eitaa logo
صُعود(نزدیک قُلّه ایم )
263 دنبال‌کننده
505 عکس
525 ویدیو
4 فایل
توقف ممنوع 👈سرعت +سبقت را با ما تجربه کنید 💌 #جهاد_امیدآفرینی #جهاد_تبیین #پیشرفت برای همکاری و تبادل به این آیدی پیام بدید @Mohsennematizade •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
مشاهده در ایتا
دانلود
در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی‌کوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می‌کردند. علت را پرسیدم، گفتند: وقت است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین‌جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح می‌دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همین‌جا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلی‌کوپتر نشست. با آب قمقمه‌ای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم. ... وقتی طلبه‌های شیراز از آیت‌الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را... 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اول وقت سفارش 🥀دعای شهید صیاد شیرازی در قنوت نمازش» خیلی اشکش را نگه می داشت، توی چشمش. همسرش فقط یکبار گریه اش را دید، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: «ما که توی نماز قنوت می گیریم، از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد. اما «صیاد» توی قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت « اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای »، بلند هم می گفت، از ته دل. انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸
اول وقت سیره 💧 محسن قبل از اینکه به سن تکلیف برسد بدون این که ما چیزی بگوییم صبح ها از خواب بلند می شد و نمازش را میخواند... 🍃 نسبت به اهمیت زیادی قائل بود. 💧 که می‌دادند به هر مسجدی که سر راهش بود می‌رفت و نماز می خواند 🍃 در این زمینه پشتکار و جدیت داشت. 📚 کتاب زیر تیغ، خاطراتی از شهید ، خاطره مادر شهید، صفحه ۱۵ و ۱۶. انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸
اول وقت در حال صخره‌نوردی! نماز اول وقتش ترک نمی‌شد. حتی وقتی توی برف‌های کوه یا در حال صخره‌نوردی بود! یک‌بار در کوه‌های توچال، نزدیک پناهگاه شیرپلا و شروین، صخره‌نوردی می‌کرد. جای خطرناکی بود. زیر پا را که نگاه می‌کردی، چشمت سیاه می‌رفت. موقع اذان به همراهش گفت طناب را شل کند. خودش را به تخته‌سنگی رساند. راحت نمی‌شد نشست. همه ترسیده بودند. قلاب را باز کرد و نمازش را خواند! انتشارش باشما👇👇 🇮🇷https://eitaa.com/Sooudes🇵🇸