🌹#حضرت_زهرا
پیش چشمان علی فاطمه اش را نزنید
بی هوا پا به درِ خانه زهرا نزنید
میخ در فاطمه را از نفس انداخته است
مشت بر سینه انسیه حورا نزنید
فاطمه با ثمرش خورد زمین ، نامردم
مادری را که فتاده است با پا نزنید
بگذارید علی فاطمه را گریه کند
بند بر دست یداللهی مولا نزنید
با عبا آمده تا فاطمه را دریابد
خنده بر حال پریشانی آقا نزنید
حبیب
🌹#روضه_حضرت_زهرا
سیلی و میخ در و آتش نگارم را گرفت
بشکند دست مغیره چون که یارم را گرفت
پیش چشمم همسرم را زد عدوی بی حیا
این جسارت هدیه ی پروردگارم را گرفت
فاطمه بود و نبودم بود و قنفذ با لگد
ضربه ای زد پشت در ایل و تبارم را گرفت
شد کبود از ضربه ها برگ گل یاس نبی
حیف شد آمد خزان باغ و بهارم را گرفت
آسمان شد روضه خوان و گریه کن عرش خدا
داغ زهرا خنده های روزگارم را گرفت
صبر کردم در عزای خاتم پیغمبران
داغ زهرا عاقبت صبر و قرارم را گرفت
در دل شب غسل میدادم به جسم یاس خود
حیف شد گلچین رسید و گلعذارم را گرفت
در کفن وقتی که پیچیدم تن زخمی او
این مصیبت روشنی شام تارم را گرفت
پایه های عرش میلرزید وقت دفن او
گریه ی آهسته امشب اختیارم را گرفت
گرچه زهرا اعتبارم بود اما رفتنش
افتخار و اعتبار و اقتدارم را گرفت
سعید مرادی
#حضرت_زهرا
چه کنم؟آتشی افتاده به جانم،چه کنم؟
آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم؟
با حضور تو،به من خانه نشینی سهل است
گر نمانی تو و من بی تو بمانم،چه کنم؟
تو در این شهر،فقط در به رخم باز کنی
” ای همیشه نگرانم،نگرانم چه کنم؟ “
زرِهم پشت ندارد،به تو پشتم گرم است
بی سپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم؟
گوشه ی خانه،من و چار جگر گوشه ی تو
غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم؟
در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم
از همان موقع شده ورد زبانم ” چه کنم؟ “
من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست
گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم؟
زود ای عمر علی می روی از دست علی
بی تو بر ماندن خود نیست گمانم،چه کنم؟
حاج علی انسانی
🌹شعر مرثیه شهادت مادر
آن شب چه غوغایی به بیت مرتضی بود
هر کودکی یک گوشه ای با ماجرا بود
یک کودکی با ناله می گفت مادرم وای
یک دختری با سوز میگفت مادرم وآی
مادر به روی بستر و طفلان کنارش
زینب پرستار و علی هم بی قرارش
در لحظه ی آخر حسن آمد به بالین
وانگه حسین زانو بزد پائینِ بالین
این ماجرا آغاز یک شرح غمین است
بوسیدن پا را که آن عرش برین است
یعنی که ای مادر کنون من آمده ام
در روز عاشورا بیایی تو کنارم
از بعد غسل مادرِ سینه شکسته
دیگر علی گردید داغدار و دل شکسته
اشک علی چون زمزم و رود فرات است
گاهی به نخلستان و گه با کائنات است
رو رختِ ماتم ای * کریمان* کن تو بر تن
تا که شوی در فاطمیه یارِ پنج تن
۲۵ دیماه ۹۷
شعر : اصغر نریمانی
به یاد همه شهدا واموات الفاتحه مع صلوات
🍃🌸الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌸🍃
✅کانال سربازان ولایت
🆔 @Svelayat_313
🌹#حضرت_زهرا
پیش چشمان علی فاطمه اش را نزنید
بی هوا پا به درِ خانه زهرا نزنید
میخ در فاطمه را از نفس انداخته است
مشت بر سینه انسیه حورا نزنید
فاطمه با ثمرش خورد زمین ، نامردم
مادری را که فتاده است با پا نزنید
بگذارید علی فاطمه را گریه کند
بند بر دست یداللهی مولا نزنید
با عبا آمده تا فاطمه را دریابد
خنده بر حال پریشانی آقا نزنید
حبیب
🌹#روضه_حضرت_زهرا
سیلی و میخ در و آتش نگارم را گرفت
بشکند دست مغیره چون که یارم را گرفت
پیش چشمم همسرم را زد عدوی بی حیا
این جسارت هدیه ی پروردگارم را گرفت
فاطمه بود و نبودم بود و قنفذ با لگد
ضربه ای زد پشت در ایل و تبارم را گرفت
شد کبود از ضربه ها برگ گل یاس نبی
حیف شد آمد خزان باغ و بهارم را گرفت
آسمان شد روضه خوان و گریه کن عرش خدا
داغ زهرا خنده های روزگارم را گرفت
صبر کردم در عزای خاتم پیغمبران
داغ زهرا عاقبت صبر و قرارم را گرفت
در دل شب غسل میدادم به جسم یاس خود
حیف شد گلچین رسید و گلعذارم را گرفت
در کفن وقتی که پیچیدم تن زخمی او
این مصیبت روشنی شام تارم را گرفت
پایه های عرش میلرزید وقت دفن او
گریه ی آهسته امشب اختیارم را گرفت
گرچه زهرا اعتبارم بود اما رفتنش
افتخار و اعتبار و اقتدارم را گرفت
سعید مرادی
#حضرت_زهرا
چه کنم؟آتشی افتاده به جانم،چه کنم؟
آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم؟
با حضور تو،به من خانه نشینی سهل است
گر نمانی تو و من بی تو بمانم،چه کنم؟
تو در این شهر،فقط در به رخم باز کنی
” ای همیشه نگرانم،نگرانم چه کنم؟ “
زرِهم پشت ندارد،به تو پشتم گرم است
بی سپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم؟
گوشه ی خانه،من و چار جگر گوشه ی تو
غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم؟
در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم
از همان موقع شده ورد زبانم ” چه کنم؟ “
من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست
گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم؟
زود ای عمر علی می روی از دست علی
بی تو بر ماندن خود نیست گمانم،چه کنم؟
حاج علی انسانی
🌹شعر مرثیه شهادت مادر
آن شب چه غوغایی به بیت مرتضی بود
هر کودکی یک گوشه ای با ماجرا بود
یک کودکی با ناله می گفت مادرم وای
یک دختری با سوز میگفت مادرم وآی
مادر به روی بستر و طفلان کنارش
زینب پرستار و علی هم بی قرارش
در لحظه ی آخر حسن آمد به بالین
وانگه حسین زانو بزد پائینِ بالین
این ماجرا آغاز یک شرح غمین است
بوسیدن پا را که آن عرش برین است
یعنی که ای مادر کنون من آمده ام
در روز عاشورا بیایی تو کنارم
از بعد غسل مادرِ سینه شکسته
دیگر علی گردید داغدار و دل شکسته
اشک علی چون زمزم و رود فرات است
گاهی به نخلستان و گه با کائنات است
رو رختِ ماتم ای * کریمان* کن تو بر تن
تا که شوی در فاطمیه یارِ پنج تن
۲۵ دیماه ۹۷
شعر : اصغر نریمانی
به یاد همه شهدا واموات الفاتحه مع صلوات
💚اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج❤️
✅کانال سربازان ولایت
🟢@Svelayat_313