو کیفم هزار هم داشتم گفتم بفرما آقا
یه نگاهی کرد😳😳😳🧐 لال شد بنده خدا از این حجم اعتماد بنفس من
واااای یه لحظه نگاه کردم رو داشبورد دیدم پونصد تومنی دادم جای پنج تومنی😂😅🤪🙈
بنده خدا مونده بود این خانم جوان با مانتو شلوار اداری انقدرم تو قیافه است ، چطور دوزار سواد نداره🙈
گفتم ای وای ببخشید اشتباه شد🤦♀🤷♀ ، سریع پونصدیو برداشتم یه ده تومنی درآوردم دادم کرایمو حسابکرد.
رسیدم به مقصد مثل جت پیاده شدم فرار کردم.🏃♀🏃♀
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام من تازه عقد کردم زیاد اهل ارتباط با فامیل اقوام هم نیستیم 😉
فردا ی عقد من خونه شوهرم اینا بودم که عمشون زنگ زدن و با شوهرم صحبت کردن بعد گوشی و داد به من تا من صحبت کنم شوهرمم هی آدامو در می آورد حواسم پرت میشد 🤦♀🤦♀
بعد عمه خانم گفت خیلی از عقدتون خوشحال شدم منم گفتم مرسی منم خوشحال شدم😨😩😂😁
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام
امروز یه سوتی دادم بچهها ترکیدن از خنده.
از دانشگاه داشتیم برمیگشتیم
تو ماشین بودیم
داشتیم درباره یه موضوع صحبت میکردیم.
اومدم بگم مرد باید جربزه و جنم و عُرضه داشته باشه گفتم مرد باید جربزه و جنم و عُربضه داشته باشه..
یهو بچهها ترکیدن
خودم بدتر از اونا
از ظهر همینجوری هی یادم میوفته
خندم میگیره..😂😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
چند سال پیش که هنوز ماشین نداشتیم با همسرم تو شهر بودیم تاکسی گرفت
من و همسرم صندلی عقب نشسته بودیم
یکجا تاکسی نگه داشت و یک خانم جوان خواست جلو بشینه،غیرت همسرم گل کرد و در و باز کرد رفت جلو نشست تا اون خانم عقب بشینه و راحت باشه
اون خانم یک نگاه متعجب کرد،یعنی دوست داشت جلو بشینه
آقای راننده هم با ناراحتی نگاهی به همسرم کرد،راننده سنش ۶۰ به بالا بود
خلاصه که کار همسر من قشنگ بود ولی بعضیا اینجور غیرتارو چرا دوست ندارن🤔
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
آقا من یه بار معلمم ازم خواسته بود یه کتابی براش پیدا کنم منم برای خودشیرینی کلی تلاش کردم تا کتابو پیدا کنم اونم بعد از دادن کتاب بهش همه امتحانامو بیست میداد!طبق معمول باز یه کاری سپرد دست من و بعد از اینکه انجام دادم صدام زد با همکلاسیام رفتیم جلو گفت مرسی دخترم خیلی زحمت کشیدی گفتم نه خانم خواهش میکنم باز زحمت دیگه ای بود بگین خجالت نکشین یعنی من از خجالت آب شدم اون به روم نیاورد دوستامم اونقدر خندیدن از چشاشون اشک میومد😒😂💔
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
من اون تازگیا که آهنگ قدیمیه دیوونه و شوریده سرم کردی رو شنیده بودم همش میخوندمش . 🎧
اصطلاح شوریده سرم کردی رو هم نمیدونستم یعنی عاشقم کردی ، فکر میکردم ینی کلافم کردی .
خلاصه که یه بار خونه مادربزرگم بودیم این پسرخاله هام خیلی اذیت میکردن منو و هی سر به سرم میذاشتن . یکیشون که خیلی شوخی میکرد باهام یکسال از خودم بزرگتره .
آقا منم مثلا اومدم تیکه خیلی سنگینی بندازم گفتم : اَهههههه بسه دیگه متین شوریده سرم کردی تو
همه پوکیدن از خنده و بهم معنی حرفمو گفتن
خالم : 🤨🤨
من : 😨😨🤯
مامانم : 😐😐
پسرخالم : ☺😊😉
بقیه : 😂😂
هنوزم وقتی میان خونمون خودمو به خواب میزنم . 😴😴 اونام :میگن دختر شوریده سرتون کو😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
میخواستم یه سوتی بگم از دوست مامانم.
این دوست مامان خانوم من داشتن میرفتن با خانواده عروسی که خواهرش یهو حالش بد میشه و نمیتونه بیاد. برای اینکه خیلی حالش بد نبوده خودشون پا میشن میرن عروسی. چون دیر رسیده بودن، تندتند لباس عوض میکنن و میرن توی تالار. این دوست مامانم هم چون لباس خیلی قشنگی پوشیده بودن و از فامیلای نزیک عروس و داماد بودن میرن سر همه میزا سلام علیک میکنن. خلاصه که عروسی تموم میشه. دیگه رفته بودن لباساشونو عوض کنن که برن خونه میبینه شلوارش نیست
اینورو بگرد اونورو بگرد. آب شده رفته تو زمین. خلاصه میره به مامانش میگه مامان شلوارمو ندیدی؟ مامانش میگه پاته که😐
اصلاً شلوارشو درنیاورده بوده. حالا تصور کنید با دامن و شلوار سر همه میزا هم رفته.
حالا هی شوهرش دلداریش میداد خوبه همینجوریم قشنگی😂😂
سوال من اینه چرا هیچکس بهش نگفته حتی مامانش😄
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام
رفته بودم تخم مرغ بخرم فروشنده پیرمرد بود بلد نبود کارت بکشه گفت بیا خودت کارت بکش منم رفتم کارت کشیدم تشکر کردم و داشتم از مغازه میمدم بیرون یهو پیرمرده صدا زد گفت تخم مرغ هاتون رو نبردین 😂 واای مردم از خجالت تازه یه مشتری دیگه هم تو مغازه بود آبروم رفت
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
من آخرای خریدجهازم بود
بابام خودش تنهایی رفته بودواسه توحموم وتوالت دمپایی گرفته بود
کلن دوجفت گرفته بود بعدک آوردشون نمیدونم ی دفه ای بدون فکر گفتم چرا یه دونه واسه توحموم گرفتین
بابامم گف مگه همتون باهم میخاین برین حموم😓😵😖
هیچی دیگه کلی خجالت کشیدم😂😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام و مهر و قشنگی😍
این سوتی من مربوط به دوران دبستان بود کلاس اول😅
آقا ما مدرسه بودیم و بعد توی مد یا و قتی از چند تا مداد استفاده می کردیم فاز نجاری می گرفتیم و میزاشتم پشت گوشمون 😜😄
خب یکبار من این کار رو کردم وبعد یادم رفت که از اونجا گذاشتمش من هم دربه در مدادم بودم کلاس ما سه شبد داشت که هرکس وسیله گم شده پیدا می کرد اونجا می زاشت من رفتم اونجا رو دیدم نبود خلاصه رفتم گیش معلم گفتم مدادم نیستش وقت پشت گوشته😭😂
قیافه من😢😭😂
قیافه معلم😁😅😂
قیافه بچه ها😝😂😂😂
و جالب اینجاست این موضوع چندبار تکرار شد🌼
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran