eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
314 عکس
159 ویدیو
2 فایل
🔺 اینجا مطالب و محتواهایی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام بخوان هشتمین جلوۀ ربّنا را امام قَدَر را امیر قضا را تبسم تبسم رضای خدا را علی بن موسی الرضا المرتضی را امام رئوفی که سلطان طوس است که سلطان طوس و انیس النفوس است انیس النفوس است و شمس الشموس است ببین لطف والشمس را، والضحی را چه اذن دخولی؛ «یَرَونَ مَقامی» بخوان زیر لب: «یَسمَعونَ کلامی» اگر بی‌قرار جواب سلامی به آهی بلرزان دل مبتلا را چه دوری دل من، چه دیری دل من ز خوف و رجا ناگزیری دل من فقیری یتیمی اسیری دل من بخوان هل أتی، هل أتی، هل أتی را سلامٌ علی آل یاسین بخوان و دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و دعا در شبستان آمین بخوان و بخوان زیر لب یا سریع الرضا را که شب‌های شور و شعف روزی‌ات باد سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد و پرواز مشهد-نجف روزی‌ات باد زیارت کنی بعد از آن کربلا را شاعر/ سیدمحمدجواد شرافت با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام 🔺رباعی از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم با دست تهی و دل پُر غم نرویم از درگه تو که کعبۀ امّید است نومید کسی نرفته، ما هم نرویم شاعر/ سیدمحمد رستگار ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حسن تو، به وصل آرزومندم کرد سودای محبت تو دربندم کرد خاکم به سر، آبرو ندارم، اما همسایگی تو آبرومندم کرد شاعر/ محمدجواد غفورزاده با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام سلام ای طبیب طبیبان سلام سلام ای غریب غریبان سلام الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور، شمس‌الشموس غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی‌ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب‌الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه‌کاری شدم تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای به ایران من آبرو داده‌ای ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستازاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم... شاعر/ سعید بیابانکی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام رسیدم دوباره به درگاه شاهی چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی... سلام ای غریبی که در صبح محشر ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی... شلوغ است دورت ولی شد فراهم عجب خلوتی، خلوت دل‌بخواهی چو آیینه از بس که دل‌نازکی تو توان تا حریمت رسیدن به آهی تو آیینه آیینه، نوری و نوری تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟ عجب کسر شأنی عجب اشتباهی که مهر است در محضرت مرده‌شمعی که ماه است پیش رخت روسیاهی گرفته‌ست خورشید اذن دمیدن ز نقاره‌خانه دم هر پگاهی تویی شرط توحید و بی‌تو یقیناً همه نیست توحید جز لاالهی اگر ابر لطفت به محشر ببارد نماند ثوابی نماند گناهی به لطف تو کاه ثواب است کوهی به بذل تو کوه گناه است کاهی لب درۀ نفس لغزیده پایم نگه دار دست مرا با نگاهی منم آن گنهکار امیدواری که دارد ز لطف تو پشت و پناهی ندانم چگونه برآیم ز شکرش اگر راه دادی مرا گاه‌گاهی الهی مرا از حریمش مکن دور مرا از حریمش مکن دور الهی شاعر/ محمود حبیبی کسبی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت می‌کنم تا که بگذارم نماز عشق، نیت می‌کنم ای ولایت شرط توحید تمام عاشقان! با تولای تو، من تجدید بیعت می‌کنم در حریم حضرت خورشید، جای ذره نیست از حضور خود در این درگاه حیرت می‌کنم تا نگاهم می‌کنند آیینه‌ها از هر طرف شرم از آیینۀ قرآن و عترت می‌کنم من که سنگین‌بارم از بسیاری جرم و گناه، خواهش بال کبوتر با چه جرأت می‌کنم؟ نعمت قرب جوارت را به من بخشیده‌اند در بهشت آرزو کفران نعمت می‌کنم ای شنیده با صبوری درد دل‌های مرا اشک اگر بگذارد امشب با تو صحبت می‌کنم من که با فرمان‌بری از نفس عادت کرده‌ام، کی به خود می‌آیم آخر، کی عبادت می‌کنم؟ خط نزن اسم مرا با صد خطا پشت خطا من دلِ هر جایی خود را نصیحت می‌کنم «سورۀ یوسف» که خواندم، آیه شد «هشتاد و هشت» بارها این آیه را با خود تلاوت می‌کنم شک ندارم «با کریمان کارها دشوار نیست» گر نشد کامم روا، خود را ملامت می‌کنم این خریداران یوسف‌، دست پُر آورده‌اند من تهی‌دستم چرا بیهوده قیمت می‌کنم؟ تا نسوزد بی‌گناهی از شرار آهِ من می‌روم از جمع بیرون، با تو خلوت می‌کنم تا نصیب من شود توفیق ترک معصیت چشم خود را چشمۀ اشک ندامت می‌کنم تا نگردد در مقام عرض حاجت، ‌ناامید با دل خود بعد از این اتمام حجت می‌کنم یک قدم تا آسمان مانده‌ست از شهر بهشت من زغفلت آرزوی باغ جنت می‌کنم می‌روم سمت «مصلّی»، می‌رسم تا «پنج‌راه» یعنی از پایین پا قصد زیارت می‌کنم گر که زنگ ساعتِ صحن تو بیدارم کند توبه در باقی عمر ازخواب غفلت می‌کنم گر که دستم را بگیری، مثل خُدّام حرم بعد از این خدمت به قدر استطاعت می‌کنم بس که تو زود آشنایی ای امام مهربان من کجا در محضرت احساس غربت می‌کنم؟ «یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، می‌روم لذتش را با تمام شهر، قسمت می‌کنم» تا بریزم گاهگاهی سرمه در چشم غزل من به گرد راه زوّارت قناعت می‌کنم تا بماند قصۀ صیاد و آهو جاودان بی‌پناهان را به پابوس تو دعوت می‌کنم در کنار پنجره فولادتان با اشک چشم می‌نویسم «یا علی» و رفع زحمت می‌کنم شاعر/ محمدجواد غفورزاده با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت دیدی که سنگ در دل آیینه آب شد دیدی که آب حاجت آیینه را گرفت خورشید آمد و به ضریح تو سجده کرد اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت... از آن طرف فرشته‌ای از آسمان رسید پروانه‌وار گشت و سلام مرا گرفت زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید تقدیم حق نمود و سپس ارتقا گرفت چشمی کنار این همه باور نشست و بعد عکسی به یادگار از این صحنه‌ها گرفت دارم قدم قدم به تو نزدیک می‌شوم شعرم تمام فاصله‌ها را فرا گرفت دارم به سمت پنجره فولاد می‌روم جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت شاعر/ رحمان نوازنی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام لب خشک و داغی که در سینه دارم سبب شد که گودال یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب جوادم بیاید قرار است امشب شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان مزارم اگر چه غریبی شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا و قبرٍ بطوسی که خواندم برایش بگو این نفس‌های آخر هم اشکم روان است از بیت کرب و بلایش از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من به خود مثل زهرای پشت در از درد شفا بخش هر دردم از بس که خواندم در آن لحظه‌ها روضهٔ مادر از درد بلا نیست جز عافیت عاشقان را تسلای دردم نگاه طبیب است من آن ناخدایم که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم رضای حبیب است اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش شاعر/ قاسم صرافان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید کالای مرا هیچ خریدار نیاید در سوز جگر مصلحت ماست که ما را غیر از جگر سوخته در کار نیاید خارم من و در سینۀ من عشق شکفته‌ست تا خلق نگویند گل از خار نیاید بیمار فراقم من و وصل است دوایم تدبیر، به کار مَنِ بیمار نیاید یک عمر به درگاه رضا رفتم و حاشاک بر دیدن این دلشده یک‌بار نیاید... نومیدی و درگاه تو؟! بی‌سابقه باشد از سوی تو جز رحمت و ایثار نیاید آخر به کجا روی کند؟ ای همه رحمت! گر در بَرِ تو شخص گرفتار نیاید دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته‌ست گنه‌کار نیاید شاعر/ سیدرضا مؤید با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام بالم شکسته بود و هوایی نداشتم از دست روزگار رهایی نداشتم بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم مشهد اگر نبود که جایی نداشتم دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید دردم زیاد بود و دوایی نداشتم گفتم مگر امام رضا چاره‌ای کند ای وای اگر امام رضایی نداشتم گفتند در حرم همه را راه می‌دهند اصلا بنای بی‌سروپایی نداشتم میل تو بر دل آمد و میل گناه رفت ورنه من از گناه ابایی نداشتم شاعر/ مهدی میری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب از سمت چشم های ترت أیها الغریب تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی باران گرفت دور و برت أیها الغریب جاری ست چشمه چشمه قدمگاه تو هنوز جنت شده ست رهگذرت أیها الغریب تو آفتاب رأفتی و کوچه کوچه شهر در سایه سار بال و پرت أیها الغریب با این همه، غریبِ غریبان عالمی داغی نشسته بر جگرت أیها الغریب از کوچه های غربت شهر آمدی ولی داری عبا به روی سرت أیها الغریب آقای من! نگو که تو هم رفتنی شدی زود است حرف از سفرت أیها الغریب شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز بارانی است چشم ترت أیها الغریب یک عمر خواندی از غم آقای تشنه لب با اشک های شعله ورت أیها الغریب هر گوشه‌ای ز حجره که رو می ‌کنی دگر کرب و بلاست در نظرت أیها الغریب در قتلگاه، لحظه ی آخر چه می کشید جدِّ ز تو غریب‌ترت أیها الغریب شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام تا که لطف تو مهیا نشود گره از کار دلم وا نشود سائلی رانده نگردد زین در نا امید از تو دل ما نشود هیچ کس بهر پناه آوردن شبیه آهوی صحرا نشود زشتی نامه ی اعمال بدم جز به احسان تو زیبا نشود وای اگر آخر کارم آقا سند نوکری امضا نشود تا نیایی کمکم زیر لحد راضی از من دل زهرا نشود مهربان تر، ز تو مولای کریم به تو سوگند که پیدا نشود من ز دست تو کفن می خواهم تا که حشر، عبد تو رسوا نشود شاعر/ جواد حیدری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام عشق رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم سرِ بازار که او منتظر ما نشود لذت عشق به این حسِّ بلا تکلیفی ست لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟ من فقط رو به روی گنبد تو خم شده ام کمرم غیر درِ خانه ی تو تا نشود هر قَدَر باشد اگر دورِ ضریح تو شلوغ من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود مُرده را زنده کُنَد خوابِ نسیم حرمت کار اعجاز شما با دَمِ عیسا نشود امن تر از حرمت نیست، همان بهتر که کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود بهتر از این؟! که کسی لحظه ی پابوسیِ تو نفس آخر خود را بکِشد پا نشود دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب حرفم این است که یک وقت مداوا نشود! من دخیلِ دلِ خود را به تو طوری بستم که به این راحتی آقا گره اش وا نشود بارها حاجتی آورده ام و هر بارش پاسخی آمده از سمت تو، الّا نشود امتحان کرده ام این را حرمت، دیدم که هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت عاشقی با اگر و شاید و اما نشود شاعر/ محمد سهرابی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |