🌸🍃🌸🍃
شخصي در تاريکي شب، در حال دعا با سوز و گداز الله الله مي گفت
شيطان نزد آن دعا کننده آمد و گفت:
آن قدر الله الله مي گويي و جواب نمي شنوي. چرا اصرار مي کني؟
اين همه سوز و دعاي بي اثر بس است.
آن شخص نااميد و افسرده شد و دلش شکست.
در عالم خواب حضرت خضر را ديد که به او فرمود:
چه شده الله الله نمي گويي مگر از راز و نياز پشيمان شده اي؟
آن شخص گفت: آخر هر چه مي گويم، جواب نمي شنوم، بنابراين نااميد شده ام.
حضرت خضر فرمود: مگر بايد جواب خدا را از در و ديوار بشنوي؟
همين که الله الله مي گويي معنايش اين است که
جذبه اي خدايي تو را خوانده و از جانب معشوق تو را به خود کشانده است.
نی که آن الله تو، لبيک ماست
آن نياز و سوز و دردت، پيک ماست.
ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زير هر يا رب تو لبيکهاست.
پس از اين معاني و هشدار، فهميد آن ندا از شيطان است و نبايد نااميد از حق شد
که اين الله الله دليل راه يابي و پذيرش به آن درگاه است.
#مثنوی_معنوی
🌷کانال (یس)🌷
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
روزی از روزها، حضرت سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن حضرت سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس. حضرت سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشان حالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد.
حضرت سلیمان از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟
مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس چون باد گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم. از تو خواهشی دارم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد!
حضرت سلیمان لحظه ای به فکر فرو رفت و فرمود: می پذیرم، به باد می گویم که تو را در چشم به هم زدنی به هندوستان برساند.
آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبی حضرت عزرائیل را دید و به او گفت: این چه کاری است که با بندگان خدا می کنی، چرا به آنها با خشم و غضب می نگری؟ دیروز مرد بیچاره ای را ترسانده ای و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید.
عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم.
عزرائیل ادامه داد: تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود تا که جان آن مرد را در هندوستان بگیرم. در حالی که او را اینجا می دیدم...
#مثنوي_معنوي
🌷کانال (یس)🌷
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
#غرور
مگسي بر پرِكاهي نشست كه آن پركاه بر ادرار خري روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتي ميراند و ميگفت: من علم دريانوردي و كشتيراني خواندهام. در اين كار بسيار تفكر كردهام. ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتي ميرانم.
او در ذهن كوچك خود بر سر دريا كشتي ميراند آن ادرار، درياي بيساحل به نظرش ميآمد و آن برگ كاه كشتي بزرگ, زيرا آگاهي و بينش او اندك بود. جهان هر كس به اندازة ذهن و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.
#مثنوي_معنوي
🌸کانال (یس)🌸
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