پیش خالم نشسته بودم اونم داشت به پسرش املا میگفت ☺️
درس اون روز پسرخالم درمورد شهید فهمیده بود
خالم خواست بگه که حسین فهمیده نارنجک به کمر بست و پرید زیر تانک ، نمیدونم چیشد گفت خب عزیزم بنویس حسین فهمیده تانک به کمر بست و پرید زیر نارنجک🤣🤣🤣🤣🤣
اخخخخخخ که چقد بهش خندیدم حالا خودشم خندش بند نمیومد😅🤣هی میگفت شهید فهمیده رو وقتی داشت تانک به کمرش میبسته تصور میکنم🤣🤣
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
مادرشوهر من چند بار به روح مادرم و پدرم فحش داد(پدرو مادرو تو تصادف از دست دادم)
ی مدت باهاش قهر بودم ولی به اصرار خواهر شوهرمو همسرم با هم خوب شدیم البته به ظاهر
از اونموقع هیچوقت نتونستم دوسش داشته باشم خونه ما دوطبقس طبقه اول اون زندگی میکنه طبقه دوم ما هر وقت غذا درست میکردم براش میبردم و تو غذا مورچه تف و خیلی چیزای کثیف دیگه میریختم تو غذا همیشه هم ازم تشکر میکرد میگفت چ خوشمزه بود و اینا
تو خونه تنها زندگی میکنه پدرشوهرم فوت شده
بخاطر همین مطمئن بودم خودش میخوره 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
حقش بود
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
مریم هستم 🖐
دوستم تعریف میکرد اون موقع که کار آموز بودم نشسته بودم روی یکی از صندلی های بخش جلوی دفتر مدیریت و داشتم پنج دقیقه اخر سریالمو میدیدم
بعد میگفت این سریال قدیمی کره ای و یه چیز تو مایه های جومونگ بود
بعد یهو استادم امد از دفتر مدریت بیرون گفت سعیدی منم میخاستم بگم بله استاد قاطی کردم گفتم بله عالیجناب 😂😂😂
میگفت یهو دیدم استادم چشاش شد عینهو توپ
اینم اثرات فیلم دیدن زیاد😁🙈
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
🏠چند روز پیش که فرشامونو داده بودیم فرش شویی من با دمپایی تو سالن میچرخیدم
خلاصه ظهر شد وموقع نماز منم خسته واز شدت کمر درد روچهار پایه شروع کردم به خوندن نماز رکعت اول تموم شد رکعت دوما که شروع کردم متوجه شدم با دمپایی دارم نماز میخونم حالا از شدت خستگی حال نداشتم دوباره از اول بخونم به صورت نامحسوس دمپایی هارو زیر میز از پام در اوردم ا😂😂😂😂امیدوارم خدا ببخشم 🤲
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
یهبار داشتیم می رفتیم خونه خواهرشوهرم بعد گوشیم زنگ خورد یکی بود یه چیزی گفت منم درجوابش گفتم من با شما بحث نمیکنم چون سطح من از بحث کردن با شماها خیلی بالاتره😏
بعد که گوشی رو قطع کردم هانا دخترم هی این جمله رو غلط میگفت بعد میگفت یعنی چی
بعد دیگه انقدر تکرار کرد یاد گرفت
بعد دخترجاریم موهاش رو کشید هانا هم یهو برگشت گفت من اصلاً باهات بحث نمیکنم چون مامانم میگه سطح من از بحث کردن با شماها خیلی بالاتره😐
اونام فکر کردن من به هانا گفتم که سطحش از پسرعمو و دخترعمه و...اش بالاتره در حالی که من اینو به کسیکه پشت تلفن بود گفته بودم و هانا طوطی وار حفظش کرده بود 🤦🏼♀️
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
سلام به همه🤗🤗🤗🤗مادرشوهرم اسم همسرم و برادرهمسرم رو همیشه با هم قاطی می کنه.
یه سری ما تازه از سفر اومده بودیم خونشون . مادرشوهرم خواست اسم همسزمو بگه اشتباهی اسم برادرشوهرم صدا زد و گفت برین باسینا توی اتاق استراحت کنین برین مادر خستهاین جاتون رو انداختم😐😥
وای که اونموقع خونه شلوغ بود همه چند دقیقه سکوت کردن. منم طبیعیش کردم گفتم نه مامان خسته نیستیم 😐😐
ای بابااااا😫😫😫😫
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
ی سوتی وحشتناک دیگه اینکه من کلاس هشتم بودم وقت دندون پزشکی داشتم ساعت ۱۰ آماده شدم رفتم دندون پزشکی دیدم ی زنگ هنو از مدرسه مونده میرسم ک برم
بابام منو رسوند و رفتم حیاط مدرسه بعد رفتم سر کلاس بلند بلند میخوندم خوشگلموووو هزار خاطر خا داررررررم سلام تو قلب همه گی جا دارم ( با قر فراوان)😂😂😂 یهو چشم باز کردم دیدم ناظم و مدیر تو کلاس ب من زل زدن میگن قهرمانیییی چ خبرتهههه ( مدیر و ناظم منو خیلی بچه آروم و درس خون میدین چون چادری ام بودم) 😂😂
هیچی دیگ بچه ها پاچیدن از خنده خودم آب شدم 😂😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
همیشه شبکه سلامت نگا میکنم خصوصا برنامه ی ضربان که هر روز در مورد موضوعی کارشناس میارن و بحث میکنند
منم هرروز معمولا نگاش میکنم
حواسم نبود که وقتی در مورد بیماری کارشناس حرف میزند
میگم من این بیماری دارم مثلا سوزش معده
سردرد
ناراحتی قلبی
گردن درد
رماتیسم
البته حس میکنم خداروشکر سالمم
ولی کلا همیشه میگم این بیماری دارم
بعد یک بار درمورد بیماری داشتن میگفتن که نادر بود من فقط گوش میدادم ک...
خواهرم از پشت به کتفم زد گفت میگم این بیماری نداری؟😂😥😬
اونجا بود که حس کردم
چقدر رواعصابش بودم 😢هی میگفتم مریضم🙈
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یه سوتی دادم اول صبحی که بنظرم مرزهای سواد جابجا شد 😑
چقدر ادم میتونه حواس پرت باشه🤦♀
تاکسی گرفتم کرایه اش چهار تومنه بعضیام پنج تومن میگیرن
با چه اعتماد بنفسی یه پنج تومنی دادم به آقاهه
یه نگاه مسخره ای کرد گذاشت رو داشبورد گفت هزار نداری گفتم نه ندارم ولی گشتم تو کیفم هزار هم داشتم گفتم بفرما آقا
یه نگاهی کرد😳😳😳🧐 لال شد بنده خدا از این حجم اعتماد بنفس من
واااای یه لحظه نگاه کردم رو داشبورد دیدم پونصد تومنی دادم جای پنج تومنی😂😅🤪🙈
بنده خدا مونده بود این خانم جوان با مانتو شلوار اداری انقدرم تو قیافه است ، چطور دوزار سواد نداره🙈
گفتم ای وای ببخشید اشتباه شد🤦♀🤷♀ ، سریع پونصدیو برداشتم یه ده تومنی درآوردم دادم کرایمو حسابکرد.
رسیدم به مقصد مثل جت پیاده شدم فرار کردم.🏃♀🏃♀
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
چند ماهی بود از عروسیمون گذشته بود و تو ماه محرم بودیم و پدر شوهرم اینا مراسم دارن و تموم فامیل میان از اونجایی که من خیلی راحت با همه ارتباط برقرار میکنم و سعی میکنم تو دیدار اول طرف احساس غریبی نکنه😌
اومدم تو خونه دیدم همه مهمانا اومدن و یکی یکی با همه احوالپرسی کردم وقتی تموم شدم به یک گروهشون گفتم بیمعرفتا چرا عروسیمون نیومدین؟؟؟؟ همشون گفتن واااا ما که بودیم تازه اومدیم باهات روبوسی کردیم!
دیدم گند زدم رومو کردم یه طرف دیگه گفتم ولی شماها نیومدین اونام گفتن وااااا مام بودیم که😐
حالا مگه ول کن بودم رو کردم به یکی دیگه گفتم شما بودی درسته؟ گفت نه شرمنده من نبودم🤦♀
اره دیگه خلاصه منو کشیدن از خونه بیرون
😐
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
وای دیروز یه سوتی دادمم، هروقت یادش میوفتم هم حرص میخورم هم خندم میگیره😂😭
من روزای فرد کلاس زبان دارم بعد دیروز پاشدم رفتم کلاس (حضوری) دیدم هیچ کس نیست و منشی هم حتی نیست رفتم جلوتر که مدیر اونجا از صدای کفشم متوجه من شد اومد گفت بفرمایید گفتم کلاس دارم و.. هنوز ده دقیقه مونده بود تا کلاس شروع بشه گفت بشینم رو صندلی نشستم به ثانیه نکشید دوباره اومد گفت اسم معلمتون چیه؟ منم حافظه ماهی قرمزیم گل کرد یادم رفت😂گفتم اممم خانم هستی.... اممم.. 😂😂حرفمو قطع کرد گفت احیانا شما روزای فرد کلاس ندارین؟ گفتم خب مگه امروز یکشنبه نیست!؟ با خنده برگشت گفت امروز شنبه هست😐😐😐😐🙈🙈🤦♀🤦♀😂🤐😂🤣 خلاصه از اونجا زدم بیرون امروز کلاس دارم عمرا حضوری برم. منو یادش میاد😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
شب بله برونم بود و بزرگترای فامیل همه جمع بودن.شب ولادت حضرت معصومه بود.پدرشوهرم مذهبی نیست ولی فامیل ما خیلی مذهبین.بعدش پدرشوهرم مثلا اومد تریپ مذهبی و اسلام دوستی و ائمه دوستی برداره برگشت گفت امشب خیلی شب خوبیه شب تولد معصومه خانومه...😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran