eitaa logo
صُعود(نزدیک قُلّه ایم )
263 دنبال‌کننده
505 عکس
525 ویدیو
4 فایل
توقف ممنوع 👈سرعت +سبقت را با ما تجربه کنید 💌 #جهاد_امیدآفرینی #جهاد_تبیین #پیشرفت برای همکاری و تبادل به این آیدی پیام بدید @Mohsennematizade •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 جعبه‌ی شیرینی را جلویش گرفتم، یکی برداشت و گفت: می‌تونم یکی دیگه بردارم؟ گفتم: البته سید جون، این چه حرفیه؟ برداشت ولی هیچ کدام را نخورد. کار همیشگی‌اش بود، هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلات تعارفش می‌کردند، برمی‌داشت اما نمی‌خورد. می‌گفت: می‌برم با خانم و بچه‌هام می‌خورم. می‌گفت: شما هم این کار رو انجام بدید. اینکه آدم شیرینی‌های زندگیشو با زن و بچه‌ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر می‌ذاره. به نقل از کتاب •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ماه رمضان چند روز قبل از ، از سردشت مےرفتیم باختران بین حرف هایش گفت: « بچه ها! من دویست روز روزه بدهڪارم» تعجب ڪردیم گفت : « شش ساله هیچ جا ده روز نموندم کہ قصد روزه ڪنم. » وقتے خبر رسید شده، توی حسینیه انگار زلزلہ شد ڪسے نمےتوانست جلوے بچہ ها را بگیرد توے سر و سینہ شان مےزدند چند نفر بےحال شدند و روے دست بردندشان آخر مراسم عزاداری، آقای صادقے گفت « ، بہ من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه ی قضا داره ڪے حاضره براش این روزه ها رو بگیره » همہ بلند شدند نفرے یک روز هم روزه مےگرفتند، مےشد ده هزار روز 📚 یادگاران، جلد ده، صفحه ۹۴ انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ‏احتمالا تصویر این بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم ... که هیچ کس نبود ...! 🌷 از بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و... با سن کم سخت ترین کار جبهه یعنی بودن را قبول کرده بود. 🌷سرانجام توسط منافقین اسیر شد ، برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به رساندن وی ، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم ، و رو ولی چیزی نصیب آنها نشد ...! 🌷یادمان باشد این نظام اسلامی امانت مظلوم است!!! شادی روح و •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 محمد دوست نداشت کسی اذیت شود و روزهای سخت را با تنهایی و درد تحمل می کرد بعد از چند روز شکنجه های سخت باعث شد که عراقی ها خسته شوند و دیگر توان ادامه نداشتند و برای جبران شکست تصمیم به گرفتند. روز شیشه های داخل حمام را شکستند و را که تمام بدنش زخم و خون و جراحت بود بر روی شیشه ها کشیدند ولی باز هم جز ناله از چیزی بیرون نیامد تنها حرفهای که از توانستند اعتراف بگیرند و بود و عدنان که خشمگین از این همه مقاومت با فرو کردن یک عدد صابون عراقی که نوعی خاص از صابون بود که به رنگ سبز و بسیار بد بو بود در دهان باعث خفه شدن شد و برای جبران سریعا در خواست کمک کردند ولی دیگر نفس نمی کشید . پیکر پاک این عزیز را بر روی انداختند و عکس گرفتند که بگویند در حال فرار بوده و مجبور شدیم با گلوله بزنیم. ... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•