eitaa logo
خاطرات همسران
43هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
3 فایل
‌「بسمِ رب♥️」 ‌‌ اینجا‌حرفها‌و‌صحبت‌های‌شماگذاشته‌میشه‌✨ جهت ارسال حرفای دلتون و پرسش و پاسخ و....با من در ارتباط باشید👇 ‌ 💫: @ayeeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
نزدیک به جشن سن تکلیفم گیر دادم که دیگه باید یاد بگیرم دقیقا نماز خوندن چجوریه و یادم بدین این حرفا مامانم نشست کنارم منم گوشه پذیرایی نماز میخوندم و اون بلند واسم آیه هارو میخوند که منم یاد بگیرم وسطای نماز بابام به مامانم گفت خانم میخوام برم بیرون چیزی نمیخوای؟ همین که مامانم خواست چیزی بگه از رو سجده بلند شدم گفتم واسه منم لواشک بخر نمیدونستن بخندن یا بگن نمازت باطل شد😂 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام خالمینا‌ یه سال رفته بودن مشهد‌، وقتی برگشتن‌ ما رفتیم خونشون‌ برای اینکه‌ ببینیمشون‌ و بگیم‌ زیارت‌ قبول‌.. وقتی‌ رفتیم‌ من دیدم‌ بابام‌ داره با شوهر‌خالم‌ رو بوسی‌ میکنه‌ مامانم‌ با خالم‌.. جو منو گرفت‌.. وقتی با دختر خالم دست دادم‌ تا اومدم‌ بگم‌ زیارت قبول‌ اشتباهی(بنا بر‌ جو گیری) گفتم عیدت‌ مبارک‌..😐🤣🤣🤣🤣😅 اومدم‌ درستش‌ کنم‌ گفتم‌ اِوا‌ ببخشید‌ عیدت‌ مبارک‌..🤣🤣🤣🤣😅 دوباره به اشتباه گفتم عیدت مبارک‌.. دیگه دفعه سوم گفتم زیارت‌ قبول‌..😑😂😅 هیچی دیگه گند زدم‌.. خودم بد تر از دخترخالم‌ روده‌بر‌ شده‌بودم‌ از خنده‌..😐😂😅 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
یه سوتی دادم اول صبحی که بنظرم مرزهای سواد جابجا شد 😑 چقدر ادم میتونه حواس پرت باشه🤦‍♀ تاکسی گرفتم کرایه اش چهار تومنه بعضیام پنج تومن میگیرن با چه اعتماد بنفسی یه پنج تومنی دادم به آقاهه یه نگاه مسخره ای کرد گذاشت رو داشبورد گفت هزار نداری گفتم نه ندارم ولی گشتم تو کیفم هزار هم داشتم گفتم بفرما آقا یه نگاهی کرد😳😳😳🧐 لال شد بنده خدا از این حجم اعتماد بنفس من واااای یه لحظه نگاه کردم رو داشبورد دیدم پونصد تومنی دادم جای پنج تومنی😂😅🤪🙈 بنده خدا مونده بود این خانم جوان با مانتو شلوار اداری انقدرم تو قیافه است ، چطور دوزار سواد نداره🙈 گفتم ای وای ببخشید اشتباه شد🤦‍♀🤷‍♀ ، سریع پونصدیو برداشتم یه ده تومنی درآوردم دادم کرایمو حساب‌کرد. رسیدم به مقصد مثل جت پیاده شدم فرار کردم.🏃‍♀🏃‍♀ 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام من تازه عقد کردم زیاد اهل ارتباط با فامیل اقوام هم نیستیم 😉 فردا ی عقد من خونه شوهرم اینا بودم که عمشون زنگ زدن و با شوهرم صحبت کردن بعد گوشی و داد به من تا من صحبت کنم شوهرمم هی آدامو در می آورد حواسم پرت میشد 🤦‍♀🤦‍♀ بعد عمه خانم گفت خیلی از عقدتون خوشحال شدم منم گفتم مرسی منم خوشحال شدم😨😩😂😁 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام‌ امروز یه سوتی دادم بچه‌ها‌ ترکیدن‌ از خنده‌‌. از دانشگاه داشتیم‌ برمی‌گشتیم‌ تو ماشین‌ بودیم‌ داشتیم‌ درباره‌ یه موضوع‌ صحبت‌ می‌کردیم‌. اومدم بگم مرد باید جربزه و جنم‌ و عُرضه‌ داشته‌ باشه‌ گفتم‌ مرد باید جربزه‌ و جنم‌ و عُربضه‌ داشته باشه.. یهو بچه‌ها‌ ترکیدن‌ خودم بدتر‌ از اونا‌ از ظهر‌ همینجوری‌ هی‌ یادم‌ میوفته‌ خندم‌ میگیره‌..😂😂😂 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
چند سال پیش که هنوز ماشین نداشتیم با همسرم تو شهر بودیم تاکسی گرفت من و همسرم صندلی عقب نشسته بودیم یکجا تاکسی نگه داشت و یک خانم جوان خواست جلو بشینه،غیرت همسرم گل کرد و در و باز کرد رفت جلو نشست تا اون خانم عقب بشینه و راحت باشه اون خانم یک نگاه متعجب کرد،یعنی دوست داشت جلو بشینه آقای راننده هم با ناراحتی نگاهی به همسرم کرد،راننده سنش ۶۰ به بالا بود خلاصه که کار همسر من قشنگ بود ولی بعضیا اینجور غیرتارو چرا دوست ندارن🤔 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
