.
بوی هجرت میآید:
بالش من پُر آواز پَر چلچلههاست.
صبح خواهد شد
و به این کاسهٔ آب
آسمان هجرت خواهد کرد.
باید امشب بروم.
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچکس زاغچهای را سر یک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازهٔ یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره میبینم حوری
- دختر بالغ همسایه -
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه میخواند.
چیزهایی هم هست، لحظههایی پراوج
(مثلاً شاعرهای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت.
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)
باید امشب بروم.
باید امشب چمدانی را
که به اندازهٔ پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بیواژه که همواره مرا میخوانَد.
یک نفر باز صدا زد: سهراب
کفشهایم کو؟
#سهراب_سپهری. هشت کتاب؛ دفترِ حجم سبز، تهران: طهوری، ۱۳۸۲، صص ۳۹۰ _ ۳۹۳
@TAMASHAGAH
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالَمی را سوختند
#مولانای جان
آنان که با بیخردی، چشم بر هم نهاده و با سخنان آتشافروز خود جهانی را میسوزانند، ستمگرند!
@TAMASHAGAH
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند استادهام نشاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را
#سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم او میکشد قلاب را
#سعدی🍃
@TAMASHAGAH
گفت حق تعالی سی سال آینهی من بود
اکنون من آینهی خودم.
یعنی آنچه من بودم نماندم که من و حق شرک بود .
چون من نماندم حق تعالی آینهی خویش است
اینک بگویم که آینهی خویشم حق است که به زبان من سخن گوید و من در میان ناپدید
#ذکر بایزید بسطامی
📚 #تذکرةالاولیا
✍ #عطار
@TAMASHAGAH
#روح المعانى
لقمان به پسرش گفت:«تا وقتى كه به دانستههاى پيشين خود عمل نكردهاى،در يادگيرىِ آنچه نمىدانى،خيرى نيست؛چرا كه مَثَل آن،مَثَل كسى است كه هيزمى را جمع كرده و يك بسته آن را بر مىدارد و در حالى كه ناتوان از حمل آن است،يك بسته ديگر بر آن مىافزايد».
#محبوب القلوب
لقمان به پسرش گفت:«اى پسرم!از آنچه خداى متعال به تو آموخته،بهره ببر،و همانا از دانش،كسى بهره مىبرد كه از آن پيروى كند،و كسى كه آن را بياموزد و رها كند،از آن سود نمىبرد».
#پند لقمان
@TAMASHAGAH
فقط از دریچهی قلب هست که یک نفر میتواند درست همه چیز را ببیند
چیزهای مهم از دیدِ چشمها مخفیاند...
📕شازده کوچولو
✍ #آنتوان_دوسنت_اگزوپری
@TAMASHAGAH
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری ، همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری...
دکتر علی شریعتی
@TAMASHAGAH
گاه آدم، خود آدم، عشق است.
بودنش عشق است.رفتن و نگاه کردنش عشق است.
دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی.
بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده...
📚جای خالی سلوچ
✍ #محمود_دولت_آبادی
@TAMASHAGAH
اوست که از زبان تو سخن میگوید .
اوست که جاری در لحظه های توست .
اوست که نفس میبخشد و جان میبخشد
اوست که باتو میبیند...
اوست که میشنود در تو
قلب تپنده عشق ، دوستتت داااااارم ای جان!
@TAMASHAGAH
.هر کس خواهان صحبت کسی شد،آن خواستِ اوَّل را #میل گویند و چون میل زیادت گشت و مفرط گشت، آن میلِ مفرط را #ارادت گویند
و چون ارادت زیاد شد و مفرط گشت، آن ارادتِ مفرط را #محبت گویند
و چون محبت زیادت شد و مفرط گشت،
آن محبت مفرط را #عشق میگویند.
📘 انسان کامل
✍ #عزیزالدین_نسفی
@TAMASHAGAH
عبرت و بيداري از يزدان طلب
نه از كتاب و از مقال و حرف و لب..
#مولانای جان
@TAMASHAGAH
و من چرا از شهرها
و سرزمینها حرف میزنم؟
تـــــو شهرِ منی!
«چهرهات» وطنِ من است
«صدایت» وطنِ من است...
#نزار_قبانی
@TAMASHAGAH
مڪن منع من بیدل، ز بسیار آمدن سویت
ڪه صدبار آرزویت دارم و یڪبار میآیم...
#خصالی_ڪاشانی
@TAMASHAGAH
من از حکایت عشق تو بس کنم؟ هیهات!
مگر اجل که ببندد زبانِ گفتارم
#سعدی
@TAMASHAGAH
به چه کار آیدت زگل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
معرفی کتاب📚
در باره سعدی کتابها ورساله ها ومقاله های بسیاری نوشته شده است. جمعی از ادیبان
اثار این استاد سخن را از دیدگاهای مختلف بررسی کرده اند.
یکی به عشق سعدی پرداخته است.
دیگری با فصاحتش ساخته است.یا سخنش را با کلام سعدی آراسته
وآن دیگر ی جامعه ی آن زمان را از دیدگاه
سعدی شناخته است.
شاعرا ن از دریای غزل وقصایدش
بهره هابرده اند ونکته ها اندوخته اند
نویسندگان وسخنوران نان سجع گلستان را خورده اند
وروانشناسان به ویژگی روانی ایرانیان پی برده اند .
یکی از آثاری که بگونه ای جامع شخصیت وآثار سعدی را بررسی کرده است.
کتاب آتش پارسی نوشته ی حمید یزدان پرست است
درادامه به بررسی ومعرفی مختصر این کتاب می پردازم
نام کتاب «آتش پارسی - دردوجلد»،
نوشتهی «حمید یزدانپرست»
این کتاب سرگذشت شاعر عالیقدر و برجستهی شعر و ادبیات فارسی، شیخ اجل سعدی شیرازی است.
این اثر به بررسی اندیشه و آثار سعدی میپردازد. در بخشی از متن این کتاب میخوانید:
« سعدی نمایندهی عقلانیت و اعتدال در رفتار، دعوت به تحمل و توکل و خوشبینی است...
او مرهمی بر زخمهای عمیق روح ایرانی در یکی از بدترین و تلخترین ادوار تاریخ بوده است...
ازاینروی، نقش بیبدیلی در بازپروری روح و روان مردم و پی افکندن بنیانهای تعلیمی و تربیتی
به بیانی مفهوم و مقبول برای همگان و کموبیش منطبق با دین و فرهنگ و آیین، داشته است...
(جمله های طولانی مولف گاهی ارزش نگارشی کتاب را کم کرده است)
ضمن آنکه در گسترش و بالندگی زبان فارسی نیز تاثیر فراوانی گذاشته است. سعدی با بیان سحارش دو تحفهی ارزشمند دیگر نیز بهارمغان آورده است..
عشق و زیبایی
مولف می نویسد. در این مجموعه کوشش شده وارد فضای اندیشه چنین کسی شویم و چارچوبهای فکری و اعتقادی و هنجارهای اخلاقی او را بشناسیم.
در جلد دوم مولف به اخلاقیات موردنظر سعدی، آوازه و روابط ادبی او با بزرگانی در روم غربی و هند، نقد و بررسی آثار چندگانه، شگردهای زبانی و امثالوحکم بهکاررفته در کلیات او پرداخته است.
«این کتاب را انتشارات روز نامه ی«اطلاعات» منتشر کرده است..
@TAMASHAGAH
مروارید های سعدی از گلستان
🔹هرکه با داناتر از خود بحث کند تا بدانند داناست بدانند نادانست.
🔹 هرکه با بدان نشیند نیکی نبیند.
🔹مشک ان است که خود ببوید نه انکه عطار گوید.
🔹دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.
🔹شیطان با مخلصان بر نمی اید وسلطان با مفلسان.
🔹یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل.
🔹گدای نیک انجام به از پادشاه بد فرجام.
🔹هرکه بر زیر دستان نبخشاید. به جور زبردستان گرفتار آید.
🔹خبری که دانی دلی بیازارد توخاموش تادیگری بیارد.
🔹عالم نا پرهیز گار کور مشعله دار است.
🔹 سخن میان دودشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
سعدی در نهایت ایجاز وباسجع عالمانه ترین سخن ها را پرداخته است ...
روانش شاد باد
@TAMASHAGAH
🌾🌾🌾
مازنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
اقبال لاهوری
اقبال درسال ۱۸۷۳ میلادی در سیالکوت پنجاب به دنیا آ مدو در سال ۱۹۳۸از دنیا رفت..
اقبال در قالب های مختلف شعر اعم از غزل ،مثنوی، دوبیتی ، رباعی، وقطعه آثاری پدید آورده است ...
در غزل او درد و سوز عرفانی شعرای بزرگ ایران را می توان دید..
در مثنوی از مولوی و شبستری تاثیر گرفته است
🔸درقطعات ومفردات از امیر خسرودهلوی
در دو بیتی ها از اندیشه های فلسفی خیام الهام گرفته است..
این فیلسوف وشاعر اندیشه های خیام را با سوز وگداز بابا طاهر درهم آمیخته است .
اقبال شاعر حرکت ،تلاش ،کوشش از درون وبرون است ..
شرایط جامعه ی آن روز حرکت و شورو شوق را ایجاب می کرد.
🔸دربیشتر اشعارش چون رود حرکت می کند وچون موج پرتلاش است.
اقبال حتی به جوانان ایرانی هم نظرمساعدی دارد
(ای جوانان عجم جان من وجان شما)
می گوید:
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
به قول استاد زرین کوب. :
(شعر اقبال جوش وخروش عارفانه است
شوق سعدی است که از پرده نی مولوی می تراود دردحافظ است که رنگ بیان عراقی رادارد)
اقبال درکتاب سیر فلسفه در ایران
با روشی علمی تاریخ اندیشه های فلسفی را درایران بررسی می کند.
ودرکتاب احیای تفکر اسلامی
برای بیداری مسلمانان در عصر حاضر
پیشنهادها وآرای ارزنده ای دارد..
با دوبیتی ها اقبال همراه شویم
🔅دل من روشن از سوز درون است
جهان بین چشم من از اشک خون است
🔅ررمز زندگی بیگانه تر باد
کسی کو عشق را گوید جنون است
🔅شنیدم درعدم پروانه می گفت
دمی از زندگی تاب وتبم بخش
🔅پریشان کن سحر خاکسترم را
ولیکن سوز وساز یک شبم بخش
🔅بیا ای عشق ای رمز دل ما
بیا ای کشت ما ای حاصل ما
🔅کهن گشتند این خاکی نهادان
دگرآدم بنا کن از دل ما
🔅دلا رمز حیات از غنچه دریاب
حقیقت درمجازش بی حجاب است
🔅زخاک تیره می روید ولیکن
نگاهش برشعاع آفتاب است
اقبال لا هوری
@TAMASHAGAH
تو چه دانی که چه میگویم؟
میگویم طالب باید که خدا را در جنت و در دنیا و در آخرت نطلبد و در هرچه داند و بیند نجوید..
راه طالب خود در اندرون اوست راه باید که در خود کند «وَفی اَنفسِکم أَفَلا تُبْصرون».
همه موجودات طالب دل رونده است که هیچ راه بخدا نیست بهتر از راه دل «القلبُ بَیْتُ اللّه» همین معنی دارد..
✨ای آنک همیشه در جهان میپویی
این سعی ترا چه سود دارد گویی
✨چیزی که تو جویان نشان اویی
با تست همی، تو جای دیگر جویی!
تمهیدات «عینالقضات همدانی»
@TAMASHAGAH
🍃هوالنور
گفت که با بال و پَری، من پَر و بالت ندهم
در هوس بال و پَرَش، بیپَر و پَرکنده شدم
#مولانای جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان جانان من !
عشقی عطاکن تااگر روزی از من پرسیدی با قلبت چه کردی ؟
با صراحت بگویم: قلبم در تمام لحظه های زندگی اش بسیار از تو یاد کرد ای جان!..
سپاسگزارم ای عشق .سپاسگزارم🙏
فقط هوای تو و نگاه مهربان توست که جرات می دهد ،در هر چیزی،
در هر کاری ،در هر مسیری،دوام آورم ....
سپاسگزارم ای جان !
@TAMASHAGAH
یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم میکُشت
مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود
یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب میافروخت
وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود
یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب
آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود
یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایتها بود
یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی
در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
یاد باد آن که به اصلاحِ شما میشد راست
نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود
@TAMASHAGAH
🔸
از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشَند
بر امیدِ عِزّ، در خواری خَوشند
مردم دنیا برای به دست آوردن شکوه و جلال به ذلّت و خواری تن میدهند، و به امید آنکه به عزّت رسند خود را در ذلّت، سعادتمند احساس میکنند.
بر امیدِ عِزّ دَه روزهیْ خُدوک
گردنِ خود کردهاند از غم، چو دوک
این مردم به امید شکوه و جلال زودگذر دنیوی که آکنده از تشویش و پریشانی روحی است، گردن خود را مانند دوکِ نخریسی لاغر و باریک میکنند.
📕 #شرح_مثنوی_مولانا
✍ #استاد_کریم_زمانی
@TAMASHAGAH