eitaa logo
تماشاگه راز
283 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت: بعد از ریاضات چهل ساله شبی حجاب برداشتند. زاری کردم تا راهم دهند. خطاب آمد که: «با کوزه‌ای که تو داری و پوستینی، تو را بار نیست». کوزه و پوستین بینداختم. ندایی شنیدم که: «یا بایزید! با این مدعیان بگو که: بایزید بعد از چهل سال مجاهده و ریاضت با کوزه‌ای شکسته و پوستینی پاره پاره، تا نینداخت، بار نیافت. شما با چندین علایق که به خود باز بسته‌اید و طریقت را دانه‌ی دام هوای نفس ساخته، کلّا و حاشا! که هرگز بار نیابید». الاولیاء عطار بایزیدبسطامی
گفت: «ای رابعه! این درجه به چه یافتی؟» گفت: «بدان‌که همه یافتها گُم کردم در وی» حسن گفت: «او را چون دانی؟» گفت: «چون، تو دانی، ما بی چون دانیم!» الاولیاء عطار
نقل است‌ که شبی با مریدی در راه می رفت .سگی بانگ کرد . جنید گفت : لبیک! لبیک! مرید گفت : این چه حال است؟! گفت : قوه و دمدمه ی سگ از قهر حق تعالی دیدم و آواز قدرت حق تعالی شنیدم و سگ را درمیانه ندیدم... لاجرم لبیک ؛ جواب دادم . الاولیاءعطار جنید بغدادی
روزی شبلی در مجلس جنید "الله "گفت. جنید گفت : اگر خدای غایب است ذکرِ غایب، غیبت است و غیبت، حرام.. و اگر حاضر است در مشاهده ی حاضر نام او بردن، ترک حرمت است. الاولیاءعطار جنید بغدادی
و گفت: بلا ، چراغ عارفان است و بیدارکننده مریدان و هلاک کننده غافلان. و گفت: همت اشارت خدای است ارادت اشارات فریشته و خاطر اشارات معرفت و زینت تن اشارت شیطان و شهوات اشارت نفس و لهو اشارت کفر. وگفت خدای تعالی هرگز صاحب همّت را عقوبت نکند اگر چه معصیت رود بر وی. الاولیاءعطار جنید بغدادی @TAMASHAGAH
وقت نماز اوّل بیرون شدی و پس از نماز خفتن بازآمدی و به هر محلّتی که فروشدی کودکان وی را سنگ زدندی. گفتی : ساقهای من باریک است خُردتر بردارید تا پای من شکسته و خون آلوده نشود تا از نماز بازنمانم که مرا غم نماز است، نه غم پای. الاولیاءعطار اویس قرنی @TAMASHAGAH
و گفت : محبت آن بوَد که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و تو را هیچ باز نماند از تو! الاولیاءعطار شیخ علی رودباری @TAMASHAGAH
لطف معشوق، پرده از پیش نظر عاشق بردارد تا نور چشمش را به قوت نورِ جمال خود از حدقه ی او برباید و این آخر زخمی بود که بر هدف دیده ی او اندازد . آه و هزار آه! اگر جمالش در خیال آید و بمانَد ماندن خیال با عشق مرهم آن زخم بود و این رمزی لطیف است. جماعتی را دیدم که زار زار می گریستند. گفتم : شما کیستید؟  گفتند : عاشقان. گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ، شما نه عاشقانید. چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ، که هریک یک ذره ی خویش را باز می یابد یک ذره از آن خبر ندارد. پس از آنجا به قعر دوزخ فرو شدم ، گفتم : تو می دَم تا من می دَمَم ، تا از ما کدام غالب آید. اولیاءعطار ابوالحسن خرقان
هر راهی که رفتم، قومی دیدم. گفتم : «خداوندا! مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم، و خلق را در آن راه نباشد». راه ِ اندوه پیش ِ من نهاد، گفت: «اندوه باری گران است، خلق نتواند کشید» الاولیاء/ عطار/ ذکر ابوالحسن خرقانی @TAMASHAGAH
نقلست که شبلی گفت: منصور را بخواب دیدم گفتم: خدای تعالی با این قوم چه کرد ؟! گفت: بر هر دو گروه رحمت کرد آنکه بر من شفقت کرد مرا بدانست و آنکه عداوت کرد مرا ندانست، از بهر حق عداوت کرد. بایشان رحمت کرد که هر دو معذور بودند. جماعت مریدان گفتند: چه گوئی در ما که مریدانیم و اینها که منکرند و ترا به سنگ خواهند زد . گفت: ایشان را دو ثواب است و شما را یکی. از آنکه شما را بمن ظنی بیش نیست و ایشان از قوت توحید به صلابت شریعت می‌جنبند و در شرع اصل بود و ظن فرع. الاولیا عطار @TAMASHAGAH
نقل است زمستانی سرد بود در بازار نیشابور میرفت غلامی دید با پیراهنی تنها که از سرما میلرزید گفت: چرا با خواجه نگویی تا از برای تو جبه یی بخرد ؟! گفت: چه گویم که او خود میبیند و میداند. عبدالله را وقت خوش گشت نعره ایی بزد و بیافتد. پس گفت : طریقت از این غلام آموزید. الاولیاعطار @TAMASHAGAH
سی هزار سال در فضای وَحدانیَت او پریدم و سی هزار سال دیگر در اُلوهیَت پریدم و سی هزار سال دیگر در فَردانیَت.‌‌ چون نود هزار سال به‌سر آمد، بایزید را دیدم و من هرچه دیدم همه من بودم ... الاولیا - ذکر بایزید بسطامی @TAMASHAGAH