آقا من یه بار معلمم ازم خواسته بود یه کتابی براش پیدا کنم منم برای خودشیرینی کلی تلاش کردم تا کتابو پیدا کنم اونم بعد از دادن کتاب بهش همه امتحانامو بیست میداد!طبق معمول باز یه کاری سپرد دست من و بعد از اینکه انجام دادم صدام زد با همکلاسیام رفتیم جلو گفت مرسی دخترم خیلی زحمت کشیدی گفتم نه خانم خواهش میکنم باز زحمت دیگه ای بود بگین خجالت نکشین یعنی من از خجالت آب شدم اون به روم نیاورد دوستامم اونقدر خندیدن از چشاشون اشک میومد😒😂💔 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
من اون تازگیا که آهنگ قدیمیه دیوونه و شوریده سرم کردی رو شنیده بودم همش میخوندمش . 🎧 اصطلاح شوریده سرم کردی رو هم نمیدونستم یعنی عاشقم کردی ، فکر میکردم ینی کلافم کردی . خلاصه که یه بار خونه مادربزرگم بودیم این پسرخاله هام خیلی اذیت میکردن منو و هی سر به سرم میذاشتن . یکیشون که خیلی شوخی میکرد باهام یکسال از خودم بزرگتره . آقا منم مثلا اومدم تیکه خیلی سنگینی بندازم گفتم : اَهههههه بسه دیگه متین شوریده سرم کردی تو همه پوکیدن از خنده و بهم معنی حرفمو گفتن خالم : 🤨🤨 من : 😨😨🤯 مامانم : 😐😐 پسرخالم : ☺😊😉 بقیه : 😂😂 هنوزم وقتی میان خونمون خودمو به خواب میزنم . 😴😴 اونام :میگن دختر شوریده سرتون کو😂 😁🖐 🤭 @Sooti_Hamsaran
میخواستم یه سوتی بگم از دوست مامانم. این دوست مامان خانوم من داشتن میرفتن با خانواده عروسی که خواهرش یهو حالش بد میشه و نمیتونه بیاد. برای اینکه خیلی حالش بد نبوده خودشون پا میشن میرن عروسی. چون دیر رسیده بودن، تندتند لباس عوض میکنن و میرن توی تالار. این دوست مامانم هم چون لباس خیلی قشنگی پوشیده بودن و از فامیلای نزیک عروس و داماد بودن میرن سر همه میزا سلام علیک میکنن. خلاصه که عروسی تموم میشه. دیگه رفته بودن لباساشونو عوض کنن که برن خونه میبینه شلوارش نیست اینورو بگرد اونورو بگرد. آب شده رفته تو زمین. خلاصه میره به مامانش میگه مامان شلوارمو ندیدی؟ مامانش میگه پاته که😐 اصلاً شلوارشو درنیاورده بوده. حالا تصور کنید با دامن و شلوار سر همه میزا هم رفته. حالا هی شوهرش دلداریش میداد خوبه همینجوریم قشنگی😂😂 سوال من اینه چرا هیچکس بهش نگفته حتی مامانش😄 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام رفته بودم تخم مرغ بخرم فروشنده پیرمرد بود بلد نبود کارت بکشه گفت بیا خودت کارت بکش منم رفتم کارت کشیدم تشکر کردم و داشتم از مغازه میمدم بیرون یهو پیرمرده صدا زد گفت تخم مرغ هاتون رو نبردین 😂 واای مردم از خجالت تازه یه مشتری دیگه هم تو مغازه بود آبروم رفت 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
من آخرای خریدجهازم بود بابام خودش تنهایی رفته بودواسه توحموم وتوالت دمپایی گرفته بود  کلن دوجفت گرفته بود بعدک آوردشون نمیدونم ی دفه ای بدون فکر گفتم چرا یه دونه واسه توحموم گرفتین بابامم گف مگه همتون باهم میخاین برین حموم😓😵😖 هیچی دیگه کلی خجالت کشیدم😂😂😂 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام و مهر و قشنگی😍 این سوتی من مربوط به دوران دبستان بود کلاس اول😅 آقا ما مدرسه بودیم و بعد توی مد یا و قتی از چند تا مداد استفاده می کردیم فاز نجاری می گرفتیم و میزاشتم پشت گوشمون 😜😄 خب یکبار من این کار رو کردم وبعد یادم رفت که از اونجا گذاشتمش من هم دربه در مدادم بودم کلاس ما سه شبد داشت که هرکس وسیله گم شده پیدا می کرد اونجا می زاشت من رفتم اونجا رو دیدم نبود خلاصه رفتم گیش معلم گفتم مدادم نیستش وقت پشت گوشته😭😂 قیافه من😢😭😂 قیافه معلم😁😅😂 قیافه بچه ها😝😂😂😂 و جالب اینجاست این موضوع چندبار تکرار شد🌼 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran