eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
368 عکس
190 ویدیو
2 فایل
•{﷽}• اینجا مطالبی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. 🌹 اگه کاری داشتید، درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله عليها دمید گرد و غبار سپاهیان سحر گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد رها شدند از آن تیرگی هزار اختر سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش کشید پرده‌ای از نور روی قرص قمر به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر چه خلقتی‌ست؟ شگفتا! چه آیه‌ای؟ عظمی! به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود بزرگوار، شکوه‌آفرین، بلندنظر به هوش باش که برخاست محکمات علی بلند شد که قیامش به پا کند محشر بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر بلند شد، همه بت‌ها به لرزه افتادند مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟ کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز به گوش می‌رسد آیات سورۀ کوثر شبیه بود به تسبیح، رشتۀ سخنش به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر مگر که روح الامین سورۀ قیامت خواند که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر منم همان که جگرگوشۀ نبی خداست تویی نوادۀ آن زن که می‌درید جگر رسیده کار به جایی که هم‌کلام توام منی که هم‌سخنم نیست از مَلَک کمتر کنیزهای تو در کاخ‌ها نشسته به تخت عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟ ندای روح الامین می‌رسد: فَلا تَقهر!» به پای خطبۀ غرّاءِ ذوالفقاری او سپاه شب‌زده انداخت بی‌اراده سپر هنوز می‌رسد از شام، برق خورشیدش اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر! مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ رسانده نامۀ خون را کبوتری بی‌سر من الغریب می‌آید، نمانده وقت خضاب حبیب‌های حرم را خبر کنید، خبر! مدافعان حرم بوده‌ایم نسل به نسل رسیده قبضۀ شمشیر از پدر به پسر اگر چه سر بدهد، قصّه‌اش به سر نرسد که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر چه می‌شود که علی جان! به ما سری بزنی شهید چشم تو باشیم لحظۀ آخر حکایت من و عشق تو همچنان باقی‌ست اگر چه باز به پایان رسید این دفتر شاعر/ محمدمهدی خانمحمدی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله عليها آتشفشان زخم منم، داغ دیده‌ام خاکسترم، بهار به آتش کشیده‌ام چشم بلا کشیدۀ من خون‌جگر شده‌ست از باغ سرخ آینه‌ها، آه چیده‌ام ققنوس‌های عاطفه را در فراق تو از شعله شعله‌های دلم آفریده‌ام از لحظه‌ای که رفتی و دیگر ندیدمت من کشتۀ وداع تو هستم، شهیده‌ام گودال زخم جان به لبم کرد روی تل بی‌تابم از فراز و نشیبی که دیده‌ام... «بزمی به پا کنید خوارج رسیده‌اند» از این قبیل زخم‌زبان‌ها شنیده‌ام کوهم که ایستاده‌ام و خم نمی‌شوم شمشیر زخم‌خورده ولی آب‌دیده‌ام با آرزوی صبحِ نگاهت، بهشت من! هر چه مصیبت است به جانم خریده‌ام شاعر/ سیدمسیح شاهچراغی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله عليها چه رنج‌ها که به پیشانی تو دیده نشد که غم برای کسی جز تو آفریده نشد چه بغض‌ها که گلوی تو را فشرد ولی صدای گریۀ تو لحظه‌ای شنیده نشد دلی نبود که هم‌رزم تیغ‌ها نشود گلی نماند که با دست زخم چیده نشد... به استواری لحن تو در حماسه قسم! به قامتت که دمی زیر غم خمیده نشد، قسم به صبر! به داغی که تازه است هنوز دلی صبورتر از زینب آفریده نشد شاعر/ مهدیه اکبری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله عليها حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی غریب تا که نمانَد حسینِ بی‌عبّاس به جای خواهری آنجا برادری کردی گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین چه خواهری تو؟ برادر! که مادری کردی تو خواهری و برادر، تو مادری و پدر تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی پس از حسین، چه بر تو گذشت؟ وارث درد! به خون نشستی و در خون شناوری کردی به روی نیزه سرِ آفتاب را دیدی ولی شکست نخوردی و سروری کردی چه زخم‌ها که نزد خطبه‌ات به خفّاشان زبان گشودی و روشن سخنوری کردی زبان نبود، خود ذوالفقار مولا بود سخن درست بگویم، تو حیدری کردی تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان یگانه قاصد امّت! پیمبری کردی بدل به آینه شد خاک کربلا با تو تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی من از کجا و غزل گفتن از غم تو کجا؟ تو ای بزرگ! خودت ذرّه‌پروری کردی شاعر/ مرتضی امیری‌اسفندقه با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یا من ارجوه لکل خیر 🔺چقدر به این جمله باور دارید؟ 🎤 حجت الاسلام پناهیان #حتما_ببینید #انتشار_حداکثری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
🔺یادآوری نعمت ها و تشکر فراوان از مدافعان حرم و مدافعان سلامت دو تا نعمت خدا داده به ماها ولی ما یادمون می ره چی داریم اون از امنیت و این از سلامت برای هر دوتاشون بی قراریم لباس رمز، خاکی یا سفیده از این رنگها سفر آغاز میشه تا سر وا می کنن زخما، یکمون پرستار و یکی سرباز میشه یکی تو سنگر عِلم ایستاده یکی جبهش حوالی دمشقِ دلامون قرصه با رزمنده هامون خدا رو شکر کارا دست عشقِ یه صبح از خونه بیرون زد رفیقم لباسای پرستاریشو پوشید با لبخندی که رو لب داشت، حالِ مریضای گرفتارش رو پرسید کنار تخت بیمارش همیشه یه ذکر بی نشونی داشت رو لب واسه تسکین دردای مریضش مرتب زیر لب می گفت زینب لباس رزمش و پوشیده حالا پرستاری که دائم توی جنگِ تُو درمونگاه تُو خط مقدم سلاحش قرص و تب سنج و سرنگِ خدا رو شکر توی جبهه هامون عَلم از دست سربازی نیفتاد الهی زنده باشی ای دلاور خدا پشت و پناهت دستمریزاد شاعر/ محسن ناصحی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
#میثاق_با_امام_شهدا 🔺بمناسبت روز شهید نام و نشان ز نام شهیدان گرفته ایم جان داده اند و همگی جان گرفته ایم ای عاشقان راه خدا یادتان بخیر یاران سیدالشهدا یادتان بخیر اندر کنار دجله به خون آرمیده اید یاران باوفای حسین یادتان بخیر شاعر/ ناشناس با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است «امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است» تا لحظه های پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است در آسمان سینه ی من ابر بغض خفت صحرای دل بهانه ی باران گرفته است از هرچه بوی عشق تهی بود خانه ام اینک صفای لاله و ریحان گرفته است دیشب دو چشم پنجره در خواب می خزید امشب سکوت پنجره پایان گرفته است امشب فضای خانه ی دل سبز و دیدنی است در فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است شاعر/ سلمان هراتی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
دنیا به کام ماست که کام جهان تویی اینک زمان ماست، امام زمان تویی امّید دست خالی مستضعفان تویی آوای عاشقانه‌ی پیر و جوان تویی نَشْکوا الیکْ، از دل بارانی‌ات عزیز! از این فراق و غیبت طولانی‌ات عزیز عمری اسیر ظلمت این دار فانی‌ام با بیم مرگ می‌گذرد زندگانی‌ام مانند باد میرود از کف جوانی‌ام بوی بهار میرسد و من خزانی‌ام صحرای جان بهانه‌ی باران گرفته است خیلی دلم برای شهیدان گرفته است آن عاشقان که رد شده‌اند از حصار تن شوقی نداشتند به غیر از فدا شدن از پیله پر زدند به امید سوختن آتش‌بیار معرکه‌ی دلبرند و من - - دل را به پای یار نسوزانده‌ام هنوز در سیمِ خاردار گنه مانده‌ام هنوز افسانه نیست قصه‌ی پروانه‌های ما جبهه گواه روشن این مدعای ما رفتند و مانده خاطره‌هاشان برای ما حالا شده است مقتلشان کربلای ما "کارون" و "نهر خَیّن" و "بستان" و "شطّ" و "هور" مائیم و فیض خادمی راهیان نور این راهیان نور، بهارش شهادت است یک معدن طلاست، عیارش شهادت است هرکس بسیجی است قرارش شهادت است شیعه تمام دار و ندارش شهادت است ما شیعه‌ایم پا به رکاب ولایتیم آری طلایه‌دار مسیر شهادتیم فرزند جبهه مثل سلیمانی است، هان "اُم الرَّصاص" مهد چه مردانی است، هان "بازی دراز" گرم رجزخوانی است، هان گوشم پر از هیاهوی "شرهانی" است، هان یادم نرفته قصه‌ی آن عشق ناب را "مرصاد" را، حماسه "سرْ پل ذهاب" را اینجا هنوز مٲمن چشم انتظارهاست این خاک‌ها پر از اثر یادگارهاست سرشار از عطر سجده‌ی شب زنده‌دارهاست اینجا مزار خلوت زهرا تبارهاست خاک شلمچه مرهم اندوه سینه است اینجا بهشتِ فاطمه، اینجا مدینه است شیعه سرش فدای سر حیدر است و بس سرمایه‌ی جوان حسینی سر است و بس نسل جوان مرید علی اکبر است و بس این مکتب جنون "حججی‌پرور" است و بس در مکتب امامِ سرافراز عاشقان فهمیده است راز جنون را "طحانیان" صدام رفت، حیله و نیرنگ عوض نشد دشمن میان خلعت صد رنگ عوض نشد "آهنگران" نماد شد آهنگ عوض نشد خط از "حلبچه" رفت "حلب"، جنگ عوض نشد امروز خط کوفی عوض شد به خط عشق بوی "دوکوهه" می‌وزد از جانب دمشق دشمن نبیند اینکه دمی خسته‌ایم ما همواره خواستیم و توانسته‌ایم ما زیرا به لطف فاطمه دل بسته‌ایم ما بیگانه با نظام؟ نه، وابسته‌ایم ما هرچند رنج و محنت دوران کشیده‌ایم یک چله طی شد و به تکامل رسیده‌ایم طی شد مسیر ملت ایران به اتحاد باقی‌ست بین ما و ولی، حس اعتماد هرچند شاکی و گله‌مندیم از فساد خالی نمانده سنگر این نهضت از جهاد هر تیشه‌ای به ریشه‌ی این مملکت زده کم کاری و خیانت و اشرافیت زده ما دست از آرمان مقدس نمی‌کشیم در هیچ پرچمی دو مثلث نمی‌کشیم تحریم هم کنند که پا پس نمی‌کشیم جز عشق منت کس و ناکس نمی‌کشیم ما را کسی شناخت که با عشق آشناست تاریخ ما ادامه‌ی تاریخ کربلاست فتح‌الفتوح قله‌ی دوران به دست ماست پیروزی نهائی ایمان به دست ماست امروز آرمان شهیدان به دست ماست چشمِ امید ظلم‌ستیزان به دست ماست دیدید اربعین به کجا میرویم؟ قدس! از راه سرخ کرببلا میرویم قدس آقا بیا از این دل مجنون عبور کن این قلب بی‌رمق شده را کوه طور کن ما را برای غربت غیبت صبور کن آوینی "روایت فتحِ" ظهور کن ای داغ‌دار غزه و بحرین و ضاحیه برگرد زخم خورده‌ی هر بند "ناحیه" برگرد، روضه در ته گودال مانده است مردی غریب، زخمی و بی‌حال مانده است فصل اسارت و غم و جنجال مانده است تازه هنوز قصه‌ی خلخال مانده است یابن الشبیب! گریه فقط وقف کربلاست این انقلاب زنده از این اشک و روضه‌هاست شاعران/ داوود رحیمی، محمد کاظمی‌نیا با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
چرا خموش بمانم چرا سكوت كنم برایتان نگرانم چرا سكوت كنم گذشت و پای رسيدن نداشتيم ای قوم و هيچ نای دويدن نداشتيم ای قوم دوباره فاصله افتاده بين ما و خدا ز خاطر همه رفته است سوز و اشك و دعا ز چشم ماست كه اينقدر آسمان خشك است كه ابر فاجعه باريد و چشممان خشك است چه شد كه ياد شهيدان ز ياد ما رفته است شكوه غيرت و آزادگی كجا رفته است دمی كه راحت لذت به جانمان افتاد دعا و ذكر و نياز از زبانمان افتاد هميشه از نفس لاله باغ روشن بود درون كوچه دو صد چلچراغ روشن بود زمانه طی شد و اوضاع جور ديگر شد رسيده ها همه رفتند و باغ بی بر شد از عاشقی و حماسه فقط مزاری ماند چفيه ای و پلاكی به يادگاری ماند دلم برای غريبی باغ می سوزد به سوگ خامشی چلچراغ می سوزد شب وداع كه لبخند آخرش را ديد مصيبتی كه نمی كرد باورش را ديد هنوز باور او نيست بر نمی گردد به دوش مردم اگر چه دلاورش را ديد لبی نداشت ببوسد، دلش چقدر گرفت پدر رسيد و فقط نعش بی سرش را ديد حسين وار به دامان گرفت و نجوا كرد دمی كه پيكر پر زخم اكبرش را ديد شكسته در قفس انتظار و تنهايی چگونه می شود اينگونه مادرش را ديد بخوان به سوگ عروسی كه صبح روز نخست فقط لباس پر خون همسرش را ديد بخوان به ياد شهيدی كه آسمان و زمين شكوه نغمه الله اكبرش را ديد خدا كند كه شهيدانه اهل عشق شويم كه هركه عشق نورزيد كيفرش را ديد اگر چه تربت تان در غبار خاموشی است و هر كه مانده سرش بر مزار خاموشی است اگر چه زين همه غربت دلی نمی گيرد كسی به ياد شما محفلی نمی گيرد شهيد زخم زبانند دوستان شما دچار صد جريانند دوستان شما هنوزخلوت تان بانگ ربنا دارد هنوز تربتتان بوی كربلا دارد و شهر ما به دعاتان هنوز محتاج است به شور و حال و صفاتان هنوز محتاج است مگو دگر شهدا را به خواب بايد ديد و مرد حادثه را كنج قاب بايد ديد هنوز عرصه اين جاده مرد می طلبد و خاك دشت جنون اهل درد می طلبد برای مرد محال است مرگ در بستر خوشا خروش و خطر، خشم و خون و خاكستر به چشم شيعه مولا هراس بی معناست شكست و خستگی و التماس بی معناست زمانه طی شد و اوضاع جور ديگر شد رسيده ها همه رفتند و باغ بی بر شد دلم برای غريبی باغ می سوزد به سوگ خامشی چلچراغ می سوزد اگر كه عهد كنيم اين چنين نخواهد ماند و پرچم شهدا بر زمين نخواهد ماند شاعر/ احمدرضا الياسی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
برادرم به جهان دل مبند بیهوده است که در گذار زمان هیچ کس نیاسوده است بگرد دفتر تاریخ را پر از درد است چه داغ ها که بشر دیده تاب آورده است درخت سوخته را گرچه برگ می آید نشسته ای و به ناگاه مرگ می آید وفا نکرده به کس دار فانی دنیا زمام امر کسی هم نمانده پا برجا به این دو روزه ی دنیا امید و خیر نبود که سید الشهدا بعدک العفا فرمود برادرم به کجا می روی شتابانی که هر چه عمر کنی باز هم نمی مانی خوشا کسی به دنیای ما امید نبست که غیر نام خوشت هر چه هست رفتنی است بکوش تا که در این عرصه رو سفید شوی به وقت قدرت خود منشاء امید شوی چه آتشی است که افتاده در میان شما ندارد این همه تشویش جز زیان شما کجاست مالک اشتر دوباره صفین است میان هجمه ی دردیم و داغ سنگین است رها کنید همه اختلاف و من من را مگر به چشم ببینیم خیل دشمن را غریب تر ز علی در زمانه پیدا نیست هلا جماعت شب زنده دار مولا کیست؟ به غیر آن که به دل ترس دارد و اکراه اگر که شیعه حیدر شدید بسم الله رها کنید زمان را به خویش برگردیم حساب کن تو برادر که ما چه ها کردیم؟ چه جای شبهه که نان ها حرام بود حرام شعار بود که هستید پای خط امام به هر کجا که رسیدید کاخ می سازید و در مصاف قناعت چه زود می بازید حساب کوچک تان کل گنج قارون است که لقمه های من و ما همیشه در خون است چه میز ها که ندارید و شهر بیکار است تمام حاصلتان اقتصاد بیمار است قسم به معنی غیرت_ شما نداشته اید _ که جز تباهی و خسران دگر نکاشته اید ندیده اید پدر را چگونه شرمنده است ندیده اید که در شهر قحطی خنده است ندیده اید شما سفره های خالی را و مردمان فرو دست این حوالی را گرسنه کیست؟ شما هم مگر خبر دارید؟ به چشم خویش ببینید اگر جگر دارید ندیده اید و از این پس دگر نمی بینید دریغ اگر که کمی با فقیر بنشینید چه ساده از همه خون شهید می گذرید از این جماعت دلداده آبرو مبرید اسیر واهمه اید و به فکر دنیایید چه نسبتی است میان شما و راه شهید شعار بود که ما ساده زیست می مانیم فریب بود به دنیا دو روز مهمانیم چه حاصلی است از این کهنه میز های شما نبوده غیر بپاش و بریز های شما دریغ راه جهالت عوض نخواهد شد و راه و رسم رذالت عوض نخواهد شد همیشه صحبتتان رنگ و بوی زاویه داشت نمازتان اثر از قبله ی معاویه داشت چنان به حرص و طمع پایدار می مانید که در جماعت شیطان نماز می خوانید چه سال هاست بساط سیاهتان برپاست همیشه مانع ما گرگ زاده های شماست تمام حاصلتان خلق و خوی و اشرافی است برای مردم این خطه خون دل کافی است چه فتنه ها نکردید و کم گذاشته اید خداست شاهد ما آبرو نداشته اید هلا جماعت اهل ریا گزافه بس است کجاست غیرتتان این همه خرافه بس است شما اگرچه به ظاهر شبیه ما هستید برای کشتن امید ما کمر بستید هلا جماعت تزویر صبر ما کم نیست اگر چه حاصل ما از شما به جز غم نیست اگرچه کاش به مردم جفا نمی کردید هنوز راه خدا روشن است برگردید جوان غمزده را دیده اید و در خوابید نمانده عمر زیادی دو روزه دریابید اگر چه سخت گذشته است عمر ما اما نبوده چشم امیدی به غیر راه خدا برادرم که مسیرت عدالت است هنوز که آرمان من و تو شهادت است هنوز برادرم همه رنجی که برده ای دیدیم تمام زخم زبان ها که خورده ای دیدیم نشسته اند که کتمان کنی حقایق را مگر ز یاد بری فتنه و منافق را چه درد ها که کشیدی و تاب آوردی مباد از دل این راه سخت برگردی برادرم همه رنجت شده گواه رسا نشان بده به همه پینه های دستت را بگو که غیرت محض است در رگم جاری نبوده فقر مرا مانعی ز بیداری صدای آن شهدا مانده است در گوشم نمی شود به خدا خونشان فراموشم همیشه سینه زنانیم زیر یک پرچم مدافع وطنیم و مدافعان حرم به گرد ما نرسد پای ظالم رسوا دریغ اگر که علی باز هم شود تنها بگو که غیرت ما قابل مذاکره نیست به عهد خویش مصرّیم و کربلا باقیست چه جای واهمه راه شهادت است اگر حسین فاطمه دست مرا بگیر و ببر بگو که محرم عشق غیور می مانیم فیا سیوف خذینی دوباره می خوانیم اگر به شانه ی ما زخم های کاری هست چه غافلید که در دست ذوالفقاری هست مگو که بی کس و کاریم، ما رها شده ایم به چشم دل بنگر راه را که یاری هست خدا کند بیاید صدایمان بکند و در قنوت نمازش دعایمان بکند شاعر/ امیر سلیمانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
ما وارث نسل غیرت و ایثاریم از ظلم و تجاوز و ستم بیزاریم در دست ضعیفان گل خوشبو هستیم در چشم تمام ظالمان چون خاریم از جبهه انقلاب پا پس نکشیم همچون شهدا دشمن استکباریم با دوست همای رأفتیم و رحمت با خصم أشداء علی الکفاریم آگاه ز فتنه های اکبر هستیم از برکت خون شهدا بیداریم ما پاسخ أینِ امیر عشقیم فرمان بدهد تمام مان عماریم وقتش برسد مثل ابابیل همه بر روی سر ابرهه ها میباریم هنگام دفاع از ولی سربازیم هنگام هجوم بر عدو سرداریم ما یوسف خود را به کسی نفروشیم تا لحظه مرگ بر سر بازاریم گر جبهه جهل همصدا شد غم نیست ما در عوضش سیدعلی را داریم شاعر/ محمود یوسفی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |