eitaa logo
سربازان ولایت
507 دنبال‌کننده
34.7هزار عکس
18.6هزار ویدیو
1.9هزار فایل
@Smhkh1363 لینک ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5875359555478619807.MP3
حجم: 5.97M
🌷 ✨ میرم ❣به عشق دیدن 🇮🇷 🔊مداحی 🌷کانال (یس)🌷 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir
شهیدی که از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یا اباعبدالله» امام جماعت واحد تعاون لشگر ۲۷ رسول (ص) بود بهش می‌گفتند حاج آقا روحیه عجیبی داشت زیر آتیش سنگین عراق در شهدا رو منتقل می‌کرد عقب توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش را جدا کرد من چند قدمیش بودم هنوز تنم‌ می‌لرزه وقتی‌ یادم‌ میاد از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یااباعبدالله» راوی :جواد علی گلی- همرزم شهید فرازی از وصیت نامه شهید: "خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمی‌دانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا بعد از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشد... 💚اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌❤️ ┏━☆🍃🌸🍃☆━┓ 📡 @yasin36ir ┗━☆🍃🌸🍃☆━┛
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹فیلمی از پیکر پاک و سالم شهید علی که پس از ۲۲ سال از خاک بیرون کشیده شد. 💚اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 2⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔶چند ماه از ورودم به ایران گذشته‌بود که خبری شنیدم.بهترین اتفاقی که می‌توانست برایم رخ دهد.مسئولان خوابگاه اعلام کردند قرار است برای زیارت اربعین به کربلا برویم.🍃 🔸اسمم را برای این سفر نوشتم.اما دائم با خودم می‌گفتم: تا گنبد حرم امام‌حسین(ع) را ندیده‌ای باور نکن.اینقدر همه‌چیز رویایی بود.که سخت می‌توانستم باور کنم.این در صورتی بود که من هنوز مشهد نرفته‌بودم و امامی که در ایران بود را زیارت نکرده‌بودم.🍃 🔶تا مرز با قطار رفتیم.وارد منطقه‌ای بیابانی شدیم و مقدار کمی پیاده رفتیم.من آنجا حس عجیبی داشتم.انگار همهمه‌ای در فضا پیچیده‌بود که از یک جنگ در سال‌های قبل خبر می‌داد.جنگی شبیه روز عاشورا.انگار فرشته‌ها سال‌ها قبل در این مکان پرواز کرده‌بودند و هنوز رد بال‌زدن‌هایشان در آسمان آن‌جا دیده می‌شد.اسم آن منطقه را پرسیدم.گفتند: اینجا هست.🍃 🔸وارد کشور عراق شدیم.من در عراق بیشتر از برزیل که کشور خودم بود،احساس امنیت می‌کردم و این حس در ایران چندین‌برابر بود.🍃 🔶باورم نمی‌شد در یک کشور اسلامی دیگر،آن‌هم کشوری شیعه هستم.به نخل‌ها نگاه می‌کردم و به گذشته فکر می‌کردم.روزی که آمریکا به عراق حمله کرد.ما در برزیل تصاویر جنگ را می‌دیدیم و من در دلم حق را به آمریکا،کشور مورد علاقه و رویای زندگی‌ام می‌دادم.به پیروزی‌اش امیدوار بودم و حتی یک‌درصدهم به بی‌گناهی مردم عراق فکر نمی‌کردم.🍃 🔸ایران و عراق را دشمنان آمریکا می‌دانستیم و بر این اعتقاد بودم که همه دشمنان آمریکا باید نابود شود. جایی در نزدیکی حرم امام‌علی(ع) ایستاده‌بودم و به راه‌های طی کرده و راههای پیش‌رو فکر می‌کردم.به کشورهایی که روزی آرزوی نابودیشان را داشتم و حالا عاشقشان بودم.به سرنوشت خود که دست خدا آن را نقاشی کرده‌بود.🍃 🔶قدم در راه کربلا گذاشتیم.من پرچم برزیل را به کوله‌پشتی‌ام زده‌بودم‌.نه برای اینکه خودنمایی کنم که من برزیلی هستم،نه، می‌خواستم به مردم ایران و عراق نشان بدهم.که پیام امام‌حسین(ع) با دورترین نقطه از جهان هم رسیده‌است.🍃 🔸مردم برزیل هم داستان کربلا را شنیده‌اند و نشانه‌های عاشورا را فهمیده‌اند. من پیاده‌روی را به نیت مادرم شروع کردم.به این امید که امام‌حسین(ع) او را شفا دهد.🍃 🔶دل من تنگ شده‌بود.دوست داشتم تمام راه را بدوم.صبح تا شب و شب تا صبح.نمی‌خواستم حتی یک لحظه را از دست بدهم.می‌خواستم هرچه زودتر به امام‌حسین(ع) برسم.به روح زندگی‌ام به کسی که به خاطر او مسلمان شده بودم. در مسیر پیاده‌روی احساس می‌کردم در این راه،گذشته به آینده متصل می‌شود.🍃 🔸ما فقط از نجف تا کربلا نمی‌رفتیم.بلکه زائران انگار از امام‌حسین(ع) به امام‌زمان(عج) می‌رسیدند.اشتیاقی که به امید ختم می‌شد.هرچند کسی را نمی‌شناختم.اما هیچ‌کس غریبه نبود.هیچ‌کس از بقیه بالاتر یا پایین‌تر نبود.🍃 🔶وقتی گنبد حرم امام‌حسین(ع) را دیدم.راه می‌رفتم و بی‌اختیار اشک می‌ریختم.دستم را بالا بردم و به اواین امامی که به زیارتش آمده‌بودم،سلام دادم.با دو انگشت،محکم بازویم رافشار دادم تا ببینم درد را احساس می‌کنم یا نه.🍃 🔸می‌خواستم بدانم خوابم یا بیدار. حرم آنقدر شلوغ بود که از همان اول از هم‌گروهی‌هایم جدا شدم.ولی هیچچ ترسی از گم‌شدن و تنهایی نداشتم.در کتابی نوشته‌بود امام‌حسین(ع) دوست دارد اول برادرشان را زیارت کنید.همین کار را کردم و وارد حرم حضرت‌عباس شدم. آنجا یک حس عجیبی داشت یک نورانیت و معنویت غیرقابل وصف بی اختیار گریه می‌کردم.🍃 🔸 موکب پیاده روی اربعین شهدای شهرستان بهشهر https://eitaa.com/joinchat/4187489081Cbb6ac38f9e