eitaa logo
تماشاگه راز
292 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد 🌱 @TAMASHAGAH
بارها گفته‌ام و بارِ دِگَر می‌گویم که منِ دِلشُده این رَه نه به خود می‌پویم در پسِ آینه طوطی‌صفتم داشته‌اند آن چه استادِ ازل گفت بگو، می‌گویم من اگر خارم و گر گُل، چمن آرایی هست که از آن دست که او می‌کِشَدَم، می‌رویَم @TAMASHAGAH
       حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟ ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند 🌱 @TAMASHAGAH
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس پارسایی و سلامت هوسم بود ولی شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا این قصه دراز است به قرآن که مپرس
یاری اندر کس نمی‌بینیم، یاران را چه شد؟ دوستی کِی آخر آمد؟ دوست‌دار‌ان را چه شد؟ آب حیوان تیره‌گون شد، خضر فَرُّخ‌پِی کجاست ؟ خون چکید از شاخِ گل، بادِ بهار‌ان را چه شد؟ کس نمی‌گوید که یاری داشت حقِّ دوستی حق‌شناسان را چه حال افتاد؟ یاران را چه شد؟ لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سال‌هاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟ شهرِ یاران بود و خاکِ مهر‌بانان این دیار مهربانی کِی سر آمد؟ شهریار‌ان را چه شد؟ گویِ توفیق و کرامت، در میان افکنده‌اند کس به میدان در نمی‌آید، سوار‌ان را چه شد؟ صدهزاران گل شکفت و بانگِ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد؟ هَزاران را چه شد؟ زهره سازی خوش نمی‌سازد، مگر عود‌ش بسوخت؟ کس ندارد ذوقِ مستی، مِی‌گسار‌ان را چه شد؟ اسرارِ الهی کَس نمی‌داند، خموش از که می‌پرسی که دورِ روزگار‌ان را چه شد؟ @TAMASHAGAH
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است @TAMASHAGAH
ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟ خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است گل بر رخِ رنگین تو تا لطفِ عرق دید در آتشِ شوق از غمِ دل، غرقِ گلاب است سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سرِ آبی که جهان جمله سراب است در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت کـ‌این گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طُورِ عجب لازمِ ایامِ شباب است @TAMASHAGAH
🍃 هوس باد بهارم به سوی صحرا برد باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد هرکجا بود دلی چشم تو برد از راهش نه دل خسته بیمار مرا تنها برد آمد و گرم ببرد آب رخم اشک چو سیم زر به زر داد کسی کامد و این کالا برد دل سنگین ترا اشک من آورد به راه سنگ را سیل تواند به لب دریا برد دوش دست طربم سلسله شوق تو بست پای خیل خردم لشکر غم از جا برد راه ما غمزه آن ترک کمان ابرو زد رخت ما هندوی آن سرو سهی بالا برد جام می پیش لبت دم ز روان بخشی زد آب وی آن لب جان بخش روان افزا برد بحث بلبل بر حافظ مکن از خوش سخنی پیش طوطی نتوان نام هزارآوا برد 📚
«لافِ عشق و گِله از یار، زهی لافِ دروغ» کسی که هم ادعای عشق می‌کند و هم از معشوق خود گله و شکایت دارد، ادعایش دروغ محض است. @TAMASHAGAH
بوَد آیا که درِ میکده‌ها بگشایند گره از کار فروبستهٔ ما بگشایند اگر از بهر دلِ زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند به صفایِ دل رندانِ صبوحی‌زدگان بس درِ بسته به مفتاحِ دعا بگشایند نامهٔ تعزیتِ دختر رَز بنویسید تا همه مغبچگان زلفِ دوتا بگشایند گیسوی چنگ ببرّید به مرگ می ناب تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند درِ میخانه ببستند خدایا مپسند که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند این خرقه که داری تو ببینی فردا که چه زنّار ز زیرش به دَغا بگشایند. @TAMASHAGAH
15.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جایی که گذرگاه دل محزونست آن جا دو هزار نیزه بالا خونست لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند مجنون داند که حال مجنون چونست @TAMASHAGAH
هوالعزیز🌱 صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز! چه حلقه ها که زدم بر در دل از سر سوز به بوی روز وصال تو در شبان دراز دلا! ز هجر مکن ناله، زان که در عالم غم است و شادی و خار و گل و نشیب و فراز شبی وصال سحرگه ز بخت خواسته ام که با تو شرح سرانجام خود کنم آغاز به هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوست چو کعبه یافتم آیم ز بت پرستی باز ز طره تو پریشانی دلم شد فاش ز مشک نیست غریب آری ار بود غماز هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود نظر به روی کسی بر نمی کنی از ناز امید قد تو می داشتم ز بخت بلند نسیم زلف تو می خواستم ز عمر دراز غبار خاطر ما چشم خصم کور کند تو رخ به خاک نه ای حافظ و بر آر نماز 📚 - شماره ۱۳ - صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز... @TAMASHAGAH